کلمه جو
صفحه اصلی

weigh in


معنی : وزن کردن
معانی دیگر : 1- وزن کردن 2- وزن شدن (به ویژه برای شرکت در مسابقه بوکس یا کشتی و غیره) 3- (باهایفن) عمل وزن کردن، توزین

انگلیسی به فارسی

وزن کردن، توزین


وزن کردن


انگلیسی به انگلیسی

• have a passenger's luggage weighed (at an airport for example); make a strong powerful statement in a discussion (slang)
a weigh-in at a boxing match or a horse race is the occasion shortly before the event begins when each competitor is weighed.

مترادف و متضاد

وزن کردن (فعل)
weigh, counterpoise, weigh in

جملات نمونه

1. Please weigh in all the suitcases.
[ترجمه ترگمان] لطفا توی همه چمدون باشید
[ترجمه گوگل]لطفا همه چمدان ها را وزن کنید

2. These facts will weigh in your favour.
[ترجمه ترگمان]این واقعیت ها به نفع شما خواهد بود
[ترجمه گوگل]این حقایق به نفع شماست

3. A huge commercial Ecosphere can weigh in at 200 liters.
[ترجمه ترگمان]یک Ecosphere تجاری بزرگ می تواند در حدود ۲۰۰ لیتر وزن داشته باشد
[ترجمه گوگل]یک Ecosphere بزرگ تجاری می تواند در 200 لیتر وزن کند

4. Nevertheless, a quiet build-up to Thursday would weigh in his favour.
[ترجمه ترگمان]با این حال، یک ساختمان آرام تا پنج شنبه به نفع او خواهد بود
[ترجمه گوگل]با این وجود، آرام سازی تا روز پنجشنبه به نفع او خواهد بود

5. The political factor has to weigh in.
[ترجمه ترگمان]عامل سیاسی باید وزن داشته باشد
[ترجمه گوگل]عامل سیاسی باید وزن کند

6. The Police Officers Association will weigh in heavily on behalf of the rights of its members.
[ترجمه ترگمان]انجمن افسران پلیس به شدت به نمایندگی از حقوق اعضای آن خواهد بود
[ترجمه گوگل]انجمن افسران پلیس به شدت از طرف حقوق اعضای آن محسوب می شود

7. One other piece of evidence seems to weigh in the balance on the side of Fisher-the phenomenon of copying.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که یک قطعه دیگر از شواهد در تعادل در کنار فیشر - پدیده کپی کردن است
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از شواهد نشان می دهد که توازن در کنار فیشر، پدیده کپی کردن، وزن دارد

8. All of us will weigh in one hundred percent to do what you want.
[ترجمه ترگمان]همه ما به یک صد درصد وزن خواهیم داد تا آنچه را که می خواهید انجام دهیم
[ترجمه گوگل]همه ما در صد درصد به انجام آنچه شما می خواهید

9. If you've experienced a similar professional crisis(Sentence dictionary), please weigh in with your suggestions for dealing with these thorny issues.
[ترجمه ترگمان]اگر یک بحران حرفه ای مشابه (فرهنگ لغت جملات)را تجربه کرده اید، لطفا در مورد پیشنهادها خود برای رسیدگی به این مسائل ناراحت کننده، وزن داشته باشید
[ترجمه گوگل]اگر شما یک بحران حرفه ای مشابه را تجربه کرده اید (دیکشنری حکم)، لطفا با پیشنهادات خود برای مقابله با این مسائل پیچیده تسکین دهید

10. Such recommendations will weigh in his favour.
[ترجمه ترگمان]چنین توصیه هایی به نفع او خواهند بود
[ترجمه گوگل]چنین توصیه هایی به نفع او خواهد بود

11. Cranston and others were improperly trying to weigh in on the decision.
[ترجمه ترگمان]کرنستن و دیگران غلط از نظر تصمیم گرفته بودند
[ترجمه گوگل]کرانستون و دیگران نتوانستند تصمیم خود را در نظر بگیرند

12. At that point, the chairman weigh in with a strong defence of company policy.
[ترجمه ترگمان]در این نقطه، رئیس با یک دفاع قوی از سیاست شرکت درگیر است
[ترجمه گوگل]در آن لحظه، رئیس با حمایت قوی از سیاست شرکت، وزن می گیرد

13. We asked our Experts to weigh in with simple yet effective ways readers can feel sexier right now.
[ترجمه ترگمان]ما از کارشناسان خود خواستیم تا با روش های ساده و در عین حال موثر که خوانندگان می توانند در حال حاضر احساس راحتی کنند، رفتار کنند
[ترجمه گوگل]ما از کارشناسان ما خواسته ایم تا با استفاده از روش های ساده و موثر، خوانندگان بتوانند در حال حاضر احساس سکسی کنند

14. If we want you to weigh in with you opinion, we will ask you.
[ترجمه ترگمان]اگر می خواهیم شما نظر خودتان را نشان دهید، از شما می پرسم
[ترجمه گوگل]اگر ما می خواهیم شما را با نظر شما وزن دهیم، از شما خواهیم پرسید

15. No doubt others can weigh in and improve this with their comments and ideas.
[ترجمه ترگمان]بدون شک دیگران می توانند این کار را با نظرات و نظرات خود انجام دهند
[ترجمه گوگل]بدون شک دیگران می توانند با نظرات و ایده هایشان وزن کنند و بهبود یابند

پیشنهاد کاربران

وزن کشی

برسی وزن چمدان و تحویل آن در فرودگاه

۱ - اظهار نظر کردن، وارد بحث شدن
Give/add opinion
To join a discussion/plan

۲ - وزن کشی کردن در مسابقاتی مانند کشتی، بوکس. .

بیان نظر

give an opinion about something

مداخله کردن، دلیل آوردن، استدلال کردن، در بحث شرکت کردن


کلمات دیگر: