کلمه جو
صفحه اصلی

wasted

معنی : خراب
معانی دیگر : (امریکا- خودمانی)، مست

انگلیسی به فارسی

(آمریکا- عامیانه) مست

(آمریکا- عامیانه) نشئه

انگلیسی به انگلیسی

• squandered; withered; fatigued (slang); drunk (slang)
a wasted action is one that achieves nothing.

مترادف و متضاد

خراب (صفت)
desolate, bad, spoiled, rotten, ill, ruined, devastated, impaired, ruinous, miscreant, depraved, rotten-hearted, tumble-down, wasted

emaciated

Synonyms: anorexic, atrophied, attenuated, bony, famished, gaunt, haggard, lank, lean, scrawny, shrivelled, skeletal, skin-and-bones, skinny, starved, thin, underfed, undernourished, withered

high on drugs

Synonyms: baked, bombed, boozed up, buzzed, doped, drugged, drunk, feeling no pain, flying, fried, inebriated, intoxicated, loaded, on a trip, plastered, ripped, sloshed, smashed, spaced out, stewed, stoned, strung out, tanked, tipsy, totaled, tripping

جملات نمونه

1. he wasted all of his money
همه ی پولش را حرام کرد.
2. he wasted his life in pursuit of unworthy causes
او عمر خود را در پی هدف های ناشایسته حرام کرد.
3. they wasted all their inheritance without any provision for the future
همه ی ارثیه ی خود را به هدر دادند و هیچ فکری برای آینده نکردند.
4. they wasted their money and busted
آنها پول خود را حرام کردند و ورشکست شدند.
5. the bridge, wasted by time and neglect, finally collapsed
آن پل که گذشت زمان و بی توجهی آن را مخروبه کرده بود بالاخره فرو ریخت.
6. the cancer patient wasted away and died
بیمار سرطانی نحیف شد و مرد.
7. the poet was wasted by old age and years of imprisonment
پیری و سال ها زندانی بودن شاعر را نزار کرده بود.
8. some of the heat wasted in this process is recovered later
مقداری از حرارت از دست رفته در این فرآیند بعدا دوباره جبران می شود.
9. the native population had been wasted by epidemics and famine
بیماری های همه گیر و قحطی جمعیت بومیان را تحلیل برده بود.
10. within a few months, he wasted away his patrimony
ظرف چند ماه میراث پدری را به هدر داد.
11. we should not allow our national riches to be wasted so rapidly
نباید اجازه بدهیم که ثروت های ملی ما به این سرعت بر باد داده شوند.
12. bleed and dress out the animal so that no meat would be wasted
خون حیوان را بکش و شکمش را خالی کن تا اینکه گوشت حرام نشود.
13. Time may also be wasted in purposeless meetings.
[ترجمه ترگمان]همچنین زمان ممکن است در جلسات بی معنی هدر رود
[ترجمه گوگل]زمان نیز ممکن است در جلسات بدون هدف تلف شود
14. He drank, womanized and wasted money.
[ترجمه ترگمان]مشروب می خورد، پول می خورد و پول هدر می داد
[ترجمه گوگل]او نوشید، پولدار و خرابکار بود
15. Large amounts of money were wasted.
[ترجمه ترگمان]مقادیر زیادی از پول هدر رفته بود
[ترجمه گوگل]مقدار زیادی پول خراب شد
16. She wasted no time in rejecting the offer .
[ترجمه ترگمان]وقت نداشت که این پیشنهاد را رد کند
[ترجمه گوگل]او هیچ وقت در رد پیشنهاد این کار را نکرد
17. In the northwest of China, long dry periods wasted the land.
[ترجمه ترگمان]در شمال غربی چین، دوره های خشک خشک زمین را هدر دادند
[ترجمه گوگل]در شمال غربی چین، دوره های طولانی خشک خشک زمین را خراب کرد

پیشنهاد کاربران

بیهوده، عبث
بی فایده
useless; unavailing; not exploited or taken advantage of; unprofitable
یعنی خراب یا هدر نرفتن👉
مست
مست با الکل یا مواد مخدر
هدر دادن
هدر رفتن
دوتا معنی میده
Wasted: هدر رفت
Wasted: بیهوش شد
wasted energy
انرژی هدر رفته

۱ - مست Extremely drunk or intoxicated
۲ - نحیف، خسته، ضعیف ، تکیده ، لاغر ، فرتوتphysically or mentally exhausted, thin, weak, emaciated
۳ - بیهوده، عبث useless
۴ - هدر شده ، حیف و میل شده, اسراف شده expended or not used effectively
realy drunk مست
سیاه مست - فردی که شدیدا مسته جوریکه هیچ کنترلی رو کاراش نداره و بعدا هیچی یادش نمیاد
به کسی که کشته شده هم wasted میگن برای مثال بازی GTA
کلمات دیگر: