کلمه جو
صفحه اصلی

whet


معنی : عمل تیزکردن، عمل تیز کردن بوسیله مالش، بر انگیختن، تهییج کردن، تیز کردن
معانی دیگر : (چاقو و غیره) تیز کردن (hone هم می گویند)، مشتاق کردن، خواستار کردن، (اشتها یا میل و غیره) تیز کردن، تیز سازی، صاف کن، ابچرا

انگلیسی به فارسی

تیز کردن، برانگیختن، تهییج کردن، صاف کن، عمل تیز کردن بوسیله مالش


گندم، عمل تیزکردن، عمل تیز کردن بوسیله مالش، تیز کردن، بر انگیختن، تهییج کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: whets, whetting, whetted
(1) تعریف: to sharpen the cutting edge of (a knife or tool); hone.
متضاد: blunt
مشابه: grind

- He carefully whetted the blade of his dagger.
[ترجمه ترگمان] او با احتیاط تیغه خنجر خود را تیز کرد
[ترجمه گوگل] او با دقت تیغه کت و شلوار خود را به هم ریخت

(2) تعریف: to make keener, as appetite or curiosity; stimulate.
متضاد: cloy, dull, surfeit

- Reading his first novel whetted my appetite for his next one.
[ترجمه ترگمان] خواندن اولین رمان او اشتهای مرا برای یک نفر بعدی تحریک کرد
[ترجمه گوگل] خواندن اولین رمان من اشتیاق من را برای یکی پس از دیگری داشت
اسم ( noun )
مشتقات: whetter (n.)
(1) تعریف: the act of whetting.

(2) تعریف: something such as a stone used to sharpen.

(3) تعریف: that which stimulates; appetizer.

• sharpening; stimulus; appetizer
sharpen; awaken, stimulate
if you whet someone's appetite for something, you increase their desire for it.

مترادف و متضاد

عمل تیز کردن (اسم)
whet

عمل تیز کردن بوسیله مالش (اسم)
whet

برانگیختن (فعل)
abet, cheer, prod, arouse, infuse, roust, excite, abrade, stimulate, act, actuate, evince, exacerbate, exasperate, nettle, sick, heat, irritate, whet, impulse, put out, impassion, prompt, foment, instigate, provoke

تهییج کردن (فعل)
excite, stimulate, incense, ferment, motivate, whet, buck up

تیز کردن (فعل)
grind, sharp, sharpen, point, keen, whet, strap

make sharp


Synonyms: edge, file, finish, grind, hone, sharpen, strop


Antonyms: blunt, dull


arouse, excite


Synonyms: animate, awaken, challenge, enhance, incite, increase, kindle, pique, provoke, quicken, rally, rouse, stimulate, stir, wake, waken


Antonyms: blunt, dampen, dishearten


جملات نمونه

to whet the appetite

اشتها را تیز کردن


1. whet one's appetite
اشتهای خود (یا کسی را) تحریک کردن

2. to whet a sword
شمشیری را تیز کردن

3. to whet the appetite
اشتها را تیز کردن

4. If the ox falls, whet your knife.
[ترجمه ترگمان]اگه آکس حرکت کنه، knife را تیز کن
[ترجمه گوگل]اگر آهو سقوط کند، چاقوی خود را بچرخان

5. The preview was intended to whet your appetite .
[ترجمه ترگمان]این پیش نمایش در نظر گرفته شد که اشتهای شما را افزایش دهد
[ترجمه گوگل]پیش نمایش در نظر گرفته شده بود که اشتهای شما را تحریک کند

6. The book will whet your appetite for more of her work.
[ترجمه ترگمان]این کتاب اشتهای شما را برای کاره ای او افزایش خواهد داد
[ترجمه گوگل]این کتاب اشتهای بیشتری را برای بیشتر کارهایش به ارمغان می آورد

7. To whet your appetite, here are some of the most commonly asked questions about fine vintage wines.
[ترجمه ترگمان]برای این که اشتهای شما را به خود جلب کنید، برخی از متداول ترین سوالاتی در مورد شراب انگور عالی هستند
[ترجمه گوگل]برای اینکه اشتهای خود را از بین ببرید، در اینجا برخی از سؤالات پرطرفدار دربارهی شرابهای پرنعمت خوب است

8. To whet your appetite for a trip to Santa Fe, here is a list of our favorite sights.
[ترجمه ترگمان]برای این که اشتهای خود را برای سفر به سانتا فه پیدا کنید، اینجا لیستی از مکان های مورد علاقه ما است
[ترجمه گوگل]برای جلب اشتیاق شما برای سفر به سانتافه، در اینجا یک لیست از مناظر مورد علاقه ما است

9. These are designed to whet rather than satisfy the appetite - but short bibliographies help would-be students to delve further.
[ترجمه ترگمان]این ها به این منظور طراحی می شوند تا اشتها را ارضا کنند - اما bibliographies کوتاه به دانش آموزان کمک می کند تا بیشتر به کاوش بپردازند
[ترجمه گوگل]اینها به جای اشتیاق برای رفع اشتباه طراحی شده اند - اما کتابشناسی کوتاه کمک می کند تا دانش آموزان آینده بتوانند بیشتر بفهمند

10. The material to send in the whet room directly, adopt special stir to anticipate centrifugal wing wheel to separate compellable inlet pulp the machine.
[ترجمه ترگمان]مواد لازم برای ارسال مستقیم به اتاق گیرنده، یک حرکت مخصوص برای پیش بینی چرخ بال گریز از مرکز برای جدا کردن ورودی compellable از ماشین را اتخاذ می کنند
[ترجمه گوگل]مواد به طور مستقیم در اتاق گودال ارسال می شود، برای جلوگیری از چرخ بال های گریز از مرکز، برای جدا کردن پالپ ورودی مجاور دستگاه

11. They wondered whet the manager would not agree to the suggestion.
[ترجمه ترگمان]آن ها از خود می پرسیدند که این مدیر با این پیشنهاد موافقت نخواهد کرد
[ترجمه گوگل]آنها تعجب کردند که مدیر این پیشنهاد را قبول نمی کند

12. We wonder whet IT we may conclude a long term agency contract with you.
[ترجمه ترگمان]ما با این فکر هستیم که ممکن است یک قرارداد بلند مدت با شما منعقد کنیم
[ترجمه گوگل]ما تعجب می کنیم که چه چیزی می تواند ما قرارداد آژانس بلند مدت را با شما به پایان برسانیم

13. Bill doesn't give a hoot whet IT he passes his examination or not.
[ترجمه ترگمان]بیل)یک هو هو هو می کند و می گوید: نه، نه، نه، نه، نه، نه
[ترجمه گوگل]بیل می گوید که او معاینه اش را انجام می دهد یا نه

to whet a sword

شمشیری را تیز کردن


پیشنهاد کاربران

برانگیختن
whet one's appetite = اشتهای کسی را برانگیختن


کلمات دیگر: