کلمه جو
صفحه اصلی

whine


معنی : ناله، فغان، با ناله گفتن، با صدا حرکت کردن، ناله کردن، نالیدن، ناله و شکایت کردن
معانی دیگر : موییدن، نق زدن، شکوه و زاری کردن، زوزه کشیدن، زنوییدن، با آه و ناله گفتن، مویه، زاری، نق نق

انگلیسی به فارسی

زوزه کشیدن، زنوییدن


نق زدن، شکوه و زاری کردن


با آه و ناله گفتن


ناله، مویه، زاری


شکوه، نق‌نق


زوزه، نویه


نالیدن، ناله کردن، موییدن


ناله کردن، ناله، فغان، ناله و شکایت کردن، نالیدن، با صدا حرکت کردن، با ناله گفتن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: whines, whining, whined
(1) تعریف: to utter a prolonged high plaintive cry, as in pain, complaint, or fear.
مترادف: wail
مشابه: bawl, complain, cry, howl, keen, moan, scream, screech, shriek, squeal, yelp, yowl

- The toddler fell down hard and began to whine.
[ترجمه ترگمان] کودک نوپا به شدت پایین افتاد و شروع به غر زدن کرد
[ترجمه گوگل] کودک نو پا سخت سقوط کرد و شروع به آواز خواندن کرد
- The dog was whining, so I let him out.
[ترجمه ترگمان] ، سگ ناله می کرد واسه همین گذاشتم بره بیرون
[ترجمه گوگل] سگ ناله بود، بنابراین من او را بیرون راندم
- The class whined when they heard their assignment for the weekend.
[ترجمه ترگمان] وقتی تکالیف آن ها را برای آخر هفته شنیدند، کلاس زوزه کشید
[ترجمه گوگل] این کلاس زمانی که آنها واضع خود را برای تعطیلات آخر هفته شنیده بودند

(2) تعریف: to complain or protest in a peevish, irritating manner.
مترادف: bellyache, snivel
مشابه: bitch, carp, complain, crab, fuss, gripe, grouse, moan, nasalize, snuffle, wail, whimper

- Stop whining and eat your dinner.
[ترجمه ترگمان] اینقدر ناله نکن و غذات رو بخور
[ترجمه گوگل] نوشیدن را متوقف کنید و شام بخورید
- She's always whining to me about her problems.
[ترجمه ترگمان] اون همیشه درباره مشکلاتش با من حرف میزنه
[ترجمه گوگل] او همیشه در مورد مشکلات او ناله می کند

(3) تعریف: to produce or emit a long, high sound, as from friction.
مترادف: screech
مشابه: grate, scream, shriek, wail, whistle

- The saw whined as it cut the wood.
[ترجمه ترگمان] وقتی که هیزم می شکست صدای زوزه بلندی به گوش رسید
[ترجمه گوگل] چوب را بریده برید
فعل گذرا ( transitive verb )
• : تعریف: to express or perform with, or as if with, a whine.
مشابه: bawl, grumble, howl, moan, screech, snuffle, whimper

- The child had been sent to bed and was now whining a protest.
[ترجمه ترگمان] بچه را به رختخواب فرستاده بودند و حالا زوزه می کشیدند
[ترجمه گوگل] کودک به رختخواب فرستاده شده و اکنون اعتراض کرده است
اسم ( noun )
مشتقات: whiningly (adv.), whiner (n.)
(1) تعریف: the act or sound of whining.
مترادف: moan, wail
مشابه: lament, screech, shriek, whimper

- We could hear the child's whine all the way upstairs.
[ترجمه ترگمان] تمام راه را تا طبقه بالا صدای ناله بچه را شنیدیم
[ترجمه گوگل] ما می توانستیم همه چیز را به طبقه بالا بشنویم
- We were startled by the sudden whine of the engine.
[ترجمه ترگمان] با ناله ناگهانی موتور از جا پریدیم
[ترجمه گوگل] ما ناگهان ناگهان از موتور ناامید شدیم

(2) تعریف: a feeble but annoying complaint.
مترادف: whimper
مشابه: bellyache, moan, snivel

- Do I have to listen to another whine about your boss?
[ترجمه ترگمان] باید به یه ناله دیگه در مورد رئیست گوش بدم؟
[ترجمه گوگل] آیا باید گوش دادن به صدای دیگری در مورد رئیس شما گوش کنم؟

• make a high squeaking noise; cry or complain in a high pitched or nasal voice; grumble and complain like a child
to whine means to make a long, high-pitched noise, especially one which sounds sad or unpleasant. verb here but can also be used as a count noun. e.g. ...the whine of the police sirens.
if someone whines about something, they complain about it in an annoying way.

مترادف و متضاد

complaint, cry


Synonyms: gripe, grouse, grumble, moan, plaintive cry, sob, wail, whimper


ناله (اسم)
cry, grumble, whimper, moan, wail, groan, whine, dolor, dolour, mewling

فغان (اسم)
shout, whine

با ناله گفتن (فعل)
whine

با صدا حرکت کردن (فعل)
whimper, whine, pule

ناله کردن (فعل)
bleat, whimper, hone, wail, groan, whine, mewl

نالیدن (فعل)
grizzle, whimper, groan, whine, complain, grunt, snuffle

ناله و شکایت کردن (فعل)
whimper, whine, complain, pule

Antonyms: happiness, pleasure


complain, cry


Synonyms: bellyache, carp, drone, fuss, gripe, grouse, grumble, howl, kick, mewl, moan, murmur, pule, repine, snivel, sob, wail, whimper, yowl


جملات نمونه

1. Her voice took on a nasal whine of complaint.
[ترجمه ترگمان]صدایش با ناله دماغی و شکایت آمیز شکایت می کرد
[ترجمه گوگل]صدای او بر روی یک شکایت بینی قرار گرفت

2. They come to me to whine about their troubles.
[ترجمه ترگمان]اونا میان پیش من تا راجع به مشکلات اونا ناله و زاری کنن
[ترجمه گوگل]آنها به من میگفتند که در مورد مشکلاتشان چیزی بگویند

3. I'm sick and tired of listening to you whine.
[ترجمه ترگمان]از اینکه به ناله تو گوش بدم خسته شدم
[ترجمه گوگل]من مریض و خسته از شنیدن صدای شما هستم

4. We heard the dog whine last night.
[ترجمه ترگمان]دیشب صدای ناله سگ ها رو شنیدیم
[ترجمه گوگل]ما شب گذشته سگ را می شنیدیم

5. There was a whine of hydraulics as the undercarriage locked into position.
[ترجمه ترگمان]پشت سر هم صدای ناله the از hydraulics به گوش می رسید
[ترجمه گوگل]هیدرولیکی به عنوان راننده قفل شده در موقعیت وجود دارد

6. The baby's howl turned to a high-pitched whine.
[ترجمه ترگمان]زوزه بچه به ناله بلندی تبدیل شد
[ترجمه گوگل]صدای جیر جیر به یک صدای بلند بالا تبدیل شده است

7. She delivered the speech in a high-pitched nasal whine.
[ترجمه ترگمان] اون سخنرانی رو با ناله و صدای بلند انجام داد
[ترجمه گوگل]او این سخنرانی را در یک گوشه بالا و پایین بینی تحویل داد

8. The constant whine of the machinery jangled his nerves.
[ترجمه ترگمان]صدای ناله موتور ماشین به گوش می رسید
[ترجمه گوگل]نویی ثابت از ماشین آلات اعصاب خود را به هم ریخت

9. She spoke with a whine.
[ترجمه ترگمان]با ناله و زاری شروع به صحبت کرد
[ترجمه گوگل]او با صدای ناله صحبت کرد

10. It let out that high-pitched whine, that shrill insistent nagging squeal that puts a burglar right off his feed.
[ترجمه ترگمان]صدای غر غر غر غر غر غر غر غر غر غر غر غر غر غر کنان که یک دزد را درست در حال غذا خوردن می گذارد
[ترجمه گوگل]آن را بیرون کشید که نیش بالا و تلخ، آن را تکان دادن التهاب مضطرب قوی که سرقت از حق تغذیه خود را

11. The constant whine of the turbine and the rush of wind were my only company.
[ترجمه ترگمان]صدای مداوم توربین و هجوم باد تنها شرکت من بود
[ترجمه گوگل]نیمی از توربین و عجله باد، تنها شرکت من بود

12. I have an aggravating whine coming from my gearbox every time I decelerate in fourth gear.
[ترجمه ترگمان]هر دفعه که توی دنده چهارم به سرعت کم می کنم ناله آزار دهنده و آزار دهنده من به گوش می رسد
[ترجمه گوگل]هر بار که در چهارم دیماه، سرعت چرخش را از گیربکس من افزایش می دهم

13. But, he added, some city staff members do whine about it once in awhile.
[ترجمه ترگمان]اما او اضافه کرد که برخی از کارکنان شهرداری یک بار در مدت کوتاهی به این موضوع اعتراض می کنند
[ترجمه گوگل]اما، او اضافه کرد، برخی از کارکنان شهرستان در مورد برخی از آنها در مورد یک بار در طولانی مدت

14. The adenoidal whine of their accents dulled her hearing, and the smoke of their cigarettes made her eyes smart.
[ترجمه ترگمان]زوزه مانند صدای آن ها را کند کرد و دود سیگار آن ها را به هوش آورد
[ترجمه گوگل]نهنگ آدنوئیدال از لهجه های خود، جلسه ی خود را می زد، و سیگار کشیدن سیگار آنها چشم هایش را هوشمندانه ساخت

15. So is the hum and whine, despite being muted further by extra sound-proofing.
[ترجمه ترگمان]پس صدای ناله و ناله به گوش می رسد، با وجود اینکه با صدای اضافی خاموش می شود
[ترجمه گوگل]به همین علت است که صدای جیغ و صدای ناله، با وجود اینکه صدا با صدای اضافی خاموش شده است

the sick child whined in her sleep.

کودک بیمار در خواب ناله می‌کرد.


he is always whining about his law salary.

او همیشه درباره‌ی حقوق کم خود آه و ناله می‌کند.


پیشنهاد کاربران

نق و نوق کردن ، ناله کردن ، خماری به خاطر مواد مخدر

غر غر کردن، مویه کردن

شکایت کردن. شکوه کردن.

Wine : شراب
Whine : نالیدن
Then why are you fucking whining. Just say thank you and enjoy the show : پس چرا مینالی ؟ بگو مرسی و از مهمونی لذت ببر


کلمات دیگر: