معنی : ضربت، ضربت سخت، صدای ضربت، صدای اصطکاک، ضربت سخت زدن، صدای کتک زدن، تسهیم کردن، زدن، محکم زدن
معانی دیگر : ضربه ی تند و صدادار، سیلی، چک، صدای ضربه ی تند، دنگ، شترق، (با صدای بلند - محکم) زدن، صربه زدن، سهم
صدای کتک زدن، صدای اصطکاک، صدای ضربت، ضربت، سهم،زدن، محکم زدن، تسهیم کردن
hit
Synonyms: bang, bash, bat, beat, belt, biff, box, buffet, clobber, clout, crack, cuff, ding, lambaste, nail, rap, slap, slug, smack, smash, sock, strike, thrash, thump, thwack, wallop, wham
try, attempt
Synonyms: bash, crack, fling, go, pop, shot, slap, stab, turn, whirl
I gave the thief a whack on the head with a tennis racket.
با راکت تنیس ضربهی محکمی به سر سارق زدم.
whack off
1- (عامیانه) با ضربه از هم جدا کردن یا کندن یا در آوردن 2- (عامیانه - زننده) جلق زدن
at a whack
(عامیانه) یکباره، بیمقدمه، بیدرنگ، بیپروا
have (or take) a whack at
1- ضربه را بهسوی کسی هدفگیری کردن، ضربه حواله کردن 2- (به کار دشواری) پرداختن، (ضرب شست خود را) آزمودن
out of whack
(عامیانه) نیازمند تعمیر (یا درمان)، خراب، نابهسامان