کلمه جو
صفحه اصلی

warrior


معنی : مبارز، جنگجو، سلحشور، دلاور، مجاهد، محارب، جنگ کننده، رزمجو، جنگاور، مرد جنگی
معانی دیگر : دلیر، گرد، سرباز

انگلیسی به فارسی

رزمجو، جنگاور، سلحشور، محارب، جنگجو، مبارز، دلاور


جنگجو، سلحشور، مبارز، جنگاور، دلاور، مجاهد، مرد جنگی، رزمجو، محارب، جنگ کننده


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a person who fights or has experience in battle; soldier.
مترادف: soldier
مشابه: brave, combatant, foot soldier, legionary, legionnaire, man-at-arms, serviceman, servicewoman

(2) تعریف: a person who has demonstrated courage and perseverance.
مترادف: gallant, hero, heroine, valiant
مشابه: champion, paladin, stalwart

• fighter, soldier, one experienced in warfare
warriors are soldiers or experienced fighting men who act bravely; used especially of soldiers in ancient times.

مترادف و متضاد

مبارز (اسم)
adversary, warrior, combatant, champion, hero

جنگجو (اسم)
warrior, combatant, kemp

سلحشور (اسم)
warrior, champion, knight, gladiator

دلاور (اسم)
warrior, hero, knight

مجاهد (اسم)
devotee, warrior, champion, hero, zealot

محارب (اسم)
warrior, combatant, militant

جنگ کننده (اسم)
warrior, soldier, fighter

رزمجو (اسم)
warrior

جنگاور (اسم)
warrior

مرد جنگی (اسم)
warrior

person who fights in combat


Synonyms: battler, champion, combatant, conscript, enlisted person, fighter, fighting person, GI, hero, serviceperson, soldier, trooper


جملات نمونه

1. The young man is a bold warrior.
[ترجمه ترگمان]این جوان جنگجوی دلیر است
[ترجمه گوگل]مرد جوان یک جنگجوی جسور است

2. Warrior stroke Jingtao hack flow without sinking, coward in be in smooth water will drown.
[ترجمه ترگمان]جنگجوی جنگجو، بی آنکه فرو رود جاری می شود، بزدل در آب صاف غرق می شود
[ترجمه گوگل]سکته مغزی جنگجو Jingtao جریان هک بدون غرق شدن، بی رحم در آب صاف غرق خواهد شد

3. The warrior wears a saber at the waist.
[ترجمه ترگمان]جنگجو یک شمشیر به کمرش می زند
[ترجمه گوگل]جنگجو یک دور کمر را می پوشاند

4. He was a hot-headed warrior, always too quick to shed blood.
[ترجمه ترگمان]او یک جنگجوی آتشین بود، همیشه خیلی سریع بود که خون بریزد
[ترجمه گوگل]او یک جنگجوی سرحدی بود که همواره سریع خون را ریخت

5. He believes that he was a Roman warrior in a previous incarnation.
[ترجمه ترگمان]او معتقد است که او در تجسم قبلی یک جنگجوی رومی بوده است
[ترجمه گوگل]او معتقد است که در یک تجسم قبلی، یک جنگجو رومی بود

6. Ali was the name of a warrior, a distant relative of the Prophet Muhammad.
[ترجمه ترگمان]علی نام یک جنگجو، یکی از بستگان دور پیامبر محمد بود
[ترجمه گوگل]علی نام یک جنگجو، یکی از زوجین دور افتاده حضرت محمد بود

7. When the football season ended, these warrior bands literally vanished.
[ترجمه ترگمان]وقتی فصل فوتبال تمام شد، این گروه های جنگجو به معنای واقعی ناپدید شدند
[ترجمه گوگل]هنگامی که فصل فوتبال به پایان رسید، این گروه های جنگجو به معنای واقعی کلمه ناپدید شدند

8. The wrinkled child of a warrior culture, Aeschylus may have sincerely believed that Marathon represented his finest hour.
[ترجمه ترگمان]یک کودک چروکیده از فرهنگ جنگجو، Aeschylus ممکن است صادقانه باور داشته باشد که ماراتون بهترین ساعت او را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]فرزند چروکی یک فرهنگ جنگجو Aeschylus ممکن است صادقانه باور داشته باشد که ماراتن بهترین ساعت خود را نشان می دهد

9. The arms of the dead warrior seemed to flex, moved by heat, twisted by the consuming flame.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسید که بازوان جنگجوی مرده خم شده، از گرما تکان می خورد و شعله می کشد
[ترجمه گوگل]بازوهای جنگجوی مرده به نظر می رسید انعطاف پذیری، حرارتی که به وسیله شعله مصرفی پیچ خورده است، حرکت می کند

10. In the 1580s an earlier warrior ruler, Hideyoshi, had sought to implement a formal distinction between warriors and farmers.
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۵۸۰، فرمانروای earlier earlier، Hideyoshi، به دنبال اجرای تمایز رسمی بین جنگجویان و کشاورزان بود
[ترجمه گوگل]در 1580s یک حاکم جنگجو زودتر، Hideyoshi، در تلاش بود تا تمایز رسمی بین جنگجویان و کشاورزان را اجرا کند

11. In order to meet these threats, a warrior caste developed under the command of a chieftain or king.
[ترجمه ترگمان]برای مقابله با این تهدیدها، یک طبقه جنگجو تحت فرمان یک رئیس یا پادشاه گسترش یافت
[ترجمه گوگل]به منظور دیدار با این تهدیدات، یک جنازه جنگجوی تحت فرماندهی یک رهبر یا پادشاه توسعه یافت

12. The Lakota were always a warrior people, and taking up arms to defend the nation is the traditional way.
[ترجمه ترگمان]The همیشه یک جنگجو بودند و سلاح به دست می گرفتند تا از ملت دفاع کنند، راه سنتی است
[ترجمه گوگل]لاکوتا همیشه یک مرد جنگجو بود و استفاده از سلاح برای دفاع از کشور راه سنتی است

13. Rick Williams is the consummate weekend warrior.
[ترجمه ترگمان]Rick Williams آخرین جنگ آخر هفته است
[ترجمه گوگل]ریک ویلیامز جنگجو آخر هفته است

14. The priestly caste does not normally intermarry with the warrior caste.
[ترجمه ترگمان]طبقه کاهنان به طور معمول intermarry با طبقه جنگجویان نیست
[ترجمه گوگل]کاست قبیله ای به طور معمول با سرباز جنگجو نمی جنگد

Rustam and his band of warriors

رستم و پیروان سلحشور او


پیشنهاد کاربران

جنگجو
مبارز
قهرمان
جنگجو
دلاور


جنگجو
قهرمان


قهرمان، مبارز ، قهرمان

شخصی که می جنگد یا تجربه نبرد دارد. سرباز


در واقع warrior به کسی که میجنگه نمیگن. یه فرد عادی نیست. کسی که توی میدان نبرد خیلی حرفا برای گفتن داره. جنگنده باتجربه و شجاع و دلیر و قدرتمند و حرفه ای رو میگن warrior. در واقع سلحشور میتونه مناسب باسه برای این واژه
مبارز - جنگنده - نبرد کننده - جنگجو - رزمنده - رزمجو - محارب - رزم آور - دلاور

noun
[count] :
🔴a person who fights in battles and is known for having courage and skill
◀️a proud and brave warrior

— sometimes used figuratively
◀️She has been a warrior against [=she has fought hard against] social injustice.


کلمات دیگر: