کلمه جو
صفحه اصلی

while


معنی : گذراندن، تاموقعی که، هنگامیکه، در صورتیکه، مادامی که، در حین، حال انکه
معانی دیگر : مدت، زمان، (زمان) چندی، همزمان با، در طی زمانی که، در مدتی که، وقتی که، حالا که، اکنون که، تا، تا اینکه، گو اینکه، گرچه، هرچند، با آنکه، درحالی که، (معمولا با: away) وقت گذراندن، وقت تلف کردن، مدت کوتاه، چند صباحی، (زمان) کمی، با وجود آنکه، (قدیمی) رجوع شود به: until، سپری کردن

انگلیسی به فارسی

در صورتیکه، هنگامیکه، حال انکه، مادامیکه، در حین،تاموقعی که، سپری کردن، گذراندن


در حالی که، گذراندن، تاموقعی که، در حین، هنگامیکه، در صورتیکه، مادامی که، حال انکه


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a period of time.
مشابه: spell, stretch, time

- Please stay and talk for a while; I've made some coffee.
[ترجمه امیر] لطفاً بمانید و برای مدتی صحبت کنید، من مقداری قهوه آماده کرده بودم
[ترجمه parsa] لطفا بنشینید و مدتی صحبت کنید. من قهوه آماده کرده ام
[ترجمه محمد حیدری] میشه چند لحظه بمونی و صحبت کنیم, من ( تازه ) قهوه آماده کردم.
[ترجمه ابوالفضل] لطفاً بمان وحرف بزن تا زمانیکه من قهوه درست کنم.
[ترجمه Ali] لطفا بمانید و قدری حرف بزنید ، من نقداری قهوه درست کرده ام
[ترجمه حمید سالاری] لطفا مدت زمانی بمانید و صحبت کنید؛ مقداری قهوه درست کرده ام.
[ترجمه حمید سالاری] لطفا یکم بمونید و صحبت کنید؛ مقداری قهوه آماده کرده ام. . . . . . . . . . ( for a while = for a short time )
[ترجمه Yekta] لطفا بمانید و چند دقیقه صحبت کنید تا من قهوه آماده کنم
[ترجمه ترگمان] لطفا بمانید و مدتی صحبت کنید من قهوه درست کردم
[ترجمه گوگل] لطفا ماندن و صحبت کردن برای مدتی؛ من قهوه ساختم
- We skated for a while, but then we had to take a rest.
[ترجمه امیر] ما برای مدتی اسکیت سواری کردیم؛سپس باید استراحت می کردیم
[ترجمه B] برای مدتی اسکیت سواری کردیم اما بعدش باید میرفتیم استراحت کنیم
[ترجمه miray] مامدتی قدم زدیم ولی بعد مجبور شدیم که استراحت بکنیم/:
[ترجمه ترگمان] مدتی با سرسره بازی کردیم، اما بعد مجبور شدیم استراحت کنیم
[ترجمه گوگل] ما برای مدتی قدم زدیم، اما بعد مجبور شدیم استراحت کنیم

(2) تعریف: the effort or time given to something.

- If you want to improve quickly, it's worth your while to practice your instrument everyday.
[ترجمه ترگمان] اگر می خواهید به سرعت پیشرفت کنید، ارزشش را دارد که هر روز ابزار خود را تمرین کنید
[ترجمه گوگل] اگر بخواهید سریعا بهبود یابید، ارزش آن را دارد تا هر روز از ابزار خود استفاده کنید
حرف ربط ( conjunction )
(1) تعریف: during the time that; as long as.

- I will not speak to you while you are angry.
[ترجمه Yekta] من با تو صبحت نخواهم کرد ، وقتی که عصبانی هستی
[ترجمه ترگمان] وقتی عصبانی هستی با تو حرف نمی زنم
[ترجمه گوگل] من با شما صحبت نمی کنم در حالی که عصبانی هستید

(2) تعریف: although.

- While he can't cook, he sews very well.
[ترجمه soraygoular] با این که نمیتونه آشپزی کنه ولی خوب خیاطی میکند
[ترجمه ترگمان] در حالی که او نمی تواند آشپزی کند، خیلی خوب خیاطی می کند
[ترجمه گوگل] در حالی که او نمی تواند طبخ کند، او به خوبی می میرد

(3) تعریف: and in contrast; whereas.

- He loves dogs, while she favors cats.
[ترجمه amirreza norozi] او عاشق سگ ها است در حالی که گربه ها را ( نیز ) دوست دارد
[ترجمه ترگمان] اون سگ ها رو دوست داره در حالی که اون گربه هارو دوست داره
[ترجمه گوگل] او سگ ها را دوست دارد، در حالی که گربه ها را دوست دارد
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: whiles, whiling, whiled
• : تعریف: to cause (time) to pass in a carefree and relaxing manner (usu. fol. by away).
مشابه: idle, loaf

- We whiled away the days of summer.
[ترجمه Amir.H] ما روزهای تابستان را به بطالت گذراندیم.
[ترجمه ترگمان] ما داشتیم روزای تابستون رو دور می زدیم
[ترجمه گوگل] ما روزهای تابستان را ترک می کنیم

• time; period of time; short time; few moments; effort
spend time; pass time
until (archaic)
during, at the same time as; as long as; despite; if
if one thing happens while another thing is happening, the two things happen at the same time.
you also use while to introduce a clause which contrasts with the other part of the sentence.
a while is a period of time.
once in a while: see once.
if you while away the time in a particular way, you spend time in that way because you are waiting for something or because you have nothing else to do.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] هنگامی که کلمه ی کلیدی که نوعی حلقه را در زبان پاسگال و زبان برنامه نیسی و مانند آن تعریف می کند . تا زمان تحقیق یک شرط حلقه بارها تکرار می شود . شرط قبل از تکرار حلقه آزمایش می شود؛ اگر این شرط در ابتدا غلط باشد حلقه هرگز اجرا نمی شود. بر خلاف repeat .

مترادف و متضاد

گذراندن (فعل)
pass, get on, outwear, avert, while, survive, fare

تاموقعی که (قید)
while

هنگامیکه (حرف ربط)
as, while, whenever

در صورتیکه (حرف ربط)
provided, while

مادامی که (حرف ربط)
while, so long as

در حین (حرف ربط)
while

حال انکه (حرف ربط)
while

as long as


Synonyms: although, at the same time, during, during the time, in the time, throughout the time, whilst


even though


Synonyms: albeit, although, howbeit, much as, though, when, whereas


time interval


Synonyms: bit, instant, interim, meantime, moment, occasion, period, space, spell, stretch, time


جملات نمونه

We dined while the baby slept.

در مدتی که کودک خواب بود شام خوردیم.


a while ago

مدتی پیش


1. while he was burlesquing the teacher, the teacher stepped in!
همین طور که داشت ادای معلم را در می آورد معلم وارد شد!

2. while he was not poor, he had no ready cash
با آنکه فقیر نبود پول نقد در دسترس نداشت.

3. while quarreling, he saw his teacher but was ashamed to greet him
حین دعوا معلمش را دید ولی رویش نشد به او سلام کند.

4. while you were away, i took the liberty of smoking your cigarets
وقتی که بیرون بودی به خودم اجازه دادم که سیگارهایت را بکشم.

5. while you're up, close the window
حالا که از جا برخاسته ای،پنجره را ببند.

6. while the cat's away, the mice will play
موش که چشم گربه را دور ببیند دم در می آورد

7. a while ago
مدتی پیش

8. to while away the morning
بامداد را به بطالت گذراندن

9. strike while the iron is hot
از فرصت استفاده کردن،تا تنور داغ است نان را چسباندن

10. strike while the iron is hot
تا تنور داغ است نان را چسباندن،تا آهن داغ است چکش کاری کردن،تا فرصت باقی است کاری را انجام دادن

11. the while
در همان هنگام،همزمان (با)،در همان وقت

12. a great while
مدتی طولانی

13. a little while
یک لحظه،مدت کوتاه

14. a little while after napoleon's downfall
کمی پس از سرنگونی ناپلئون

15. after a while he reverted to his addiction
پس از چندی به اعتیاد خود بازگشت.

16. after a while these shoes will stretch
پس از مدتی این کفش ها گشاد خواهند شد.

17. for a while after the death of nadershah, chaos gripped the country
پس از مرگ نادرشاه تا مدتی کشور دستخوش هرج و مرج بود.

18. for a while it hailed, then it turned into rain
تامدتی تگرگ آمد و سپس تبدیل به باران شد.

19. italians gesticulate while speaking
ایتالیایی ها هنگام صحبت دست ها و انگشت ها را به حرکت در می آورند.

20. we dined while the baby slept
در مدتی که کودک خواب بود شام خوردیم.

21. your visit while i was ill did me a power of good
ملاقات شما هنگامی که بیمار بودم یک دنیا بمن کمک کرد.

22. make hay while the sun shines
تا تنور داغ است نان را بچسبان،از فرصت استفاده کن

23. worth one's while
مفید،به درد خور،چیزی که به وقتش می ارزد

24. worth one's while
سودمند،قابل صرف وقت

25. air is fluid while water is both fluid and liquid
هوا روان است در صورتی که آب هم روان است هم مایع.

26. drink the tea while it is still warm
چای را تا هنوز گرم است بخور.

27. gather ye rosebunds while you may
(رابرت هریک) تا می توانید شکوفه های گل جمع کنید.

28. he nicked himself while shaving
او موقع ریش تراشی صورت خود را کمی برید.

29. he was killed while trying to escape
وقتی که می خواست فرار کند کشته شد.

30. i like tea while iraj prefers coffee
من چای دوست دارم درحالی که ایرج قهوه را ترجیح می دهد.

31. i met him while i was waiting for a taxi
هنگامی که منتظر تاکسی بودم به او برخوردم.

32. mind the baby while i am cooking
تا دارم آشپزی می کنم از بچه مواظبت کن.

33. population grows exponentially while food production grows mathematically
جمعیت به طور تصاعدی (فرایازی) رشد می کند در حالی که رشد تولید خوراک به صورت حسابی است.

34. the story itself, while badly written, is not only true but interesting, too
خود داستان با وجود آنکه بد نگاشته شده است نه تنها واقعیت دارد بلکه جالب هم هست.

35. women grubbed potatoes while men put them in sacks
زن ها از زیر زمین سیب زمینی در می آورند و مردها آن ها را در کیسه می ریختند.

36. once in a while
هر چند وقت یک بار،گهگاه

37. akbar held the rudder while the other five rowed rapidly
اکبر سکان را در دست گرفت در حالیکه آن پنج نفر دیگر به سرعت پارو می زدند.

38. don't enter the room while the class is in progress
وقتی که کلاس هست وارد اتاق نشوید.

39. don't go near him while he's creating
تا داد و بیدادش تمام نشده نزدش نرو.

40. don't interfere with him while he is reading
وقتی که دارد می خواند سر به سرش نگذار.

41. he managed the school while his father was away
در غیاب پدرش مدرسه را اداره می کرد.

42. he waited for a while and then left
مدتی منتظر شد و سپس رفت.

43. he was having fun while his son languished in prison
او خوش بود درحالی که پسرش در زندان رنج می کشید.

44. it isn't worth my while to go to that meeting
رفتن به آن جلسه برای من صرف نمی کند.

45. she scorched my shirt while ironing it
هنگام اتو کشی پیراهن مرا سوزاند.

46. the plane was hijacked while on a flight to paris
هواپیما حین پرواز به پاریس ربوده شد.

47. the walls are white while the doors are brown
دیوارها به رنگ سفید هستند درحالی که درها قهوه ای اند.

48. to snatch some rest while there is still time
تا وقت هست قدری استراحت کردن

49. to sneak a smoke while the parents are out
تا والدین نیستند یواشکی سیگار کشیدن

50. who minds the shop while you go home for lunch?
وقتی برای ناهار به خانه می روی مغازه را کی نگهداری می کند؟

51. (r. herrick) gather ye rosebuds while you may
تا می توانی شکوفه های گل سرخ جمع کن.

52. (r. herrick) gather ye rosebuds while you may. . .
تا فرصت داری گل غنچه گردآوری کن . . .

53. he returned after a little while
پس از مدت کمی مراجعت کرد.

54. i married her outright there, while i had a chance
همانجا تا فرصت باقی بود با او ازدواج کردم.

55. their business throve for a while and then peaked out
کاسبی آنها چند صباحی رونق داشت و سپس رو به کسادی گذاشت.

56. these airplanes retract their wheels while flying
این هواپیماها هنگام پرواز چرخ های خود را تو می کشند.

57. to lie snug for a while
برای چندی مخفی ماندن

58. he came back again in a while
کمی بعد دوباره بازگشت.

59. he choked two or three times while talking
دو سه بار در حین صحبت حرف در گلویش گیر کرد.

60. let the matter rest for a while
بگذار تا مدتی این قضیه به حال خود بماند.

61. this offshoot grows its own roots while still attached to the parent tree
این گیاه نورس در حالی که هنوز به درخت مادر وصل است شروع به ریشه دواندن می کند.

62. why does one literary work endure while others do not?
چرا یک اثر ادبی پایدار می ماند و آثار دیگر نمی ماند؟

63. before cooking, steep the beans for a while
پیش از پختن لوبیا را قدری بخیسان.

64. he deserted his unit, and after a while was captured and punished
او واحد خود را ترک کرد و پس از چندی گرفتار و تنبیه شد.

65. in answer to the boss, he fumbled a while and left suddenly
او در پاسخ به رئیس قدری من من کرد و ناگهان رفت.

66. let's sit here and visit together for a while
بیا اینجا بنشینیم و قدری با هم اختلاط کنیم.

67. two men pinned the burglar to the ground while i called the police
دو مرد دزد را روی زمین نگه داشتند و من به کلانتری تلفن زدم.

68. cholera was endemic in india and once in a while became epidemic in europe
وبا در هندوستان بوم گیر بود و گاهی در اروپا همه گیر می شد.

69. wouldn't it be a laugh to shave his beard while he is sleeping?
آیا خنده دار نخواهد بود اگر ریشش را در خواب بتراشیم ؟

70. the chemistry between the two was strong and after a while they got married
جاذبه ی آن دو نسبت به یکدیگر قوی بود و پس از چندی ازدواج کردند.

He waited for a while and then left.

مدتی منتظر شد و سپس رفت.


He was killed while trying to escape.

وقتی که می‌خواست فرار کند کشته شد.


Gather ye rosebunds while you may.

(رابرت هریک) تا می‌توانید شکوفه‌های گل جمع کنید.


While you're up, close the window.

حالاکه از جا برخاسته‌ای، پنجره را ببند.


While he was not poor, he had no ready cash.

با آنکه فقیر نبود پول نقد در دسترس نداشت.


I like tea while Iraj prefers coffee.

من چای دوست دارم درحالی‌که ایرج قهوه را ترجیح می‌دهد.


The walls are white while the doors are brown.

دیوارها به رنگ سفید هستند درحالی‌که درها قهوه‌ای‌اند.


to while away the morning

بامداد را به بطالت گذراندن


He came back again in a while.

کمی بعد دوباره بازگشت.


The story itself, while badly written, is not only true but interesting, too.

خود داستان باوجود آنکه بد نگاشته شده است، نه تنها واقعیت دارد؛ بلکه جالب هم هست.


اصطلاحات

between whiles

گهگاه، گاه و بیگاه، هرچند وقت یک بار


worth one's while

مفید، به‌درد خور، چیزی که به وقتش می‌ارزد


پیشنهاد کاربران

به معنای "و" نیز می تواند باشد

آن هم ( وقتی که ) ، ( برای بیان تعارض بین دو جمله )

از انجایی که

در هنگامی که

درحالی که

حال آنکه

ضمن اینکه

محدوده ی زمانی

اگر While در ابتدای یک جمله ترکیبی آورده بشه، یعنی جمله ای که با یک ویرگول از همدیگر جدا شدند، این کلمه باید به " اگرچه، در حالیکه، هرچند و . . . " ترجمه بشه و در ابتدای جمله دوم، یک "اما " ذکر بشه. دوستان توجه داشته باشند که در ابتدای جمله دوم که بعد از ویرگول هست کلمه "but" وجود نداره، اما برای زیبایی در ترجمه به شکلی که تحت الفظی نباشه باید ازش استفاده کرد.

موقع وقت

وقتی که


در این اثنا

چون که

بعد از کلمه while همیشه فعل بصورت past countinous بکار میره

در عین حال، در عینِ

با وجود آنکه
هرچند


در همان حال

در حین ، در اثنا ، در بین

در حالی که. . .
در همان حال که. . .
همزمان با اینکه. . .

ترجمه ی جملات نمونه:

- While he can't cook, he sews very well
اگرچه او نمی تواند آشپزی کند، ولی خیلی خوب خیاطی می کند.
با این که نمی تواند آشپزی کند، ولی خیلی خوب خیاطی می کند.
==============================
- He loves plants, while she favors animals.
او عاشق گیاهان است در حالیکه حیوانات را نیز دوست دارد.
اگرچه او عاشق گیاهان است اما حیوانات را نیز دوست دارد.
او عاشق گیاهان است و در عین حال، حیوانات را نیز دوست دارد.


زمانی که. . .
هنگامی که. . .
موقعی که. .

دستوری در برنامه نویسی ( ، تا زمانی که شرط تعیین برقرار باشد خواسته مان را انجام می دهد )

این کلمه برای موقعی است که یکدفع ای اتفاق افتاده باشد. مثلا:من داشتم کتاب میخواندم در حالی که پدرم در اتاقم امد.

وقتی که، مدت، زمان

در شرایطی که. . .

در حالتِ. . .

مثال از کتاب `` اصول و مبانی ترجمه - کارشناسی ارشد``

One may talk of translation as a process or a product; Moreover, while more typically it just refers to the transfer of written text.


کلمات دیگر: