کلمه جو
صفحه اصلی

way of life


معنی : سیرت

انگلیسی به انگلیسی

• lifestyle, manner of living
someone's way of life consists of their habits and daily activities.

مترادف و متضاد

سیرت (اسم)
nature, character, moral, morality, biography, menology, way of life

جملات نمونه

1. Some foreigners assimilate easily into our way of life.
[ترجمه ترگمان]برخی خارجی ها به راحتی وارد روش زندگی ما می شوند
[ترجمه گوگل]بعضی از خارجی ها به راحتی به زندگی ما می پیوندند

2. Mining activities have totally disrupted the traditional way of life of the Yanomami Indians.
[ترجمه ترگمان]فعالیت های معدن کاری روش سنتی زندگی هندی ها را مختل کرده است
[ترجمه گوگل]فعالیت های معدنی کاملا شیوه سنتی زندگی هندی های یانومامی را مختل کرده است

3. He didn't integrate successfully into the Italian way of life.
[ترجمه ترگمان]او با موفقیت در زندگی ایتالیایی شرکت نکرد
[ترجمه گوگل]او با موفقیت به سبک زندگی ایتالیایی ادغام نشد

4. The tribe's traditional way of life is under threat.
[ترجمه ترگمان]روش سنتی زندگی قبیله ای تحت تهدید است
[ترجمه گوگل]شیوه زندگی سنتی قبیله در معرض خطر است

5. People are leaving an agrarian way of life to go to the city.
[ترجمه ترگمان]مردم یک روش کشاورزی برای رفتن به شهر را ترک می کنند
[ترجمه گوگل]مردم برای رفتن به شهر به یک شیوه زندگی کشاورزی می روند

6. America has assimilated millions of immigrants into its way of life.
[ترجمه ترگمان]آمریکا میلیون ها مهاجر را به روش زندگی خود جذب کرده است
[ترجمه گوگل]امریکا میلیون ها مهاجر را به شیوه زندگی خود جذب کرده است

7. He quickly accustomed himself to this new way of life.
[ترجمه ترگمان]به سرعت خود را به این شیوه جدید زندگی عادت کرد
[ترجمه گوگل]او به سرعت به این روش جدید زندگی عادت کرده است

8. They've renounced their old criminal way of life.
[ترجمه ترگمان]از روش criminal گذشته شون چشم پوشی کردن
[ترجمه گوگل]آنها از شیوه جنایی جنایی قدیمی خود رها شده اند

9. She tried to accommodate her way of life to his.
[ترجمه ترگمان]می کوشید تا زندگی خود را با او وفق دهد
[ترجمه گوگل]او سعی کرد که شیوه زندگی خود را به او برساند

10. The traditional way of life has all but disappeared.
[ترجمه ترگمان]شیوه سنتی زندگی همه چیز به جز ناپدید شدن است
[ترجمه گوگل]شیوه سنتی زندگی همه چیز را ناپدید کرده است

11. It is not merely a job, but a way of life.
[ترجمه ترگمان]این فقط یک شغل نیست بلکه راه زندگی است
[ترجمه گوگل]این فقط یک کار نیست، بلکه یک شیوه زندگی است

12. He recommended me to change my way of life.
[ترجمه ترگمان]او به من توصیه کرد که شیوه زندگی ام را تغییر دهم
[ترجمه گوگل]او به من پیشنهاد کرد که زندگی من را عوض کند

13. She loved the Spanish way of life and immediately felt at home there.
[ترجمه ترگمان]او شیوه اسپانیایی زندگی را دوست می داشت و بلافاصله در آنجا احساس می کرد
[ترجمه گوگل]او شیوه زندگی اسپانیایی را دوست داشت و بلافاصله در آنجا در آنجا احساس می کرد

14. The way of life here is not altogether dissimilar to that in other parts of Europe.
[ترجمه ترگمان]روش زندگی در اینجا کاملا مشابه با آن در دیگر قسمت های اروپا نیست
[ترجمه گوگل]شیوه زندگی در اینجا کاملا متفاوت با آن در سایر نقاط اروپا نیست

پیشنهاد کاربران

شیوه زندگی، طریقه زندگی، سبک زندگی

سیرت

راه و رسم زندگی

Life style
سبک زندگی
شیوه زندگی


کلمات دیگر: