کلمه جو
صفحه اصلی

warmth


معنی : ملایمت، حرارت، گرمی، تعادل گرما
معانی دیگر : گرما، گرمش، مهربانی، محبت، خونگرمی، اشتیاق، صمیمیت، خشم خفیف، آزردگی

انگلیسی به فارسی

گرمی، حرارت، تعادل گرما، ملایمت


گرما، گرمی، حرارت، ملایمت، تعادل گرما


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the quality or condition of being warm; warmness.
مترادف: heat
متضاد: chill, cool
مشابه: hotness, warmness

(2) تعریف: the sensation of being warm.
مترادف: heat
متضاد: chill

(3) تعریف: kindness; friendliness; affection.
مترادف: affection, friendliness, kindness
مشابه: cordiality, graciousness, kindliness, radiance, sympathy, tenderness

- People like him for his warmth.
[ترجمه علیرضا] مردم او را برای خونگرمی اش دوست دارند.
[ترجمه Armin] مردم این پسر را به خاطر گرم بودنش ( منظور صمیمی بودن و گرم صحبت کردن ) دوست دارند.
[ترجمه ترگمان] مردم او را برای گرمای خود دوست دارند
[ترجمه گوگل] او را به خاطر گرماش دوست دارد

(4) تعریف: enthusiasm or intensity of emotion; ardor.
مترادف: ardor, fervor, verve, zeal
مشابه: �lan, enthusiasm, fire, liveliness, passion, radiance, spirit, vigor

(5) تعریف: an atmosphere of cheer or coziness produced by the use of warm colors.
مترادف: cheer, coziness
مشابه: atmosphere, comfort, festivity, gaiety, happiness, liveliness

- The new rug gave warmth to the room.
[ترجمه hifive] فرش جدید به اتاق گرما بخشید
[ترجمه ترگمان] قالیچه جدید به اتاق گرم شد
[ترجمه گوگل] فرش جدید به اتاق گرم شد

• heat; cordiality; excitement
warmth is friendly and affectionate behaviour.
warmth is also a moderate amount of heat that something has, for example enough heat to make you feel comfortable.

مترادف و متضاد

ملایمت (اسم)
calmness, amenity, gentleness, leniency, mildness, moderation, softness, warmth, lenity, quietness

حرارت (اسم)
fire, impressment, verve, heat, zeal, ardor, warmth, impetuosity, dash, ginger

گرمی (اسم)
cordiality, heat, stew, zeal, fervor, ardor, mettle, fervency, warmth, glow, zing, rut

تعادل گرما (اسم)
warmth

جملات نمونه

1. her warmth and informality pleased everyone
گرمی و خودمانی بودن او همه را خوشنود کرد.

2. the warmth of fire in that cold winter
گرمی آتش در آن زمستان سرد

3. the warmth of his reception
گرمی پذیرایی او

4. the warmth of sunshine
گرمای آفتاب

5. the emission of warmth from a banked fire
پخش گرما از آتش افروخته

6. the sun sheds warmth on all
خورشید بر همه گرما می بخشد.

7. the sun's fertile warmth
گرمای گشن آور خورشید

8. a man of kindness and warmth
مردی مهربان و خونگرم

9. this quilt has a high warmth factor
میزان گرمادهی این لحاف زیاد است (این لحاف خوب گرم می کند).

10. an old man full of juice and warmth
پیرمردی پر از نیرو و حرارت

11. Lars enjoyed the warmth and gaiety of these occasions.
[ترجمه ترگمان]لارس از گرما و نشاط این مراسم لذت می برد
[ترجمه گوگل]لارس از گرما و شادی از این موارد لذت می برد

12. The sun sheds light and warmth.
[ترجمه ترگمان]خورشید غروب می کند و گرما
[ترجمه گوگل]خورشید نور و گرما را می سوزاند

13. The hall effuses warmth and hospitality.
[ترجمه ترگمان]سالن پذیرایی گرم و مهمان نوازی بود
[ترجمه گوگل]سالن از گرما و مهمان نوازی لذت می برد

14. We felt the warmth of the sun.
[ترجمه ترگمان]گرمای خورشید را احساس کردیم
[ترجمه گوگل]احساس خورشید را احساس کردیم

15. He is moved by the warmth of their words.
[ترجمه ترگمان]تحت تاثیر کلمات آن ها قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]او توسط گرما از کلمات آنها منتقل شده است

16. She wished to enfold him in the warmth of her love.
[ترجمه ترگمان]دلش می خواست او را در گرمای عشق خود رها کند
[ترجمه گوگل]او آرزو کرد که او را در گرمای عشقش قرار دهد

17. The animals huddled together for warmth.
[ترجمه ترگمان]حیوانات برای گرم شدن به هم چسبیدند
[ترجمه گوگل]حیوانات برای گرما به هم متصل شدند

18. Warmth melted some of the polar ice.
[ترجمه Mr. Hidden] گرما بخشی از یخ های قطبی را ذوب کرده است.
[ترجمه ترگمان]گرما بخشی از یخ قطبی را ذوب کرد
[ترجمه گوگل]گرما برخی از یخ قطبی ذوب شده است

the warmth of sunshine

گرمای آفتاب


the warmth of fire in that cold winter

گرمی آتش در آن زمستان سرد


a man of kindness and warmth

مردی مهربان و خونگرم


the warmth of his reception

گرمی پذیرایی او


پیشنهاد کاربران

گر گرفتن ( در موارد بیماری )

خونگرم، با محبت، مهربان

گرماکافت ( در شیمی )

The warmth of your love is my whole being
گرمای عشقت شده تمام وجودم


گرمی، صمیمیت، دلپذیری

the state or quality of being warm, rather than hot or cold

عطش
شور و شوق
گرمای اشتیاق


گرمای دلپذیر

a pleasant heat


کلمات دیگر: