کلمه جو
صفحه اصلی

weariness


معنی : بیزاری، فتور، خستگی، ستوه، ماندگی
معانی دیگر : فرسودگی

انگلیسی به فارسی

خستگی، ماندگی، بیزاری


خستگی، بیزاری، ستوه، ماندگی، فتور


انگلیسی به انگلیسی

• exhaustion, fatigue, tiredness, strain

مترادف و متضاد

بیزاری (اسم)
abhorrence, disgust, hatred, distaste, loathing, aversion, weariness, horror, abomination, alienation, ennui, tedium, grudge, reluctance, reluctancy

فتور (اسم)
weariness, weakness, mollification, assuagement, languor, fatigue, discouragement, tiredness

خستگی (اسم)
weariness, lassitude, ennui, tedium, illness, sickness, languor, fatigue, boredom, exhaustion, tiredness, wound

ستوه (اسم)
weariness, harassment, fatigue

ماندگی (اسم)
weariness, languor, fatigue

جملات نمونه

1. She succumbed to weariness and went to bed.
[ترجمه سهیلا نخعی] تسلیم خستگی شد و به بستر رفت
[ترجمه ترگمان]از خستگی پا به بس تر گذاشت و به بس تر رفت
[ترجمه گوگل]او به خستگی ختم شد و به رختخواب رفت

2. His cheerful joke made us forget our weariness.
[ترجمه ترگمان]این شوخی شاد او باعث شد که weariness را فراموش کنیم
[ترجمه گوگل]شوخی شاد او باعث شد ما اشتیاقمان را فراموش کنیم

3. He felt numb with weariness and grief.
[ترجمه ترگمان]از خستگی و غم بی حس شده بود
[ترجمه گوگل]او با خستگی و غم و اندوه احساس خستگی کرد

4. I detected a faint note of weariness in his voice.
[ترجمه ترگمان]صدای ضعیفی از خستگی در صدایش تشخیص دادم
[ترجمه گوگل]من متوجه شدم که صدای ضعفم از خستگی است

5. The old woman's body drooped with weariness.
[ترجمه ترگمان]بدن پیرزن از خستگی فرو افتاد
[ترجمه گوگل]بدن سالخورده با سستی خسته شد

6. Weariness pervaded his whole body.
[ترجمه ترگمان]Weariness تمام بدنش را احاطه کرده بود
[ترجمه گوگل]Weariness تمام بدن خود را پوشیده است

7. His eyes were half closing in weariness.
[ترجمه ترگمان]چشمانش از فرط خستگی گشاد شده بود
[ترجمه گوگل]چشمانش بسته به خستگی نیمی بود

8. I had slept badly and felt numb with weariness.
[ترجمه ترگمان]بد خوابیدم و از خستگی بی حس شده بودم
[ترجمه گوگل]من خیلی بد خوابیدم و احساس خستگی شدم

9. They were done with hunger and weariness.
[ترجمه ترگمان]با گرسنگی و خستگی تمام کرده بودند
[ترجمه گوگل]آنها با گرسنگی و خستگی انجام می شد

10. He detected a note of weariness in her voice.
[ترجمه ترگمان]در صدایش احساس خستگی می کرد
[ترجمه گوگل]او یک صدای خستگی را در صدای او کشف کرد

11. Perhaps, more cynically, it reflects a weariness on the part of those subject to multiple restructurings on the apparent whim of new management.
[ترجمه ترگمان]شاید، با cynically، آن بازتاب خستگی را در بخشی از آن موضوع به چندین restructurings روی هوس آشکار مدیریت جدید منعکس می کند
[ترجمه گوگل]شاید از نظر ظاهری، آن را نشان می دهد از کسانی که در معرض تعدیل چندگانه در هوس ظهور مدیریت جدید، خستگی را نشان می دهد

12. The key-in moment contains analytical reduction from weariness or slight illness.
[ترجمه ترگمان]کلید در حال حاضر شامل کاهش تحلیلی از خستگی یا بیماری خفیف است
[ترجمه گوگل]لحظه کلیدی شامل کاهش تحلیلی از خستگی یا بیماری اندکی است

13. She'd slept badly and felt numb with weariness and grief.
[ترجمه ترگمان]او بد خوابیده بود و از خستگی و غم بی حس شده بود
[ترجمه گوگل]او خیلی بد خوابید و احساس خستگی و خستگی می کرد

14. The greatest weariness comes from work not done. Eric Hoffer
[ترجمه ترگمان]بیش ترین خستگی ناشی از کار است اریک Hoffer
[ترجمه گوگل]بزرگترین اشتیاق ناشی از کار نیست اریک هوفر

پیشنهاد کاربران

tiredness


کلمات دیگر: