کلمه جو
صفحه اصلی

wanting


معنی : مایل، فاقد
معانی دیگر : بدون، ناقص، دارای کمبود، دارای کسری، دارای کاستی، بدون a shirt with some buttons wanting پیراهنی که برخی دکمههای آن افتاده است a watch wanting a minute hand ساعتی که دقیقه شمار ندارد ناقص، دارای کاستی the gold was weighed and found wanting طلا را کشیدند و معلوم شد کسری دارد a year wanting a week یک سال یک هفته کم wanting in دارای کمبود

انگلیسی به فارسی

فاقد، بدون


ناقص، دارای کمبود، دارای کسری، دارای کاستی


میخواهم، مایل، فاقد


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: lacking.
متضاد: sufficient
مشابه: barren, deficient, inadequate, poor, scant, void

- The building was wanting of proper plumbing.
[ترجمه مرضیه] ساختمان فاقد سیستم لوله کشی مناسب بود
[ترجمه ترگمان] ساختمان به خاطر لوله کشی درست بود
[ترجمه گوگل] ساختمان خواستار لوله کشی مناسب بود

(2) تعریف: not meeting standards or requirements; deficient.
متضاد: adequate
مشابه: deficient, inadequate, scant

- As an applicant, the school found him wanting.
[ترجمه ترگمان] به عنوان یک متقاضی، مدرسه او را می خواست
[ترجمه گوگل] به عنوان یک متقاضی، مدرسه او را مورد تمسخر قرار داد
- The court judged the parents to be wanting.
[ترجمه ترگمان] دادگاه حکم کرد که والدین خواهان آن هستند
[ترجمه گوگل] دادگاه والدین را به خواست خود دعوت کرد
حرف اضافه ( preposition )
(1) تعریف: without.

- a table wanting its legs
[ترجمه ترگمان] می زی که پاهایش را می خواست
[ترجمه گوگل] یک میز که پای خود را می خواهد

(2) تعریف: minus.

- a month, wanting a couple of days
[ترجمه ترگمان] یه ماه، یه چند روزی
[ترجمه گوگل] یک ماه، چند روز طول می کشد

• missing, absent; deficient; lacking; without; less, minus
if you find something wanting or if it proves wanting, it is not as good as you think it should be; a formal word.

مترادف و متضاد

مایل (صفت)
disposed, willing, longing, keen, solicitous, wishing, desirous, inclined, fond, hankering, bent, oblique, wanting, craving, sideling, sidling, wishful, yearning

فاقد (صفت)
missing, wanting, lacking

lacking, inadequate


Synonyms: absent, away, bankrupt, bereft, burned out, cooked, cut off, defective, deficient, deprived, destitute, devoid, disappointing, empty, failing, faulty, gone, half-baked, imperfect, incomplete, in default, inferior, less, minus, missing, needed, not good enough, not up to par, omitted, out of gas, patchy, poor, scant, scanty, scarce, short, shy, sketchy, substandard, too little too late, unfulfilled, unsound


Antonyms: adequate, perfect, satisfactory, sufficient


جملات نمونه

1. wanting in
دارای کمبود،فاقد

2. a watch wanting a minute hand
ساعتی که دقیقه شمار ندارد

3. a year wanting a week
یک سال یک هفته کم

4. a shirt with some buttons wanting
پیراهنی که برخی دکمه های آن افتاده است

5. there are thousands of people wanting food and shelter
هزاران نفر از مردم،فاقد خوراک و منزل هستند.

6. the gold was weighed and found wanting
طلا را کشیدند و معلوم شد کسری دارد.

7. The Education Secretary accuses teachers of wanting to return to a dark age.
[ترجمه ترگمان]دبیر آموزش، معلمان را به تمایل به بازگشت به عصر تیره متهم می کند
[ترجمه گوگل]وزیر آموزش و پرورش متهم به قصد بازگشت به سن تیره است

8. We find many of the younger workers wanting in skill.
[ترجمه ترگمان]ما بسیاری از کارگران جوان را پیدا می کنیم که به مهارت نیاز دارند
[ترجمه گوگل]ما بسیاری از کارگران جوان تر را که مایل به مهارت هستند پیدا می کنیم

9. Don't worry about the baby not wanting to leave you-it's a stage they all go through.
[ترجمه ترگمان]نگران بچه نباش، نمی خواهم تو را ترک کنم - این یک مرحله است که همه آن ها از آن عبور می کنند
[ترجمه گوگل]نگران نباشید در مورد کودکانی که مایل نیستند شما را ترک کنند - این مرحله ای است که همه آنها از بین می روند

10. It's not having what you want. It's wanting what you've got.
[ترجمه ترگمان]این چیزی نیست که تو بخوای این چیزی نیست که تو داری
[ترجمه گوگل]این چیزی نیست که شما می خواهید این چیزی است که شما می خواهید

11. There were so many children wanting a ride John didn't get a look-in.
[ترجمه ترگمان]بچه های زیادی بودند که می خواستند سوار اسب شوند، جان نگاهی به آن انداخت
[ترجمه گوگل]بسیاری از بچه ها خواستار سوار شدن بودند جان نگاهی به او نکرد

12. What's wrong with his wanting to sell his land and move on?
[ترجمه ترگمان]چه مشکلی داره که اون بخواد زمین خودشو بفروشه و راه بره؟
[ترجمه گوگل]با اشتیاق او به فروش زمین خود و حرکت به آنجا

13. There is no shame in wanting to be successful.
[ترجمه ترگمان]خجالت نکش که بخوای موفق باشی
[ترجمه گوگل]هیچ تمایلی برای موفقیت وجود ندارد

14. Kids wanting to be stars come to Hollywood from all over America.
[ترجمه ترگمان]کودکانی که می خواهند ستاره ها از سراسر آمریکا به هالیوود بیایند
[ترجمه گوگل]کودکان می خواهند که ستاره ها از سراسر آمریکا به هالیوود بیایند

15. Racist jokes come from wanting to put down other kinds of people we feel threatened by.
[ترجمه ترگمان]جوک ها بدتر از آن می شوند که می خواهند انواع دیگر افرادی را که احساس می کنند مورد تهدید قرار گرفته اند را کنار بگذارند
[ترجمه گوگل]جوک های نژادپرستانه از تمایل به قرار دادن سایر انواع افرادی که احساس می کنیم تهدید می شوند، می آید

16. People give many different reasons for wanting to change jobs.
[ترجمه ترگمان]مردم دلایل مختلفی برای تمایل به تغییر شغل ارائه می دهند
[ترجمه گوگل]مردم دلایل مختلفی برای تمایل به تغییر شغل دارند

a shirt with some buttons wanting

پیراهنی که برخی دکمه‌های آن افتاده است.


a watch wanting a minute hand

ساعتی که دقیقه‌شمار ندارد.


The gold was weighed and found wanting.

طلا را کشیدند و معلوم شد کسری دارد.


a year wanting a week

یک سال یک هفته کم


اصطلاحات

wanting in

دارای کمبود، فاقد


پیشنهاد کاربران

غایب، ناموجود، غیرموجود، ناکافی

میل
اراده

خواستن


کمبود هوش، بی بهرگی از هوش

تمایل


کلمات دیگر: