کلمه جو
صفحه اصلی

wearying


معنی : خسته، خسته کننده

انگلیسی به فارسی

خستگی، خسته، خسته کننده


انگلیسی به انگلیسی

• tiring, exhausting; tedious, vexing

مترادف و متضاد

خسته (صفت)
sick, ill, all-in, tired, exhausted, weary, wearied, aweary, forworn, chewed-up, cut-up, spent, jaded, harassed, jadish, wounded, strained, way-worn, weariful, wearying

خسته کننده (صفت)
prolix, longsome, weary, boring, tedious, monotonous, grueling, tiresome, wearisome, weariful, wearying

جملات نمونه

1. Never be weary of well doing.
[ترجمه ترگمان]هرگز از این کار خسته نخواهم شد
[ترجمه گوگل]هرگز خسته نباشید

2. The ox when weariest treads surest.
[ترجمه ترگمان] وقتی آکس treads رو از دست می ده
[ترجمه گوگل]گاو زمانی که سخت ترین پیراهن را میپوشاند

3. He spoke in a tone of weary cynicism.
[ترجمه ترگمان]با لحنی حاکی از بی قیدی و بی قیدی گفت:
[ترجمه گوگل]او با صدای کورکورانه خستگی صحبت کرد

4. I've grown rather weary of all your excuses.
[ترجمه ترگمان]من بیشتر از همه excuses خسته شدم
[ترجمه گوگل]من از همه عذرهای تو خسته شده ام

5. They felt weary after all their hard work.
[ترجمه ترگمان]بعد از این همه کار سخت خود را خسته کردند
[ترجمه گوگل]آنها بعد از تمام کار سخت خود احساس خستگی می کنند

6. Her face looked strained and weary.
[ترجمه ترگمان]چهره اش خسته و خسته به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]چهره اش تیره و تار شده بود

7. I think he's a little weary after his long journey.
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم بعد از سفر طولانی او کمی خسته شده است
[ترجمه گوگل]فکر می کنم پس از سفر طولانی او کمی خسته شده است

8. It is not weary, as soon as under us stands forever.
[ترجمه ترگمان]این خسته نیست، به محض اینکه ما تا ابد خواهیم ماند
[ترجمه گوگل]خسته شده است، همانطور که به زودی زیر پای ما ایستاد برای همیشه

9. She suddenly felt old and weary.
[ترجمه ترگمان]ناگهان پیر و خسته شد
[ترجمه گوگل]او ناگهان احساس پیر و خسته شد

10. She found Rachel in the kitchen, looking old and weary.
[ترجمه ترگمان]او را شل را در آشپزخانه دید که پیر و خسته به نظر می رسید
[ترجمه گوگل]راشل در آشپزخانه پیدا کرد، به دنبال پیر و خسته

11. I am weary of his constant complaints.
[ترجمه ترگمان]از شکایت های مکرر او خسته شدم
[ترجمه گوگل]من از شکایت های مداومم خسته ام

12. Mary wouldn't admit how much the children wearied her.
[ترجمه ترگمان]مری قبول نداشت که بچه ها چقدر او را خسته می کنند
[ترجمه گوگل]مری نمی توانست اعتراف کند که بچه ها از او خسته شده اند

13. Her eyes were also bloodshot and weary.
[ترجمه ترگمان]چشمانش نیز خون گرفته و خسته بودند
[ترجمه گوگل]چشمان او نیز خونریزی و خسته کننده بود

14. He haggled home and felt very weary.
[ترجمه ترگمان]به خانه سر و پا می زد و احساس خستگی می کرد
[ترجمه گوگل]او خانه را تکان داد و بسیار خسته شد

15. They're getting awfully weary of this silly war.
[ترجمه ترگمان]دارند از این جنگ احمقانه خسته می شوند
[ترجمه گوگل]آنها از این جنگ احمقانه به شدت خسته شده اند

پیشنهاد کاربران

exhausting, خسته کننده ، طاقت فرسا، tiring


کلمات دیگر: