1. weekly teaching load
میزان تدریس هفتگی
2. a weekly magazine
مجله ی هفتگی،هفته نامه
3. a weekly t. v. program
برنامه ی هفت روز یکبار تلویزیون
4. the weekly dole at a charity office
اعانات هفتگی که در سازمان خیریه داده می شود
5. a news weekly
هفته نامه ی خبری
6. on a weekly basis
به طور هفتگی
7. they meet weekly
آنها هر هفته ملاقات می کنند.
8. each student must write a weekly theme
هر شاگرد باید هفته ای یک انشا بنویسد.
9. Benefit is calculated on the basis of average weekly earnings.
[ترجمه ترگمان]مزایا براساس میانگین درآمد هفتگی محاسبه می شود
[ترجمه گوگل]مزایای بر اساس درآمد متوسط هفتگی محاسبه می شود
10. Each course comprises 10-12 informal weekly meetings.
[ترجمه ترگمان]هر دوره شامل ۱۰ تا ۱۲ جلسه غیر رسمی هفتگی است
[ترجمه گوگل]هر دوره شامل 10 تا 12 جلسه غیر رسمی هفتگی است
11. Rates of work are calculated on a weekly basis.
[ترجمه ترگمان]نرخ کار به صورت هفتگی محاسبه می شود
[ترجمه گوگل]نرخ کار بر اساس هفتگی محاسبه می شود
12. Work out the full weekly rent, plus your rates.
[ترجمه ترگمان]اجاره هفتگی کامل، به اضافه نرخ های خود را انجام دهید
[ترجمه گوگل]اجاره کامل هفتگی را به همراه امتیازات خود کار کنید
13. Are you paid weekly or monthly?
[ترجمه AMIRREZA] آیا به صورت هفتگی یا ماهانه حقوق می گیرید؟
[ترجمه ترگمان]آیا به صورت هفتگی یا ماهانه حقوق می گیرید؟
[ترجمه گوگل]آیا شما هفتگی یا ماهانه پرداخت می کنید؟
14. The club has weekly quiz nights.
[ترجمه ترگمان]کلوب شبانه هفتگی هفتگی دارد
[ترجمه گوگل]این باشگاه دارای شب های آزمایشی هفتگی است
15. The group held weekly clandestine meetings in a church.
[ترجمه ترگمان]این گروه جلسات مخفی هفتگی را در یک کلیسا برگزار کردند
[ترجمه گوگل]این گروه جلسات مخفیانه هفتگی در کلیسا برگزار کرد
16. Lon and I play in the same weekly poker game.
[ترجمه ترگمان]من و Lon در یک بازی پوکر هفتگی بازی می کنیم
[ترجمه گوگل]من و من در همان بازی پوکر هفتگی بازی می کنیم
17. The weekly meeting enables employees to air their grievances.
[ترجمه ترگمان]این دیدار هفتگی به کارمندان این امکان را می دهد تا شکایات خود را بیان کنند
[ترجمه گوگل]جلسه هفتگی کارمندان را قادر می سازد تا شکایات خود را ابراز کنند
18. I am trying to cut my weekly food bill by one third.
[ترجمه ترگمان]من دارم سعی می کنم یک سوم غذای هفتگی خودم را با یک سوم قطع کنم
[ترجمه گوگل]من سعی می کنم یک سوم هزینه های غذا هفتگی من را کاهش دهم