کلمه جو
صفحه اصلی

weekly


معنی : هفتگی، هفته به هفته، هفتهای یکبار
معانی دیگر : هر هفته، هفت روز یکبار، هفته نامه

انگلیسی به فارسی

هفتگی، هفته ای یکبار، هفته به هفته


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: done, published, or occurring once a week.

(2) تعریف: of or relating to a week.

(3) تعریف: calculated by the week.

- weekly pay
[ترجمه ترگمان] پرداخت هفتگی
[ترجمه گوگل] پرداخت هفتگی
قید ( adverb )
• : تعریف: once a week; each week.

- They go out dancing weekly.
[ترجمه ترگمان] آن ها هر هفته از رقص بیرون می روند
[ترجمه گوگل] آنها هفتگی رقص می کنند
اسم ( noun )
• : تعریف: a newspaper or magazine issued once a week.

• weekly newspaper or periodical
happening or issued once a week or every week
once a week, by the week
weekly is used to describe something that happens or appears once a week.
a weekly is a newspaper or magazine that is published once a week.

مترادف و متضاد

هفتگی (صفت)
hebdomadal, weekly

هفته به هفته (صفت)
weekly

هفته ای یکبار (صفت)
weekly

جملات نمونه

1. weekly teaching load
میزان تدریس هفتگی

2. a weekly magazine
مجله ی هفتگی،هفته نامه

3. a weekly t. v. program
برنامه ی هفت روز یکبار تلویزیون

4. the weekly dole at a charity office
اعانات هفتگی که در سازمان خیریه داده می شود

5. a news weekly
هفته نامه ی خبری

6. on a weekly basis
به طور هفتگی

7. they meet weekly
آنها هر هفته ملاقات می کنند.

8. each student must write a weekly theme
هر شاگرد باید هفته ای یک انشا بنویسد.

9. Benefit is calculated on the basis of average weekly earnings.
[ترجمه ترگمان]مزایا براساس میانگین درآمد هفتگی محاسبه می شود
[ترجمه گوگل]مزایای بر اساس درآمد متوسط ​​هفتگی محاسبه می شود

10. Each course comprises 10-12 informal weekly meetings.
[ترجمه ترگمان]هر دوره شامل ۱۰ تا ۱۲ جلسه غیر رسمی هفتگی است
[ترجمه گوگل]هر دوره شامل 10 تا 12 جلسه غیر رسمی هفتگی است

11. Rates of work are calculated on a weekly basis.
[ترجمه ترگمان]نرخ کار به صورت هفتگی محاسبه می شود
[ترجمه گوگل]نرخ کار بر اساس هفتگی محاسبه می شود

12. Work out the full weekly rent, plus your rates.
[ترجمه ترگمان]اجاره هفتگی کامل، به اضافه نرخ های خود را انجام دهید
[ترجمه گوگل]اجاره کامل هفتگی را به همراه امتیازات خود کار کنید

13. Are you paid weekly or monthly?
[ترجمه AMIRREZA] آیا به صورت هفتگی یا ماهانه حقوق می گیرید؟
[ترجمه ترگمان]آیا به صورت هفتگی یا ماهانه حقوق می گیرید؟
[ترجمه گوگل]آیا شما هفتگی یا ماهانه پرداخت می کنید؟

14. The club has weekly quiz nights.
[ترجمه ترگمان]کلوب شبانه هفتگی هفتگی دارد
[ترجمه گوگل]این باشگاه دارای شب های آزمایشی هفتگی است

15. The group held weekly clandestine meetings in a church.
[ترجمه ترگمان]این گروه جلسات مخفی هفتگی را در یک کلیسا برگزار کردند
[ترجمه گوگل]این گروه جلسات مخفیانه هفتگی در کلیسا برگزار کرد

16. Lon and I play in the same weekly poker game.
[ترجمه ترگمان]من و Lon در یک بازی پوکر هفتگی بازی می کنیم
[ترجمه گوگل]من و من در همان بازی پوکر هفتگی بازی می کنیم

17. The weekly meeting enables employees to air their grievances.
[ترجمه ترگمان]این دیدار هفتگی به کارمندان این امکان را می دهد تا شکایات خود را بیان کنند
[ترجمه گوگل]جلسه هفتگی کارمندان را قادر می سازد تا شکایات خود را ابراز کنند

18. I am trying to cut my weekly food bill by one third.
[ترجمه ترگمان]من دارم سعی می کنم یک سوم غذای هفتگی خودم را با یک سوم قطع کنم
[ترجمه گوگل]من سعی می کنم یک سوم هزینه های غذا هفتگی من را کاهش دهم

a weekly T.V. program

برنامه‌ی هفت روز یکبار تلویزیون


They meet weekly.

آن‌ها هر هفته ملاقات می‌کنند.


a news weekly

هفته‌نامه‌ی خبری


پیشنهاد کاربران

هفتگی، هفته به هفته، هفتهای یکبار معانی دیگر: هر هفته، هفت روز یکبار، هفته نامه

هفتگی

هفتگی یا هر هفته

به طور هفتگی

هفتگی، هفته به هفته


کلمات دیگر: