کلمه جو
صفحه اصلی

wary


معنی : محتاط، با احتیاط، با ملاحظه، هشیار، بسیار محتاط
معانی دیگر : مواظب، با پروا، دست به عصا، محتاطانه، احتیاط آمیز

انگلیسی به فارسی

بسیار محتاط، با ملاحظه، هشیار


احتیاط، محتاط، با احتیاط، بسیار محتاط، هشیار، با ملاحظه


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
حالات: warier, wariest
(1) تعریف: on watchful guard against threat, danger, or trickery; cautious.
مترادف: careful, cautious, chary, watchful
متضاد: adventuresome, heedless, naive, unwary
مشابه: alert, attentive, cagey, guarded, heedful, jealous, mindful, on guard, on the qui vive, safe, shy, vigilant

- Getting cheated in the past has caused him to become wary.
[ترجمه مهدیه] مورد خیانت قرار گرفتنش در گذشته، باعث شد که محتاط شود.
[ترجمه ترگمان] گرفتن تقلب در گذشته باعث شده است که او محتاط شود
[ترجمه گوگل] در گذشته فریب خورده است که او را در معرض آزار قرار داده است
- They taught their children to be wary of strangers on their way home from school.
[ترجمه ترگمان] آن ها به فرزندان خود یاد دادند که نسبت به غریبه ها در مسیر خود از مدرسه محتاط باشند
[ترجمه گوگل] آنها به فرزندان خود آموزش می دادند که از خانه بیرون از مدرسه مراقب غریبه ها باشند

(2) تعریف: caused or characterized by watchful caution.
مترادف: cautious, guarded
متضاد: daring, unguarded
مشابه: alert, attentive, chary, vigilant, watchful

- The new prisoner had a wary look.
[ترجمه ترگمان] زندانی جدید نگاهی محتاطانه به او انداخت
[ترجمه گوگل] زندانی جدید نگاه دقیق داشت

• cautious, suspicious
if you are wary of something, you are cautious about it, for example because it is a new experience or because there may be dangers or problems.

مترادف و متضاد

محتاط (صفت)
careful, alert, cautious, wary, prudent, discreet, cagey, circumspect, chary, forehanded, gingerly, prudential

با احتیاط (صفت)
careful, cautious, wary, prudent, discreet, circumspect, prudish

با ملاحظه (صفت)
tender, wary, thoughtful, considerate

هشیار (صفت)
sharp, wakeful, wary, wide-awake

بسیار محتاط (صفت)
wary

careful, cautious


Synonyms: alert, attentive, cagey, calculating, canny, chary, circumspect, considerate, discreet, distrustful, doubting, frugal, gingerly, guarded, handling with kid gloves, heedful, keeping on one’s toes, leery, on guard, on the lookout, on the qui vive, provident, prudent, safe, saving, sly, sparing, suspicious, thinking twice, thrifty, unwasteful, vigilant, walking on eggs, watchful, watching one’s step, watching out, wide-awake


Antonyms: careless, foolish, heedless, incautious, indiscreet, rash, reckless


جملات نمونه

1. Marilyn's mother told her to be wary of strangers with a gleam in their eye.
مادر "مارلین" به او گفت که مواظب غریبه ها باشد

2. After Orlando had been the victim of a cheat, he was wary of those who said they wanted to help him.
بعد از این که "اولاندو" قربانی یک تقلّب شد، مراقب کسانی بود که ادعا می کردند می خواهند به او کمک کنند

3. Living in a polluted city makes you wary of the air you breathe.
زندگی در یک شهر آلوده باعث می شود که شما مواظب هوایی که استنشاق می کنید، باشید

4. a wary politician
یک سیاستمدار محتاط

5. be wary of (something)
مواظب (چیزی) بودن،(چیزی را) پاییدن،برحذر بودن

6. keep a wary eye on (something)
با احتیاط (چیزی را) پاییدن،دقیقا مواظب بودن

7. she cast a wary look at me
نگاه محتاطانه ای به من کرد.

8. The strange look in his eyes made me wary of accepting his offer.
[ترجمه ترگمان]نگاه عجیب او مرا از قبول پیشنهادش بیرون کشید
[ترجمه گوگل]نگاه عجیب و غریب در چشم او باعث شد که من از پذیرش پیشنهاد خود اطمینان دارم

9. The police will need to keep a wary eye on this area of town .
[ترجمه ترگمان]پلیس باید مراقب این منطقه از شهر باشد
[ترجمه گوگل]پلیس باید در این منطقه از شهر مراقب باشد

10. I'm always wary of men wearing suits, as I equate this with power and authority.
[ترجمه ترگمان]من همیشه نسبت به مردانی که لباس پوشیده اند، محتاط هستم، و این را با قدرت و قدرت برابر می دانم
[ترجمه گوگل]من همیشه از مردان پوشیدن لباس های عجیب و غریب، به عنوان من آن را با قدرت و اقتدار برابر است

11. Many companies are wary of their socialist leanings.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از شرکت ها نسبت به گرایش سوسیالیستی خود محتاط هستند
[ترجمه گوگل]بسیاری از شرکت ها نسبت به سوسیالیستی خود دقت می کنند

12. He gave her a wary look.
[ترجمه ترگمان]با احتیاط به او نگاه کرد
[ترجمه گوگل]او نگاهی دقیق به او کرد

13. She was wary of getting involved with him.
[ترجمه ترگمان]او نگران این بود که با او درگیر شود
[ترجمه گوگل]او مراقب او بود که با او مشارکت داشته باشد

14. At first consumers were wary of e-banking.
[ترجمه ترگمان]در ابتدا مشتریان از بانکداری الکترونیک محتاط بودند
[ترجمه گوگل]در ابتدا مصرف کنندگان از بانکداری الکترونیکی تردید داشتند

15. I'm a bit wary of driving in this fog.
[ترجمه ترگمان]کمی نگران رانندگی در این مه هستم
[ترجمه گوگل]من کمی رانندگی می کنم در این مه

16. People did not teach their children to be wary of strangers.
[ترجمه ترگمان]مردم به بچه هایشان آموزش نمی دادند که نسبت به غریبه ها محتاط باشند
[ترجمه گوگل]مردم به کودکان خود آموزش ندادند تا از غریبه ها مراقب باشند

17. You should be very wary of people offering cheap tickets.
[ترجمه ترگمان]شما باید خیلی احتیاط کنید که مردم بلیت های ارزان رو پیشنهاد کنین
[ترجمه گوگل]شما باید از افرادی که بلیط های ارزان قیمت ارائه می دهند بسیار مراقب باشید

18. The blackbird had a quick, wary look in case the cat was anywhere around.
[ترجمه ترگمان]پرنده ای با احتیاط و احتیاط به اطراف نگاه می کرد که مبادا گربه در آن حوالی باشد
[ترجمه گوگل]طرقه، نگاه سریع محتاط در مورد گربه هر نقطه در سراسر بود

19. All authors need to be wary of inadvertent copying of other people's ideas.
[ترجمه ترگمان]تمام نویسندگان باید نسبت به کپی غیر عمدی ایده های دیگران محتاط باشند
[ترجمه گوگل]همه نویسندگان باید مراقب کپی های غیرمستقیم ایده های دیگران باشند

20. They were very wary about giving him a contract.
[ترجمه ترگمان]آن ها خیلی محتاط بودند که به او یک قرارداد بدهند
[ترجمه گوگل]آنها در مورد قرارداد با او بسیار مراقب بودند

21. I'm a bit wary of/about giving people my address when I don't know them very well.
[ترجمه ترگمان]من کمی محتاطانه از \/ درباره دادن آدرس به مردم در زمانی که آن ها را خیلی خوب نمی شناسم، کمی محتاط هستم
[ترجمه گوگل]من کمی نگرانم / درباره دادن افراد به آدرس من، وقتی که من آنها را خیلی خوب نمی شناسم

a wary politician

یک سیاست‌مدار محتاط


She cast a wary look at me.

نگاه محتاطانه‌ای به من کرد.


اصطلاحات

be wary of (something)

مواظب (چیزی) بودن، (چیزی را) پاییدن، برحذر بودن


keep a wary eye on (something)

با احتیاط (چیزی را) پاییدن، دقیقاً مواظب بودن


پیشنهاد کاربران

دو به شک

تشویش

ملاحظه کردن

مواظب؛مراقب؛محتاط؛محتاطانه

be wary
مراقب باش

به نقل از فرهنگ هزاره:
صفت
1. محتاط، مواظب، مراقب
2. بیمناک، نگران


کلمات دیگر: