کلمه جو
صفحه اصلی

wane


معنی : افول، کم و کاستی، رو بکاهش گذاشتن، وارفتن، به آخر رسیدن، نقصان یافتن، کم شدن، خرد شدن
معانی دیگر : (به ویژه ماه) افول کردن، از بدر به هلال رسیدن، به محاق رسیدن، کوچکتر شدن (دربرابر: از هلال به بدر رسیدن wax)، (نورو غیره) ضعیف شدن، کم سوشدن، زائل شدن، (قدرت یامقام یارونق و غیره) رو به کاهش نهادن، از رونق افتادن، (زمان) روبه پایان نهادن، به غروب نزدیک شدن، محاق، کاه ماهی، کاهش تدریجی، کم کاست، فرو گرایی، رجوع شود به: ebb، دوران فروگرایی، دوران انحطاط، زمان افول، به اخر رسیدن

انگلیسی به فارسی

رو بکاهش گذاشتن، نقصان یافتن، کم شدن، افول، کم وکاستی، وارفتن، به اخر رسیدن


انگلیسی به انگلیسی

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: wanes, waning, waned
(1) تعریف: of the moon, to gradually decrease in the size of the portion that is illuminated, as seen from the earth. (Cf. wax
مترادف: decrease, diminish, dwindle
متضاد: grow, swell, wax
مشابه: abate, contract, decline, ebb, fade, shrink, sink, subside, taper

- As the moon wanes, it appears to become smaller.
[ترجمه ترگمان] وقتی ماه کاهش می یابد، به نظر می رسد کوچک تر شده است
[ترجمه گوگل] به نظر می رسد که ماه از بین می رود، کوچکتر می شود

(2) تعریف: to become less powerful, prosperous, or strong.
مترادف: decrease, diminish, dwindle, ebb
مشابه: abate, contract, decay, decline, deteriorate, droop, fade, flag, languish, peter, sag, shrink, shrivel, sink, subside, taper, weaken, wind down

- His popularity was waning, and it didn't seem as if he could win the next election.
[ترجمه ترگمان] محبوبیت او رو به کاهش گذاشته بود و به نظر نمی رسید که بتواند انتخابات بعدی را برنده شود
[ترجمه گوگل] محبوبیت او در حال کاهش بود و به نظر نمی رسید که او بتواند در انتخابات بعدی پیروز شود
- She could feel her strength waning as she began the final lap of the race.
[ترجمه ترگمان] وقتی شروع مسابقه نهایی مسابقه را آغاز کرد می توانست قدرتش را از دست بدهد
[ترجمه گوگل] او می تواند احساس کند قدرت خود را کاهش می یابد به عنوان او راه اندازی نهایی مسابقه
- His friends' influence over him waned as he went into his senior year.
[ترجمه ترگمان] هنگامی که او به سال آخر دبیرستان می رفت، دوستانش بر او تاثیر گذاشتند
[ترجمه گوگل] او در سالهای پایانی خود به نفوذ دوستانش بر او افتاد

(3) تعریف: to draw near the end.
مشابه: end, finish

- The year is waning, and what have we accomplished?
[ترجمه ترگمان] سال رو به زوال است و ما چه کاری انجام داده ایم؟
[ترجمه گوگل] سال کم است و آنچه ما انجام داده ایم؟
- His childhood was waning; he would soon become an adolescent.
[ترجمه ترگمان] دوران کود کیش به زوال بود و بزودی تبدیل به یک نوجوان می شد
[ترجمه گوگل] دوران کودکی او کاهش می یابد؛ او به زودی به یک نوجوان تبدیل می شود
اسم ( noun )
(1) تعریف: a period of diminishing, such as that of the decrease of the moon's illuminated portion.
مشابه: abatement, decline, decrease, diminishment, ebb, fall-off

(2) تعریف: the process of gradually becoming less powerful, prosperous, or strong.
مترادف: decrease
مشابه: abatement, decline, diminishment, ebb, fall-off

(3) تعریف: the ending or last part of some period.
مترادف: end, ending
مشابه: conclusion, finish, termination, terminus

• decreasing in brightness (of the moon); descent, lessening; approaching of the end (of a period of life, etc.)
diminish; decline; ebb, subside, dwindle; approach the end (of life, a period, etc.)
if a condition, attitude, or emotion wanes, it becomes weaker, often disappearing completely in the end.
if a condition, attitude, or emotion is on the wane, it is becoming weaker.

مترادف و متضاد

افول (اسم)
wane, cadence, sunset

کم و کاستی (اسم)
wane

رو بکاهش گذاشتن (فعل)
wane

وارفتن (فعل)
wane

به آخر رسیدن (فعل)
wane

نقصان یافتن (فعل)
diminish, wane, decrease

کم شدن (فعل)
abate, diminish, step down, wane, dwindle, slacken

خرد شدن (فعل)
abate, diminish, wane, dwindle, slacken, relent, pass off, shrink, crush, decrease, lessen, decline, remit, narrow, flag, lower, de-escalate, crack up, depopulate, relax, fall away, grow away, grow down, pink, shrink away

diminish, lessen


Synonyms: abate, atrophy, decline, decrease, die away, die down, die out, dim, draw to a close, drop, dwindle, ease off, ebb, fade, fade away, fail, fall, fall short, let up, moderate, peter out, relent, shrink, sink, slacken, slack off, subside, taper off, waste away, weaken, wind down, wither


Antonyms: grow, increase, raise, rise


جملات نمونه

1. on the wane
در حال افول،در محاق،روبه فروگرایی

2. her popularity began to wane
شهرت او رو به نقصان نهاد.

3. rome's power and prestige were on the wane
قدرت و اعتبار روم رو به افول گذاشته بود.

4. While his interest in these sports began to wane, a passion for rugby developed.
[ترجمه ترگمان]در حالی که علاقه او به این ورزش رو به افول گذاشت، شور و اشتیاق برای راگبی ایجاد شد
[ترجمه گوگل]در حالی که علاقه اش به این ورزش ها شروع شد، اشتیاق برای راگبی توسعه یافت

5. The group's influence had begun to wane by this time.
[ترجمه ترگمان]این بار تاثیر گروه رو به کاهش گذاشته بود
[ترجمه گوگل]نفوذ گروه تا به این زمان کاهش یافته است

6. In 198 with his career prospects on the wane, he sold a script for £000.
[ترجمه ترگمان]در سال ۱۹۸ با چشم اندازه ای شغلی اش رو به افول گذاشت، یک فیلمنامه را به مبلغ ۵۰۰۰ پوند فروخت
[ترجمه گوگل]او در سال 1982 با چشم انداز شغلی خود در زمینه کاهش درآمد، یک اسکریپت برای � 000 فروخت

7. When did the empire begin to wane?
[ترجمه ترگمان]پس از کی امپراطوری کم شد؟
[ترجمه گوگل]وقتی امپراتوری شروع به فروپاشی کرد؟

8. Violent crime appears to be on the wane in the capital.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که جنایت خشونت بار در پایتخت رو به افول است
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد جرایم خشونت آمیز در پایتخت پراکنده اند

9. Her initial enthusiasm was clearly beginning to wane.
[ترجمه ترگمان]شور و اشتیاق اولیه روت به روشنی رو به کاهش گذاشته بود
[ترجمه گوگل]شور و شوق اولیه او به وضوح شروع به کاهش می یابد

10. The moon is on the wane.
[ترجمه ترگمان]ماه رو به افول است
[ترجمه گوگل]ماه در حال زوال است

11. Her enthusiasm for him was beginning to wane.
[ترجمه ترگمان]شور و شوق او نسبت به او کم کم داشت کم می شد
[ترجمه گوگل]شور و شوق او برای او شروع به کاهش می دهد

12. Her popularity has been on the wane for some time.
[ترجمه ترگمان]محبوبیت او برای مدتی کاهش یافته است
[ترجمه گوگل]محبوبیت او در برخی از زمان ها کاهش یافته است

13. Her interest in the project is on the wane.
[ترجمه ترگمان]علاقه او به این پروژه رو به افول است
[ترجمه گوگل]علاقه او به این پروژه در حال کاهش است

14. The smile was beginning to wane.
[ترجمه ترگمان]لبخندش رفته رفته فروکش می کرد
[ترجمه گوگل]لبخند شروع به فرو ریختن کرد

15. His popularity in the state began to wane almost immediately after the election.
[ترجمه ترگمان]محبوبیت او در دولت تقریبا بلافاصله بعد از انتخابات کاهش یافت
[ترجمه گوگل]محبوبیت او در دولت شروع به تقریبا بلافاصله پس از انتخابات کاهش یافت

16. The event coincided with New Zealand on the wane and Grant Fox paying the inevitable penalty.
[ترجمه ترگمان]این رویداد با نیوزیلند رو به رو شد و گرانت فاکس به مجازات اجتناب ناپذیر پرداخت
[ترجمه گوگل]این رویداد همزمان با نیوزیلند در حال فروپاشی و گرانت فاکس پرداخت مجازات اجتناب ناپذیر

17. When girls hit adolescence, their self-confidence begins to wane.
[ترجمه ترگمان]وقتی دختران به سنین بلوغ می رسند، اعتماد به نفس آن ها کاهش می یابد
[ترجمه گوگل]هنگامی که دختران نوجوان به سن بلوغ می رسند، اعتماد به نفس آنها شروع به کاهش می کند

The moon waxes and wane's.

ماه بزرگ و کوچک می‌شود.


the waning of colors of a sunset

زایل شدن رنگهای یک غروب آفتاب


a waning political party

یک حزب سیاسی درحال افول


Her popularity began to wane.

شهرت او رو به نقصان نهاد.


The day wanes and darkness spreads.

روز نزدیک به پایان است و تاریکی گسترده می‌شود.


Rome's power and prestige were on the wane.

قدرت و اعتبار روم رو به افول گذاشته بود.


اصطلاحات

on the wane

درحال افول، در محاق، روبه فروگرایی


پیشنهاد کاربران

کم کم محو شدن

کمرنگ شدن

Climate denial 💥is waning💥 on the right. What's replacing it might be just as scary
TheGuardian. com@


کلمات دیگر: