کلمه جو
صفحه اصلی

wheelbarrow


معنی : چرخ دستی، چرخ خاک کشی
معانی دیگر : فرقون، چر  خاک کشی، چر  دستی، فرقان، با چر  دستی یا چر خاک کشی حمل کردن

انگلیسی به فارسی

چرخ خاک کشی، چرخ دستی، فرقان، با چرخ دستی یا چرخ خاک کشی حمل کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a small handcart with one or two wheels mounted in front, two legs at the rear, and horizontal shafts for handles, used esp. by gardeners to transport rocks, soil, leaves, and the like.

• small hand-pushed vehicle for conveying small loads, handbarrow, handcart
a wheelbarrow is a small, open cart with one wheel and handles that is used for carrying things, for example in the garden.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] فرقون

مترادف و متضاد

چرخ دستی (اسم)
barrow, wheelbarrow, handwheel, handcart

چرخ خاک کشی (اسم)
wheelbarrow

جملات نمونه

1. He trundled a wheelbarrow to the backyard.
[ترجمه ترگمان]چرخ دستی را به حیاط پشتی برد
[ترجمه گوگل]او یک چرخ دستی را به حیاط خلوت کرد

2. She trundled the wheelbarrow down the garden.
[ترجمه ترگمان]چرخ دستی را به کنار باغ برد
[ترجمه گوگل]او ماشین را به باغ انداخت

3. I got a brush from the wheelbarrow.
[ترجمه ترگمان] از روی wheelbarrow شونه خالی کردم
[ترجمه گوگل]یک قلم مو از چرخ دستی کردم

4. He tipped the wheelbarrow on its side.
[ترجمه ترگمان]چرخ دستی را به طرف خود تکان داد
[ترجمه گوگل]او چرخ دستی را در کنار آن گذاشت

5. The wheelbarrow got stuck in a hollow.
[ترجمه ترگمان]چرخ دستی در یک گودال گیر کرده بود
[ترجمه گوگل]چرخ دستی در توخالی گیر کرده است

6. Ken tipped up the wheelbarrow, then stood back to rest.
[ترجمه ترگمان]کن چرخ دستی را خبر کرد و بعد عقب رفت تا استراحت کند
[ترجمه گوگل]کن کناری ماشین را برداشت و سپس به عقب برگشت

7. A wheelbarrow mounted version can be switched between different small engines in a farm or industrial plant.
[ترجمه ترگمان]یک version wheelbarrow می تواند بین موتورهای کوچک مختلف در یک مزرعه یا کارخانه صنعتی تغییر داده شود
[ترجمه گوگل]یک نسخه نصب شده روی صندلی می تواند بین موتورهای کوچک کوچک در یک مزرعه یا کارخانه صنعتی تغییر یابد

8. If we fill the wheelbarrow with sand in the pit, it's too heavy to lift out.
[ترجمه ترگمان]اگر wheelbarrow را با شن پر کنیم، خیلی سنگین است که بلندش کنیم
[ترجمه گوگل]اگر ماشین را با شن و ماسه در گودال پر کنیم، برای بلند کردن آن بسیار سنگین است

9. That afternoon the wheelbarrow even stuck when I pulled it off the road for a break.
[ترجمه ترگمان]آن روز بعد از ظهر، wheelbarrow، وقتی آن را از جاده بیرون کشیدم، گیر کرده بودم
[ترجمه گوگل]این بعد از ظهر این چرخ دستی حتی زمانی که من آن را از جاده برای یک استراحت کشیده کردم

10. I sat on the wheelbarrow and sank my teeth into a fresh loaf. Dry bread was the norm.
[ترجمه ترگمان]روی چرخ دستی نشستم و دندان هایم را در یک قرص تازه فرو بردم خشک کردن نان نورم بود
[ترجمه گوگل]من روی صندوقی نشستم و دندانهایم را به یک نان تازه فرو بردم نان خشک معمولی بود

11. The wheelbarrow had been stuck, almost to the axle, but when it came free I toppled with it.
[ترجمه ترگمان]چرخ چرخ دستی تقریبا به اکسل فرورفته بود، اما وقتی آزاد شد با آن به زمین افتادم
[ترجمه گوگل]چرخ دستی چسبیده بود، تقریبا به محور، اما زمانی که آن را آزاد آمد من با آن سرنگون شد

12. Then, before hoisting the sail, I trundled the wheelbarrow on to the road.
[ترجمه ترگمان]پس از آن که بادبان را برافراشت، wheelbarrow را به جاده نزدیک کرد
[ترجمه گوگل]سپس، قبل از بالا بردن بادبان، چرخ دستی را به سمت جاده حرکت کردم

13. We tied balloons and streamers to the tents, wheelbarrow and Land Rover and watched them being thrashed by the wind.
[ترجمه ترگمان]ما بالن و نوارهای آویخته به چادرها، wheelbarrow و Land را بستیم و آن ها را تماشا کردیم که توسط باد کتک خورده اند
[ترجمه گوگل]ما بادکنک ها را به چادر، چرخ دستی و لندروور وصل کردیم و آنها را با باد می دیدیم

14. I secured the locks on the wheelbarrow, crawled under canvas and wrote up the log and two letters.
[ترجمه ترگمان]قفل روی چرخ دستی را بستم و به زیر بوم رفتم و کتاب و دو نامه را نوشتم
[ترجمه گوگل]من قفل ها را در چرخ دستی نگه داشتم، زیر بوم فرو رفته بودم و نامه ها و دو حرف را نوشتم

پیشنهاد کاربران

فرغون


کلمات دیگر: