کلمه جو
صفحه اصلی

wet blanket


معنی : مایه یاس، نا امید کردن
معانی دیگر : پتوی خیس (که برای خاموش کردن آتش به کار می رود)، پتوی خیسی که برای خاموش کردن اتش بکار رود

انگلیسی به فارسی

پتوی خیسی که برای خاموش کردن اتش بکار رود، مایه یاس، نا امید کردن


پتوی خیس، مایه یاس، نا امید کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: a person who lessens the enthusiasm of others or has a discouraging or depressing effect on others.

• one who exudes depression or sadness, one who dampens a light or happy atmosphere; killjoy
if you call someone a wet blanket, you mean that they refuse to join in an activity with other people or that they behave in a way that stops other people enjoying themselves; an informal expression.
one who exudes depression or sadness, one who dampens a light or happy atmosphere; killjoy

مترادف و متضاد

مایه یاس (اسم)
wet blanket

نا امید کردن (فعل)
frustrate, disappoint, wet blanket

pessimistic person


Synonyms: cold water, damper, downer, drag, grinch, grouch, killjoy, malcontent, marplot, party pooper, poor sport, proser, sourpuss, spoilsport


جملات نمونه

1. He was such a wet blanket at the party that they never invited him again.
[ترجمه مهسا] او به قدرى در مهمانی ضدحال بود که آنها دیگر او را به مهمانی هایشان دعوت نکردند.
[ترجمه علیرضا] او به قدری در مهمانی دپرس بود که دیگر هیچوقت آهنها دعوتش نکردند.
[ترجمه بینام] او به اندازه ای در جشن ضدحال بود که کسی دیگه اونو هیچوقت دعوت نکرد
[ترجمه K.M] او به قدری در مهمانی ضد حال بود که انها دیگر هیچوقت او را دعوت نکردند
[ترجمه محسن] اون اصلا در مهمانی ها پایه نبود جوری که انها دیگر هرگز او را دعوت نکردند
[ترجمه ترگمان]او چنان پتوی خیس به تن کرده بود که دیگر او را دعوت نکرده بودند
[ترجمه گوگل]او در این حزب چنین پتو مرطوب بود که هرگز او را دعوت نکرد

2. But there was no large wet blanket to be had.
[ترجمه مهسا] اما هیچ پتو مرطوب بزرگی وجود نداشت.
[ترجمه ترگمان]اما پتوی خیس بزرگی وجود نداشت
[ترجمه گوگل]اما هیچ پتو مرطوب زیادی وجود نداشت

3. Why be a wet blanket now?
[ترجمه ترگمان]چرا الان یه پتوی خیس باشه؟
[ترجمه گوگل]چرا پتو مرطوب در حال حاضر وجود دارد؟

4. Morose Michell wins the wet blanket award.
[ترجمه ترگمان]morose Michell برنده جایزه پتوی مرطوب شد
[ترجمه گوگل]موروشی میچل جایزه مرطوب را به دست می آورد

5. The morose Mitchells wins the wet blanket award.
[ترجمه ترگمان]Mitchells کج خلق جایزه پتوی مرطوب را کسب کرد
[ترجمه گوگل]خندق میچلز برنده جایزه خیاطی مرطوب می شود

6. The bullets thumped into the wet blanket in front of me, making it jump like there was a bear inside.
[ترجمه مهسا] گلوله در جلوی من به پتوی مرطوب برخورد کرد و باعث شد بپرد، انگار که درونش خرسی بوده!
[ترجمه ترگمان]گلوله ها به پتوی خیس در جلوی من کوبیده می شدند و باعث می شد مثل یک خرس از داخل بپرم
[ترجمه گوگل]گلوله در جلوی من به پتو مرطوب پرتاب شد، و آن را پرش مانند یک خرس در داخل وجود دارد

7. They thought he was a middle aged wet blanket.
[ترجمه ترگمان]آن ها فکر می کردند که او یک پتوی خیس میان سال است
[ترجمه گوگل]آنها فکر کردند او یک پتو مرطوب میانه ای است

8. The forecast of rain cast a wet blanket over our picnic plan.
[ترجمه ترگمان]پیش بینی باران یک پتوی مرطوب را روی برنامه پیک نیک ما ریخته بود
[ترجمه گوگل]پیش بینی باران یک پتو مرطوب بر روی طرح پیک نیک ما انجام داده است

9. Don't throw a wet blanket on other at random.
[ترجمه ترگمان]به طور اتفاقی یک پتوی خیس را به طرف دیگر پرت نکن
[ترجمه گوگل]یک پتو مرطوب را به صورت تصادفی بریزید

10. Then they covered the fire with a wet blanket.
[ترجمه ترگمان]بعد با پتوی خیس آتش را پوشاندند
[ترجمه گوگل]سپس آنها آتش را با یک پتو مرطوب پوشانده بودند

11. I know John's a wet blanket.
[ترجمه ترگمان]می دانم جان یک پتوی خیس است
[ترجمه گوگل]من جان را پتو مرطوب می دانم

12. The weatherman threw a wet blanket on our picnic plan when he forecast rain.
[ترجمه ترگمان]هواشناس، هنگامی که پیش بینی باران را پیش بینی می کرد، یک پتوی مرطوب روی برنامه پیک نیک ما انداخت
[ترجمه گوگل]وقتی آب باران پیش بینی می شود باران، آب و هوای یک پتو مرطوب را در طرح پیک نیک ما پرتاب می کند

13. Dorothy always acts like a wet blanket at our parties.
[ترجمه ترگمان]در وتی همیشه مثل یک پتوی خیس در مهمانی های ما عمل می کند
[ترجمه گوگل]Dorothy همیشه مثل یک پتو مرطوب در احزاب ما عمل می کند

14. Jack is such a wet blanket.
[ترجمه مهسا] جک یک ضدحال است.
[ترجمه ترگمان] جک یه پتوی خیس - ه
[ترجمه گوگل]جک چنین پتو مرطوب است

15. He was a wet blanket after he lost the race.
[ترجمه ترگمان]بعد از اینکه مسابقه رو از دست داد یه پتوی خیس بود
[ترجمه گوگل]بعد از اینکه مسابقه را از دست داد، یک پتو مرطوب بود

پیشنهاد کاربران

به آدمی که همش نفوس بد میزنه و آیه ی یاس می خونه، در اصطلاح میشه آیه ی یاس خوندن

ضدحال

آدم ضد حال

ضدحال بودن

آیه یاس

وصله ی ناجور

A debbie downer
ضدحال
Someone who brings down the positive mood of a situation


بد نفوذ


آیه ی یاس، در اصطلاح به کسی که همش نفوس بد میزنه و آیه یاس می خونه

یه اصطلاح قدیمی به معنای ضدحاله ولی کاملا منسوخ شده! استفاده نکنید لطفا!

منفی باف، مخالف خوان


کلمات دیگر: