کلمه جو
صفحه اصلی

waxen


معنی : ساخته شده از موم، مومی، مومی شکل
معانی دیگر : پوشیده شده از موم، موم اندود، (قدیمی) اسم مفعول فعل: wax

انگلیسی به فارسی

مومی، ساخته شده از موم، مومی شکل


واکسن، ساخته شده از موم، مومی، مومی شکل


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: made of or treated with wax.

(2) تعریف: like or suggestive of wax in appearance or other characteristics.
متضاد: ruddy

- Her waxen face betrayed her fear.
[ترجمه ترگمان] چهره او از ترس به وحشت افتاد
[ترجمه گوگل] چهره اش چهره ای از ترس او را برانگیخته است

• made out of or covered with wax; wax-like, pale; soft, moldable
a waxen face is very pale and unhealthy looking.

دیکشنری تخصصی

[نساجی] مومی - نرم -مو مانند - رزینی

مترادف و متضاد

ساخته شده از موم (صفت)
waxen

مومی (صفت)
waxen, waxy

مومی شکل (صفت)
waxen, waxy

جملات نمونه

1. waxen tapers
شمع های مومی

2. The old man's waxen face was cold.
[ترجمه ترگمان]چهره بی جان پیرمرد سرد بود
[ترجمه گوگل]چهره ی موی پیر مرد سرد بود

3. The water bounces off the waxen leaves.
[ترجمه ترگمان]آب از روی برگ ها می درخشد
[ترجمه گوگل]آب از برگ های موم سر باز می زند

4. Sandoz looked waxen, the skin beneath his eyes purplish.
[ترجمه ترگمان]Sandoz در زیر چشمانش ظاهر شده بود
[ترجمه گوگل]سندوز نگاهش کرد، پوست زیر چشمهایش رنگ شد

5. He took out the waxen figure which also contained straw and fat from a hanged man.
[ترجمه ترگمان]پیکر مومی را که از یک مرد دار آویخته بود بیرون آورد
[ترجمه گوگل]او چهره ی مومیایی را که از مردی به چنگال چنگال و چربی نیز وارد شده بود بیرون آورد

6. Sister Simplice was white, with a waxen pallor.
[ترجمه ترگمان]سورسمپلیس، سفید، پریده رنگ بود
[ترجمه گوگل]خواهر Simplice سفید بود، با بلوز waxen

7. Black aqueous topcoats, Giving high waxen looking Applied cowhide calf skin, sheep skin and snake skin etc.
[ترجمه ترگمان]آبی آبی سیاه، Giving به پوست گوساله، پوست گوسفند و پوست مار و غیره
[ترجمه گوگل]پوشش های آبی سیاه، با توجه به موی سرخ به دنبال پوست گوسفند، پوست گوسفند، پوست گوسفند و پوست مار و غیره

8. He drew near because it was waxen and fresh.
[ترجمه ترگمان]به این جهت به آن نزدیک شد که نرم و تازه شده بود
[ترجمه گوگل]او نزدیک بود، چون مومی و تازه بود

9. You don't look well - you've got a waxen face.
[ترجمه ترگمان]تو خوب به نظر نمی رسی
[ترجمه گوگل]شما به نظر نمیرسید - شما چهره ی مومی دارین

10. Bees filled the waxen cups with honey.
[ترجمه ترگمان]زنبوری فنجان های مومی را با عسل پر می کرد
[ترجمه گوگل]زنبورها پر از فنجان عسل با عسل

11. Her face turned waxen.
[ترجمه ترگمان]صورتش مات و مبهوت شده بود
[ترجمه گوگل]چهره اش چسبناک است

12. He had stooped to kiss her cold cheek and smelt in the hollow of her neck the waxen odour of death.
[ترجمه ترگمان]خم شده بود تا گونه سردش را ببوسد، و در گودی گردنش بوی سوختگی می داد
[ترجمه گوگل]او تا به حال بوسیله شانه سرش را بوسید و در توخالی گردنش بوی مرگ و میر را از دست داد

13. When he laid his hand against the old man's waxen cheek it was already cold.
[ترجمه ترگمان]پس از آن که دستش را روی گونه the پیرمرد نهاد، از هم اکنون سرد بود
[ترجمه گوگل]هنگامی که دستش را روی گونه ی موی قدیمی پیر قرار داد، در حال حاضر سرد بود

14. O'Brien walked into the cell . Behind him were the waxen - faced officer and the black - uniformed guards.
[ترجمه ترگمان]او بر این وارد سلول شد پشت سر او افسر مومی و گارد اونیفورم پوش بودند
[ترجمه گوگل]اوبرین به سلول رفت پشت سر او مأمور مومی بود و محافظان لباس پوشیدند

waxen tapers

شمع‌های مومی


پیشنهاد کاربران

( برای ئوست ) پریده رنگ و زردنبو


کلمات دیگر: