منحنی ها، منحنی، خم، پیچ، خمیدگی، خط منحنی، چیز کج، خط خمیده انحناء، منحنی خوراندن، خم کردن
curves
انگلیسی به فارسی
دیکشنری تخصصی
[ریاضیات] پوش دسته ای از منحنی های یک پارامتری
جملات نمونه
1. isogonic curves
منحنی های هم میل
2. the river curves around the hill
رودخانه تپه را دور می زند.
3. the driver braked around curves
راننده سر پیچ های جاده ترمز می گرفت (اتومبیل را آهسته می راند).
4. the road was full of dips and curves
جاده پر از پیچ و خم و شیب بود.
پیشنهاد کاربران
منحنی ها
Curves of her body
انحناهای بدنش
انحناهای بدنش
نمودار ( یا منحنی تغییرات یک پارامتر نسبت به پارامتر دیگر )
کلمات دیگر: