کلمه جو
صفحه اصلی

tacitly


بطور مقدر یا مفهوم یا ضمنی

انگلیسی به فارسی

به طور ضمنی


انگلیسی به انگلیسی

• in a tacit manner, without being expressed in words

جملات نمونه

1. It was tacitly assumed that he would be promoted at the end of the year.
[ترجمه ترگمان]به طور ضمنی فرض شد که او در پایان سال ارتقا پیدا خواهد کرد
[ترجمه گوگل]به طور ضمنی تصریح شد که او در پایان سال ترویج خواهد شد

2. He tacitly admitted that the government had breached regulations.
[ترجمه ترگمان]او به طور ضمنی قبول کرد که دولت مقررات را نقض کرده است
[ترجمه گوگل]او به طور ضمنی پذیرفت که دولت مقررات را نقض کرده است

3. He had tacitly sanctioned repression against the opposition parties.
[ترجمه ترگمان]او به طور ضمنی سرکوب علیه احزاب مخالف را تحریم کرده بود
[ترجمه گوگل]او به طور ضمنی مجبور به سرکوب علیه احزاب مخالف شد

4. For example, it may become tacitly accepted practice in a market exactly to match the price changes of the largest firm.
[ترجمه ترگمان]برای مثال، ممکن است در یک بازار به طور ضمنی پذیرفته شده در یک بازار دقیقا منطبق با تغییرات قیمت بزرگ ترین شرکت باشد
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، ممکن است به طور ضمنی در بازار قابل قبول باشد که با تغییرات قیمت بزرگترین شرکت مطابقت داشته باشد

5. Morris's captaincy potential has been tacitly, but very publicly condemned by his own club.
[ترجمه ترگمان]پتانسیل همراهی موریس به طور ضمنی به رسمیت شناخته شده است، اما توسط باشگاه خودش علنا محکوم شده است
[ترجمه گوگل]پتانسیل کاپیتانی موریس به طور غیرمستقیم، اما توسط باشگاه خود بسیار محکوم شده است

6. And by accepting it, the believer tacitly ignores the complex social mechanisms which uphold the mistaken logic.
[ترجمه ترگمان]و با پذیرش آن، مومن به طور ضمنی مکانیسم های اجتماعی پیچیده ای را که منطق اشتباه را تایید می کنند نادیده می گیرد
[ترجمه گوگل]و با پذیرش آن، مؤمن به طور ضمنی مکانیسم های اجتماعی پیچیده را که از منطق اشتباه حمایت می کند، نادیده می گیرد

7. I don't share that optimism: the break, tacitly threatened over recent years, has been made.
[ترجمه ترگمان]من این خوش بینی را به اشتراک ندارم: شکاف، که به طور ضمنی در طول سالیان اخیر تهدید شده، انجام شده است
[ترجمه گوگل]من این خوش بینی را به اشتراک نمی گذارم که در سال های اخیر به طور ناگهانی در معرض خطر قرار گرفته است

8. Tacitly or explicitly, these beliefs provide your organization with guidelines and criteria for measuring success.
[ترجمه ترگمان]این باورها به طور صریح و صریح، سازمان شما را با رهنمودها و معیار برای اندازه گیری موفقیت فراهم می کنند
[ترجمه گوگل]به وضوح یا صریح، این باورها سازمان شما را با رهنمودها و معیارهای اندازه گیری موفقیت ارائه می دهد

9. It was tacitly assumed that such activities were for grown-ups only.
[ترجمه ترگمان]به طور ضمنی فرض شد که چنین فعالیت هایی فقط برای بزرگ ترها انجام می شود
[ترجمه گوگل]به طور ضمنی فرض شد که چنین فعالیت هایی فقط برای بزرگسالان بود

10. Business began to wind down as men tacitly awaited the new regime.
[ترجمه ترگمان]هنگامی که مردان به طور ضمنی در انتظار رژیم جدید بودند، تجارت شروع به وزیدن گرفت
[ترجمه گوگل]کسب و کار شروع به از بین بردن به عنوان مردان به آرامی در انتظار رژیم جدید

11. The fiction of the cab had been tacitly abandoned.
[ترجمه ترگمان]داستان تاکسی را به طور ضمنی نادیده گرفته بودند
[ترجمه گوگل]داستان خیابانی به طور ضمنی رها شده بود

12. But days, weeks, months, elapsed. Jean Valjean had tacitly accepted Cosette's tacit consent. She regretted it. It was too late.
[ترجمه ترگمان]اما روزها، هفته ها، ماه ها می گذشت ژان وال ژان به طور ضمنی موافقت ضمنی کوزت را به طور ضمنی پذیرفته بود از این کار پشیمان بود دیگر دیر شده بود
[ترجمه گوگل]اما روزها، هفته ها، ماه ها، سپری شد ژان والژان به طور ضمنی موافقت ضمنی کوزت را پذیرفت او آن را پشیمان کرد خیلی دیر بود

13. Sam understands tacitly . He hoists his cup saying.
[ترجمه ترگمان]سم را به طور ضمنی می فهمد فنجانش را توی آب فرو می برد و می گوید:
[ترجمه گوگل]سم فورا درک می کند او فنجان خود را بالا می برد

14. Liu Bei and Zhuge Liang combined tacitly and they become leaders Community of the political and military group.
[ترجمه ترگمان]لیو Bei و Zhuge لیانگ به طور ضمنی ترکیب شدند و رهبران جامعه سیاسی و نظامی شدند
[ترجمه گوگل]لیو بی و ژوگ لیانگ به صورت غیرمستقیم ترکیب شده و رهبران جامعه گروه سیاسی و نظامی می شوند

15. Magda heard him out, smiled tacitly with peasant slyness.
[ترجمه ترگمان]Magda صدای او را شنید و با لحنی موذیانه لبخند زنان گفت:
[ترجمه گوگل]ماگدا او را شنید، به طور واضح با لبخند دهقانی لبخند زد

پیشنهاد کاربران

تاحدودی
تقریبا


تلویحاً


کلمات دیگر: