کلمه جو
صفحه اصلی

tabula rasa


لوح سپید، لوح نا نوشته، لوح ساده، مرحله فرضی فکری خالی از افکاروتخیلات، فکر ساده وبدون تصور اطفال، سپید لوح

انگلیسی به فارسی

مرحله فرضی فکری خالی از افکاروتخیلات، فکر ساده وبدون تصور اطفال، سپید لوح


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: tabulae rasae
• : تعریف: anything, esp. the mind, that is considered to be blank and without impressions, until it is formed through experience.

• (latin) blank slate (baby, person that has yet to learn his environment); something that exists in its original ancient or primitive state; fresh start, chance to start over without prejudice

مترادف و متضاد

blank slate


Synonyms: blank cartridge, blank mind, blank tablet, clean slate, featureless mind, palimpsest, square one, untaught state


جملات نمونه

1. Like Raggedy Ann, she was a tabula rasa.
[ترجمه ترگمان]، مثل \"Raggedy ان\"، اون یک لوح سفید بود
[ترجمه گوگل]مانند Raggedy Ann، او یک tabula راسا بود

2. We dubbed this plating the Tabula Rasa: Enjoy your morsel, meditate on the white space.
[ترجمه ترگمان]ما این کار را the Tabula Rasa و از morsel لذت می بریم، در فضای سفید تمرکز می کنیم
[ترجمه گوگل]ما این را پوشش دادیم Tabula Rasa لذت بردن از خمیر خود را، تفکر در فضای سفید است

3. If we start with a tabula rasa and the gods could design a wine for the way we eat now, it would be German Riesling.
[ترجمه ترگمان]اگر با یک لوح حکاکی شده شروع کنیم و خدایان بتوانند برای راهی که اکنون می خوریم، شرابی پیدا کنیم، آن هم ریسلینگ خواهد بود
[ترجمه گوگل]اگر ما با یک tabula rasa شروع کنیم و خدایان بتوانند شراب را به همان شیوه ای که اکنون می خوریم طراحی کنیم، این می تواند آلمان Riesling باشد

4. And a flat, paper-sized slate, a latter day tabula rasa, is still changing all of the above in ways we haven't yet measured.
[ترجمه ترگمان]و یک لوح سفید، یک لوح سفید به اندازه کاغذ، هنوز هم در حال تغییر دادن همه چیزهایی است که هنوز اندازه گیری نشده است
[ترجمه گوگل]و یک تابلوی مسطح، کاغذی، یک tabula rasa روز گذشته، هنوز هم همه موارد فوق را تغییر می دهد که هنوز اندازه گیری نشده است

5. France had become a Tabula rasa, and everything had to be reorganized.
[ترجمه ترگمان]فرانسه به صورت یک لوح سفید درآمده بود و همه چیز باید تجدید سازمان می شد
[ترجمه گوگل]فرانسه به Tabula راس تبدیل شده بود، و همه چیز باید مجددا سازماندهی شود

6. You write text, you doodle, you cross things out. . . quite literally a tabula rasa.
[ترجمه ترگمان]، تو متن رو می نویسی \"you\" همه چیز رو به معنای واقعی جلوه میدی
[ترجمه گوگل]شما متن را نوشتید، شما ابله، چیزهایی را از بین می برید کاملا به معنای واقعی کلمه یک tabula راسا

7. They wanted to start again with nothing but their reason and a tabula rasa clean slate.
[ترجمه ترگمان]می خواستند با هیچ چیز جز عقل خود و یک لوح زمرد جدید شروع به کار کنند
[ترجمه گوگل]آنها می خواستند دوباره با چیزی به جز دلیل آنها شروع کنند و با یک tabula rasa clean plate

8. I always start a novel from a state of tabula rasa.
[ترجمه ترگمان]من همیشه یک رمان را از روی لوح حکاکی شده شروع می کنم
[ترجمه گوگل]من همیشه یک رمان را از حالت tabula rasa شروع میکنم

9. The unquestionable leitmotiv of the current development of the nation could be summarized as a mechanical tabula rasa of the past.
[ترجمه ترگمان]مفهوم مسلم توسعه کنونی کشور را می توان به صورت یک لوح حکاکی شده در گذشته خلاصه کرد
[ترجمه گوگل]رهبر بی قید و شرط توسعه فعلی ملت می تواند به عنوان یک جدول مکانیکی از تاریخ گذشته خلاصه شود

پیشنهاد کاربران

رفتارگرایان علم زبانشناسی معتقدند که نوزاد انسان با ذهنی عاری از هر چیز, پا به دنیا می گذارد

لوح سفید و نانوشته، لوح بدون نقش و نگار، ایده خامی که پرورده نشده


کلمات دیگر: