کلمه جو
صفحه اصلی

racing car

انگلیسی به فارسی

ماشین مسابقه


انگلیسی به انگلیسی

• small and very quick car that is used in car races

جملات نمونه

1. It is smoothly contoured to look like a racing car.
[ترجمه ترگمان]به آرامی مثل یک ماشین مسابقه به نظر می رسد
[ترجمه گوگل]این به طور مساوی به نظر می رسد که یک ماشین مسابقه ای است

2. The racing car powered down the home straight.
[ترجمه ترگمان]ماشین مسابقه یک راست به سمت پایین حرکت می کرد
[ترجمه گوگل]ماشین مسابقه ای مستقیم از خانه بیرون زد

3. That blue racing car is a cinch to win the next race.
[ترجمه ترگمان]آن ماشین مسابقه ای آبی یک cinch برای بردن مسابقه بعدی است
[ترجمه گوگل]این ماشین مسابقه ای آبی یک رکورد است که مسابقه بعدی را به دست آورد

4. A racing car is an extraordinary feat of engineering.
[ترجمه ترگمان]ماشین مسابقه ای یک شاهکار علمی فوق العاده است
[ترجمه گوگل]یک ماشین مسابقه یک شاهکار فوق العاده از مهندسی است

5. Black walls and a white carpet and a racing car continental quilt.
[ترجمه ترگمان]دیواره ای سیاه و یک فرش سفید و یک روتختی racing
[ترجمه گوگل]دیوارهای سیاه و یک فرش سفید و یک ماشین مسابقه ماشین قاره ای

6. It's a sport which attracts all sorts of racing car enthusiasts.
[ترجمه ترگمان]این ورزشی است که همه انواع مشتاقان ماشین را جذب می کند
[ترجمه گوگل]این یک ورزش است که جذب انواع علاقه مندان به مسابقات اتومبیل رانی است

7. Aerospace manufacturers and racing car constructors can afford the necessary time and trouble; the car majors can not.
[ترجمه ترگمان]تولید کنندگان فضایی و سازندگان خودرو می توانند هزینه و زمان لازم را تقبل کنند
[ترجمه گوگل]سازندگان هواپیما و ماشین های مسابقه ای می توانند زمان لازم و مشکل را بپوشند؛ رانندگان اتومبیل نمی توانند

8. A racing car takes a corner in three stages - turn-in, apex and exit.
[ترجمه ترگمان]یک ماشین مسابقه ای در سه مرحله به طول ۳ مرحله - در راس، نقطه اوج و خروجی قرار می گیرد
[ترجمه گوگل]یک ماشین مسابقه ای در سه مرحله - چرخش، آپکس و خروج یک گوشه می گیرد

9. He has the nerve to drive a racing car.
[ترجمه ترگمان] اون اعصاب داره که یه ماشین مسابقه ای راه بندازه
[ترجمه گوگل]او عصبی است برای رانندگی یک ماشین مسابقه ای

10. The racing car driver decided to go for broke in the last race of the year.
[ترجمه ترگمان]راننده ماشین مسابقه تصمیم گرفت که در آخرین مسابقه سال گذشته شکست بخورد
[ترجمه گوگل]راننده خودرو مسابقه تصمیم گرفت که در آخرین مسابقه سال شکست بخورد

11. A toy airplane, a racing car and a little metal truck appeared next.
[ترجمه ترگمان]یک هواپیمای اسباب بازی، یک ماشین مسابقه و یک کامیون کوچک فلزی در کنار آن ظاهر شدند
[ترجمه گوگل]یک هواپیمای اسباب بازی، یک ماشین مسابقه ای و یک کامیون فلزی کمی بعدا ظاهر شد

12. The movie star was driving a streamlined racing car.
[ترجمه ترگمان]ستاره فیلم در حال رانندگی با یک ماشین مسابقه ساده بود
[ترجمه گوگل]ستاره فیلم رانندگی یک ماشین مسابقه ای ساده را به عهده داشت

13. Each racing car will be implemented with a fire extinguisher.
[ترجمه ترگمان]هر ماشین مسابقه ای با یک کپسول آتش نشانی اجرا خواهد شد
[ترجمه گوگل]هر ماشین مسابقه ای با یک آتش نشانی اجرا می شود

14. I think my racing car is the fastest ( one ).
[ترجمه ترگمان]من فکر می کنم که ماشین مسابقه ای من سریع ترین (یکی)است
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم ماشین مسابقه من سریع ترین (یک) است

پیشنهاد کاربران

ماشین مسابقه ای


کلمات دیگر: