کلمه جو
صفحه اصلی

sachem


(برخی قبایل سرخپوست آمریکای شمالی) سرقبیله، رئیس ایل، ادم کله گنده یابانفوذ

انگلیسی به فارسی

(برخی قبایل سرخپوست آمریکای شمالی) سرقبیله


(حزب دموکرات در ایالت نیویورک) عضو ارشد، سرجنبان


ساکیم


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: in some North American Indian cultures such as the Iroquois, the chief of a tribe or a member of the governing body of a confederation of tribes.

• chief of an american indian tribe; leader of a political party (slang)

جملات نمونه

1. The gens deposes the sachem and war - chief at will.
[ترجمه ترگمان] The the the and and war - at will deposes deposes deposes deposes will will will will will will will will will will will will will will will will will will will will will will will will will
[ترجمه گوگل]این ژن ها سکه ها و جنگ را به چالش می کشد

2. No gens would have a chief or sachem from any gens but its own.
[ترجمه ترگمان]هیچ کس رئیس یا sachem از هر کس دیگری جز خود او نداشت
[ترجمه گوگل]هیچ یک از جنسها هیچ یک از قارچها و قارچها را ندارند اما خودشان

3. The tribe comprised several villages, each with its own local chief, or sachem.
[ترجمه ترگمان]قبیله شامل چندین روستا، هر یک با رئیس محلی، یا sachem بود
[ترجمه گوگل]قبیله چندین روستا را تشکیل داد، هر کدام با سرپرست محلی خود و یا ساحره

4. He could not go out to war as a sachem.
[ترجمه ترگمان]او نمی توانست به عنوان یک sachem به جنگ برود
[ترجمه گوگل]او نمیتوانست به عنوان یک سلاح به جنگ برود

5. Let them come, if they like, be It'sagamore, sachem, or pow - wow .
[ترجمه ترگمان]بذار اونا بیان، اگه دوست داشته باشن، \"It\"، \"sachem\"، \"or\" - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
[ترجمه گوگل]بگذار آنها بیایند، اگر دوستشان داشته باشند، آن ها را ببوسند، سحر و جادو کنند


کلمات دیگر: