کلمه جو
صفحه اصلی

take apart


از هم باز کردن، تجزیه کردن

انگلیسی به فارسی

از هم باز کردن


انگلیسی به انگلیسی

عبارت ( phrase )
(1) تعریف: to divide or disassemble into smaller units.

(2) تعریف: to criticize severely.

- His boss took him apart for the error.
[ترجمه ترگمان] رئیسش مجبورش کرده که اشتباه کنه
[ترجمه گوگل] رئیس او او را از خطا جدا کرد

• disassemble, dismantle

مترادف و متضاد

Dismantle something into its component pieces


جملات نمونه

1. This crib takes apart for easy storage.
[ترجمه ترگمان]این گهواره برای یه انبار راحت از هم جدا میشه
[ترجمه گوگل]این حیاط را برای ذخیره سازی آسان از هم جدا می کند

2. Her new novel was taken apart by reviewers.
[ترجمه ترگمان]این رمان جدید توسط منتقدان از هم جدا شد
[ترجمه گوگل]رمان جدیدش توسط بازرسان جدا شد

3. Her second novel was taken apart by the critics.
[ترجمه ترگمان]رمان دوم او توسط منتقدان از هم جدا شد
[ترجمه گوگل]رمان دوم او توسط منتقدان جدا شده است

4. We were simply taken apart bythe opposition.
[ترجمه ترگمان]ما به سادگی از سوی اپوزیسیون از هم جدا شدیم
[ترجمه گوگل]ما به سادگی توسط اپوزیسیون جدا شدیم

5. He proceeds to take apart every preconception anyone might have ever had about him.
[ترجمه ترگمان]او هر کسی را که ممکن است درباره او داشته باشد از هم جدا می کند
[ترجمه گوگل]او پیش از هر چیزی که هرگز در مورد او ندیده بود، پیش می رفت

6. We were simply taken apart by the other team.
[ترجمه ترگمان]ما به سادگی توسط تیم دیگر از هم جدا شدیم
[ترجمه گوگل]ما به سادگی توسط تیم دیگری جدا شدیم

7. Pat took apart the TV set and spread the bits all over the carpet.
[ترجمه ترگمان]پت دستگاه تلویزیون را از هم جدا کرد و تکه های آن را روی فرش پخش کرد
[ترجمه گوگل]پت تلویزیون را جدا کرد و بیت ها را در سراسر فرش گسترش داد

8. This toy can be taken apart and put together with ease.
[ترجمه ترگمان]این اسباب بازی را می توان از هم جدا کرد و به راحتی کنار هم قرار داد
[ترجمه گوگل]این اسباب بازی را می توان از هم جدا کرد و با سهولت قرار داد

9. Qatar was really taken apart by China in the match.
[ترجمه amirreza] قطر واقعا در این این مسابقه توسط چین از هم جدا شد
[ترجمه ترگمان]قطر در این مسابقه واقعا توسط چین جدا شد
[ترجمه گوگل]قطر واقعا در بازی با چین کنار گذاشته شد

10. The reviewer mercilessly took apart the young writer's first novel.
[ترجمه ترگمان]این منتقد با بی رحمی اولین رمان نویسنده جوان را از هم جدا کرد
[ترجمه گوگل]خواننده بی رحم اولین رمان نویس جوان را از هم جدا کرد

11. They were tested at speed, with weights and eventually taken apart.
[ترجمه ترگمان]آن ها با سرعت، با وزن ها تست شدند و در نهایت از هم جدا شدند
[ترجمه گوگل]آنها با سرعت، با وزن و در نهایت جدا شدند

12. He started taking apart the engineering of the scene, keeping count of the timing in his head.
[ترجمه ترگمان]او شروع به جدا کردن مهندسی صحنه کرد و زمان بندی را در سرش نگه داشت
[ترجمه گوگل]او شروع به جمع آوری مهندسی صحنه کرد و شمارش زمان را در سرش انجام داد

13. I had my soul, past and present, taken apart by a psychiatrist.
[ترجمه ترگمان]من روحم، گذشته و حال را، که توسط یک روانشناس از هم جدا شده بود، داشتم
[ترجمه گوگل]روح من، گذشته و حال، روانپزشک جدا شده بود

14. We need to know how things are related, not just how they can be taken apart.
[ترجمه ترگمان]ما باید بدانیم که چگونه چیزها به هم مرتبط هستند، نه اینکه چطور آن ها را از هم جدا کنند
[ترجمه گوگل]ما باید بدانیم که همه چیز مرتبط است، نه تنها چگونه می توان آنها را جدا کرد

پیشنهاد کاربران

جا انداختن چیزی مثل قاب گوشی یا باطری گوشی

پاره شدن
برای پاره شدن کفش به کار می رود.

جدا کردن، جدا کردن, مجزا کردن, تفکیک کردن, سوا کردن، تقسیم کردن

جداکردن، تقسیم کردن، نقش بازی کردن

جدا کردن

زدن یا کوبیدن کسی به صورت کامل و شدید

قاطعانه شکست دادن کسی
از طریق تجزیه و تحلیل دقیق نسبت به کسی یا چیزی انتقاد کردن

take somebody/something apart informal

👈1 ) to defeat somebody easily in a game or competition
E. g
We were simply taken apart by the other team

👈2 ) to criticize somebody/something severely
E. g
In his speech he took the opposition apart

take something apart
👈to separate a machine or piece of equipment into the different parts that it is made of
SYNONYM dismantle
Oxford Dictionary@

شرکت کردن

از هم جدا کردن

پیاده کردن ( پیاده کردن موتور ماشین )

از بین بردن سوء برداشت ها و انتقاد ها نسبت به خود

مثال :
He proceeds to take apart every preconception anyone might have ever had about him.
او دست به کار می شود ( ادامه میدهد ) تا هر تصور قبلی را که هر کس در مورد او داشته است ، از بین ببرد.

جدا کردن مثلاً در ظرف سس را از خود سس جدا کردن.

به معنای جدا کردن چیزی می باشد
ولی come apart به معنای جدا شدن چیزی میباشد

Take apart = disassemble


کلمات دیگر: