کلمه جو
صفحه اصلی

wedded


وابسته، بسیار علاقمند، ازدواج کرده، زن و شوهر (شده)، وابسته به ازدواج، ازدواجی، زن و شوهری، (همسر) قانونی، بسیار علاقمند he is wedded to his job خیلی به شغلش دلبستگی دارد

انگلیسی به فارسی

ازدواج کرده، زن و شوهر (شده)


وابسته به ازدواج، ازدواجی، زن و شوهری، (همسر) قانونی


وابسته، بسیار علاقمند


جشن گرفتم، عروسی کردن با، بحباله نکاح در اوردن، گرفتن


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
(1) تعریف: joined in marriage; married.

(2) تعریف: of or relating to matrimony or married people.
مشابه: conjugal

• married; of married life; of a married couple; tight, involved together; devoted (to an idea)
if you are wedded to an idea or system, you support it strongly and refuse to change your views; a formal word.

جملات نمونه

1. mahmood wedded his neighbor's daughter
محمود دختر همسایه اش را گرفت.

2. he is wedded to his job
خیلی به شغلش دلبستگی دارد.

3. he was wedded on july 12
روز دوازدهم جولای عروسی کرد.

4. living in wedded (or married) bliss
در ازدواج سعادتمند بودن،زندگی زناشویی موفق و کامبخشی داشتن

5. the priest who wedded them is old
کشیشی که آنها را زن و شوهر کرد پیر است.

6. This newly wedded couple are always quarreling.
[ترجمه ترگمان]این زوج تازه عروس و داماد همیشه با هم دعوا می کنند
[ترجمه گوگل]این زن و شوهر تازه وارده همیشه در حال مبارزه است

7. Mr Lowe has just celebrated six months of wedded bliss to his sweetheart Ellen.
[ترجمه ترگمان]آقای لاو فقط شش ماه از سعادت ازدواج با معشوقه خود الن را جشن گرفته است
[ترجمه گوگل]آقای Lowe فقط شش ماه از سعادت جشن را به الن عزیزش جشن گرفت

8. Conservationists are mostly wedded to preserving diversity in nature.
[ترجمه ترگمان]Conservationists عمدتا به حفظ تنوع در طبیعت پیوند دارند
[ترجمه گوگل]محافظه کاران عمدتا به حفظ تنوع در طبیعت پیوند دارند

9. He is wedded to his work.
[ترجمه ترگمان]او با کارش ازدواج می کند
[ترجمه گوگل]او به کار خود رسیده است

10. The Social Democrats are still wedded to the concepts of high taxation and regulation.
[ترجمه ترگمان]سوسیال دموکرات ها هنوز با مفاهیم مالیات و مقررات بالا پیوند دارند
[ترجمه گوگل]سوسیال دموکرات ها هنوز به مفاهیم مالیات و مقررات بالا رسیده اند

11. They are at last happily wedded.
[ترجمه ترگمان]آن ها عاقبت به خیر و خوشی به هم پیوند می خورند
[ترجمه گوگل]آنها در نهایت با خوشحالی ازدواج می کنند

12. Elaine and Ian have been living in wedded bliss for almost half a year now.
[ترجمه ترگمان]الین و ایان تقریبا یک سال است که در خوشی و خوشی زندگی می کنند
[ترجمه گوگل]ایلین و یان در تقریبا نیمی از سال در حال حاضر در سعادت همسر زندگی می کنند

13. They're celebrating 25 years of wedded bliss.
[ترجمه ترگمان]آن ها ۲۵ سال سعادت ازدواج را جشن می گیرند
[ترجمه گوگل]آنها 25 سال سعادت جشن را جشن می گیرند

14. But Navarre, by then wedded to his strategy, disregarded their misgivings.
[ترجمه ترگمان]اما ناوار، پس از آنکه با استراتژی خود ازدواج کرد، misgivings را نادیده گرفت
[ترجمه گوگل]اما ناوار، در آن زمان به استراتژی او پیوست، اشتباهات خود را نادیده گرفت

He is wedded to his job.

خیلی به شغلش دلبستگی دارد.


پیشنهاد کاربران

پایبند، متعهد، مزدوج، همبسته


کلمات دیگر: