کلمه جو
صفحه اصلی

token


معنی : نشانی، نشان، نشانه، ژتون، رمز، یادبود، علامت، اجازه ورود، یادگار، یادگاری، علامت رمزی، کلمه رمزی، علامت مشخصه، بلیط ورود
معانی دیگر : هدیه، پیشکش، نمونه، مسطوره، پته، پشیزه، جزئی، ظاهری، ویژگی، نشان چیزی بودن، حاکی بودن (رجوع شود به: betoken)، معجزه

انگلیسی به فارسی

نشانه، نشان، علامت، نشانی، یادگاری، رمز، معجزه،علامت رمزی، کلمه رمزی، علامت مشخصه، یادگار، یادبود،اجازه ورود، بلیط ورود


نشانه، رمز، ژتون، علامت، نشان، نشانی، یادگار، یادگاری، یادبود، علامت رمزی، کلمه رمزی، علامت مشخصه، اجازه ورود، بلیط ورود


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
عبارات: by the same token, in token of
(1) تعریف: something that serves to represent, signal, or symbolize a feeling, value, event, or the like.
مترادف: emblem, indication, mark, sign, symbol
مشابه: badge, icon, index

- The gift was a token of our esteem for him.
[ترجمه ترگمان] این هدیه نشانه احترام ما بود
[ترجمه گوگل] این هدیه نشانه ای از اعتماد به نفس او بود

(2) تعریف: something that represents or symbolizes authority, identity, authenticity, or the like.
مترادف: badge, emblem, evidence, indication, proof, signal, symbol
مشابه: expression, representation

- A large office is a token of power.
[ترجمه ترگمان] دفتر بزرگی نشانه قدرت است
[ترجمه گوگل] دفتر بزرگ یک نشانه قدرت است

(3) تعریف: a souvenir or keepsake.
مترادف: keepsake, memento, remembrance, souvenir
مشابه: favor

(4) تعریف: a piece of stamped metal or plastic, usu. used in place of money.
مشابه: chip, counter, pass, slug

- a subway token
[ترجمه ترگمان] یه علامت مترو
[ترجمه گوگل] یک نشانه مترو

(5) تعریف: something of small value, esp. when serving to represent a larger whole.
مشابه: hint, indication, pittance
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: tokens, tokening, tokened
• : تعریف: to signal or symbolize; be a token of; betoken.
مترادف: betoken, indicate, signal, signify, symbolize
مشابه: mark, stand for
صفت ( adjective )
(1) تعریف: slight or minimal; not substantial.
مترادف: insignificant, negligible, nominal, superficial, trifling
مشابه: minimal, perfunctory, slight, symbolic

- a token effort
[ترجمه ترگمان] یک تلاش برای نشان دادن
[ترجمه گوگل] یک تلاش نامناسب

(2) تعریف: present in minimal or symbolic, not substantial, numbers.
مشابه: nominal, symbolic

- a token black in baseball management
[ترجمه ترگمان] یک نشانه سیاه در مدیریت بیسبال
[ترجمه گوگل] یک مدرک سیاه در مدیریت بیس بال

• symbol, sign, mark; remembrance, memento, keepsake; coin that has no true value except in particular instances (i.e. token for one subway ride)
nominal, symbolic, perfunctory
a token is a piece of paper or card which is bought as a present and can be exchanged for goods.
tokens are also round, flat pieces of metal that are sometimes used instead of money.
if you give something to someone as a token of your feelings for them, you give it as a way of expressing those feelings; a formal use.
you use token of things or actions which show your intentions or feelings but are small or unimportant.
a token person of a certain kind is present somewhere only because of certain rules or for appearance's sake, and not because they are really wanted or needed; used showing disapproval.
you use by the same token to introduce a statement that you think is true for the same reasons that were given for a previous statement.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] نشانه - نشان، علامت - 1. پیام خاصی که اطراف شبکه ای از حلقه ی نشانه ای (token ring ) عبور می کند تا کامپیوتر ها را قادر به رعایت ترتیب انقال اطلاعات کند . 2. واحد معنادار مبنایی یک زبان، مانند برنامه یک خطی VSIC . 10prit the square root of 2 is * , sqr که شامل نشانها ( نوکن ها ) ی زیر است . شماره ی خط 10 یک فاصله ی خالی یک فاصله ی خالی کلمه ی کلیدی print یک فضای خالی رشته .... the square root of w is یک نقطه ویرگول نام تابع سخق یک پرانتز چپ عدد 2 یک پرانتز راست .
[برق و الکترونیک] توکن نشانه در شبکه ی کامپیوتری، بسته اطلاعاتی که حاوی بلوکی از داده ها و توصیلی از محل آنها در برنامه است. - نشانه

مترادف و متضاد

نشانی (اسم)
address, token, password

نشان (اسم)
trace, attribute, tally, score, slur, benchmark, indication, token, aim, show, sign, seal, stamp, target, mark, marking, insignia, signal, emblem, symptom, brand, presage, track, banner, badge, clue, standard, ensign, vexillum, impress, hallmark, plaque, caret, chalk, cicatrix, symbol, vestige, medal, memento

نشانه (اسم)
allegory, proof, indication, token, sign, mark, emblem, symptom, reminiscence, presage, omen, impress, sacrament, marker, portent

ژتون (اسم)
token, counter, chip

رمز (اسم)
secret, mystery, token, sign, trick, crypt, code, riddle, cipher, symbol, enigma, cryptogram

یادبود (اسم)
token, reminiscence, commemoration, memorial, memory, souvenir

علامت (اسم)
significant, tally, indication, label, token, sign, index, mark, insignia, signal, emblem, symptom, omen, tag, tick, docket, intimation, milestone, ostent, portent

اجازه ورود (اسم)
entrance, ingress, token

یادگار (اسم)
token, relic, evocation, memorial, memory, souvenir

یادگاری (اسم)
token, remembrance, memento

علامت رمزی (اسم)
token

کلمه رمزی (اسم)
token, watchword

علامت مشخصه (اسم)
token

بلیط ورود (اسم)
token

indication, remembrance


Synonyms: badge, clue, demonstration, earnest, evidence, expression, favor, gift, index, indicia, keepsake, manifestation, mark, memento, memorial, note, omen, pawn, pledge, presage, proof, relic, reminder, representation, sample, security, sign, significant, souvenir, symbol, symptom, trophy, warning, warrant


جملات نمونه

1. a token given to her by her father
هدیه ای که پدرش به او داده بود

2. a token resistance
مقاومت جزئی

3. in token of
به عنوان نمونه،به نشان (چیزی)

4. a subway token
ژتون (پشیزه) برای سوار شدن مترو

5. by the same token
به همین طریق،به همین دلیل،همین طور

6. by the same token
به همین دلیل،بنابراین،همین طور

7. this gift is a token of our appreciation for your services
این هدیه نشانه ای از سپاسگزاری ما از خدمات شما است.

8. this gift is a token of our gratitude
این هدیه نشان امتنان ما است.

9. this is only a token of some of the things he can do
این فقط نمونه ای از برخی کارهایی است که او قادر به انجام آنهاست.

10. a white flag is a token of surrender
پرچم سفید علامت تسلیم است.

11. hooshang sent roses to soodabeh as a token of his love
هوشنگ به نشان عشق برای سودابه گل رز فرستاد.

12. She presented them with a small gift in token of her thanks.
[ترجمه ترگمان]با یک هدیه کوچک به او هدیه کرد و تشکر کرد
[ترجمه گوگل]او با یک هدیه کوچک به لطف لطف او، آنها را معرفی کرد

13. There was one token woman on the committee .
[ترجمه ترگمان] یه نشونه ای توی کمیته بود
[ترجمه گوگل]در این کمیته یک خانم زن بود

14. As a token of our gratitude for all that you have done, we would like you to accept this small gift.
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک نشان قدردانی نسبت به همه کارهایی که انجام داده اید، ما دوست داریم این هدیه کوچک را قبول کنید
[ترجمه گوگل]به عنوان یک نشان از قدردانی ما برای همه آنچه که شما انجام داده اید، ما می خواهیم که شما این هدیه کوچک را بپذیرید

15. I sent him some money as a token of my gratitude.
[ترجمه غزاله] من برای او مقداری پول به نشانه قدردانی فرستادم.
[ترجمه ترگمان]من او را به عنوان نشانه قدردانی برای او فرستادم
[ترجمه گوگل]من او را به عنوان یک مدرک قدردانی از او فرستادم

16. Please accept this gift in token of our affection for you.
[ترجمه ترگمان]لطفا این هدیه رو به عنوان علاقه ما به تو قبول کن
[ترجمه گوگل]لطفا این هدیه را به عهده داشته باشید

17. Our troops encountered only token resistance.
[ترجمه ترگمان]سربازان ما تنها با مقاومت به نشانه مواجه شدند
[ترجمه گوگل]سربازان ما تنها با مقاومت نشان دادند

18. These flowers are a token of my appreciation of/for all your help.
[ترجمه ترگمان]این گل ها نشانه قدردانی من از \/ برای تمام کمک های شما هستند
[ترجمه گوگل]این گلها نشانه قدردانی من از / برای کمک شما است

This gift is a token of our gratitude.

این هدیه نشان امتنان ما است.


tokens of profound grief

نشانه‌های حزن ژرف


A white flag is a token of surrender.

پرچم سفید علامت تسلیم است.


a token given to her by her father

هدیه‌ای که پدرش به او داده بود


This is only a token of some of the things he can do.

این فقط نمونه‌ای از برخی کارهایی است که او قادر به انجام آن‌هاست.


a subway token

ژتون (پشیزه) برای سوار شدن مترو


a token resistance

مقاومت جزئی


اصطلاحات

by the same token

به همین دلیل، بنابراین، همین‌طور


in token of

به عنوان نمونه، به نشان (چیزی)


پیشنهاد کاربران

ظاهر سازی

metal which is used for taking turn

کوچک
غیرقابل توجه
کم اهمیت
جزئی

ژتون

نشانه

نماد، نمادکالا

درجایگاه صفت وقتی بکار برده میشه، به معنای اون بخش از کاراییه جزئی و ظاهری که صرفا برای اینکه روش مهر انجام شدن بخوره انجام شده، مثلا تو مثال زیر
There was one token woman on the committee
( = so that people could not complain there were no women on the committee )
اون یه دونه خانم توی کمیته واسه این بوده که فقط دهن بقیه بسته بشه از اینکه بخوان بگن توی کمیته هیچ زنی شرکت داده نشد
و حالا مثالای دیگه
When he suggested going into business on their own, she put up only a token resistance
اینجام داره پافشاری و اصرار ظاهری اون خانم رو نشون میده
#دیکشنری_آکسفورد


نمادین، نمونه ای

اسم:
● پیشکش، هدیه ای به منظور قدردانی
● ژتون
● کارت هدیه ای که به منظور خاصی تهیه شده، مثل کارت ( یا کپن ) هدیه بیست دلاری کتاب، نه کارتی که در آن پول شارژ شده برای هر منظوری

صفت:
●کوچک، سطحی، بی تاثیر ( مخصوصا وقتی که کسی نشان میدهد که میخواهد کاری انجام دهد یا تغییری ایحاد کند اما در واقع فقط ظاهر سازی است )
● اولین پرداختی یا عملکرد به نشانه پایبندی به یک قرارداد یا قول

لوح، نماد، نشانه

ارز دیجیتالی که روی بستر بلاکچین یک ارز دیگه ایجاد می شود و از بلاکچین آن استفاده می کند ( ارز های دیجیتال )

token ( عمومی )
واژه مصوب: بهامُهر
تعریف: مهره‏ای فلزی یا پلاستیکی یا برگه‏ای که در دادوستد داخلی یک محل، مانند غذاخوری، به کار رود و قابل تبدیل به پول باشد


کلمات دیگر: