کلمه جو
صفحه اصلی

tickler


معنی : بهم زننده، پرچه، تحریک کننده قمقمه کوچک، غلغلک دهنده
معانی دیگر : (شخص یا چیز) قلقلک دهنده، خارنده

انگلیسی به فارسی

غلغلک دهنده، بهم زننده، تحریک کننده قمقمه کوچک


تکلر، تحریک کننده قمقمه کوچک، بهم زننده، پرچه، غلغلک دهنده


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a person or thing that tickles.

(2) تعریف: a type of card file or memorandum book, usu. serving as a memory aid.

• perplexing problem or riddle; one who tickles

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] تحریک کننده برنامه ای که تاریخ سیستم کامپیوتری را بررسی کرده و به کاربر در مورد حوادث زمانبندی شده هشدار می دهد .

مترادف و متضاد

بهم زننده (اسم)
broiler, tickler

پرچه (اسم)
tickler, plumelet

تحریک کننده قمقمه کوچک (اسم)
tickler

غلغلک دهنده (اسم)
tickler

جملات نمونه

1. Babies want to be tickled and hugged.
[ترجمه ترگمان]کودکان می خواهند غلغلک دهند و در آغوش کشیده شوند
[ترجمه گوگل]بچه ها میخواهند گمشده و آغوش شوند

2. I was tickling him, and he was laughing and giggling.
[ترجمه ترگمان]او را قلقلک می دادم و او می خندید و می خندید
[ترجمه گوگل]من او را آزار دادم و او خندید و خندید

3. He tickled my feet with a feather.
[ترجمه ترگمان]پاهای مرا با یک پر قلقلک داد
[ترجمه گوگل]او پای من را با یک پر پر کرد

4. The bigger girls used to chase me and tickle me.
[ترجمه ترگمان] دخترای بزرگ تر منو تعقیب میکردن و قلقلک می دادند
[ترجمه گوگل]دختران بزرگتر به من تعقیب کردند و من را گول زدند

5. I tickled his feet with a feather.
[ترجمه ترگمان]پاهایش را با یک پر قلقلک دادم
[ترجمه گوگل]من پا را با پر پریدم

6. Does anything on the menu tickle your fancy?
[ترجمه ترگمان]چیزی تو منو رو غلغلک میده؟
[ترجمه گوگل]آیا هر چیزی در منو فانتزی شما را فریب می دهد؟

7. I've got a tickle in my throat.
[ترجمه ترگمان]گلویم به سوزش افتاد
[ترجمه گوگل]من گلویش را خیس کردم

8. They all sounded just as tickled.
[ترجمه ترگمان]همه آن ها مثل tickled به نظر می رسیدند
[ترجمه گوگل]همه آنها فقط به صورت خمیده به نظر می رسیدند

9. The teacher tickled the pupils with a joke.
[ترجمه ترگمان]معلم دانش آموزان را با یک شوخی نوازش کرد
[ترجمه گوگل]معلم دانش آموزان را با شوخی مسخره کرد

10. It tickles me to see him riled.
[ترجمه ترگمان] منو تحریک میکنه که ببینمش
[ترجمه گوگل]او را غرق در آغوش می گیرم

11. I think there's a bit of slap and tickle going on in the back of that car over there.
[ترجمه ترگمان]فکر می کنم تو پشت اون ماشین یه خورده of و قلقلک دادن
[ترجمه گوگل]من فکر می کنم کمی عقب افتاده است و در پشت این ماشین در آنجا وجود دارد

12. The idea of playing a joke on her tickled his fancy.
[ترجمه ترگمان]فکر کردن به شوخی او را قلقلک داد
[ترجمه گوگل]ایده بازی شوخی برای او فانتزی خود را غلغلک زد

13. He was tickled with his new computer.
[ترجمه ترگمان]از کامپیوتر جدیدش خوشش آمده بود
[ترجمه گوگل]او با کامپیوتر جدیدش غرق شد

14. A beard doesn't scratch, it just tickles.
[ترجمه ترگمان]ریشش خراش نمی دهد، فقط غلغلک می دهد
[ترجمه گوگل]ریش خراش نیست، آن را فقط غلغلک می زند

15. I was tickled to discover that we'd both done the same thing.
[ترجمه ترگمان]خوشحال بودم که هردوی ما هم همین کار را کردیم
[ترجمه گوگل]من کشیدم که کشف کنیم که ما هم همین کار را انجام دادیم

پیشنهاد کاربران

یادداشت یا یادآور برنامه هاى آینده


کلمات دیگر: