کلمه جو
صفحه اصلی

transistor


معنی : ترانزیستور
معانی دیگر : ترانزیستوری، ترا داری

انگلیسی به فارسی

ترانزیستور


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a compact electronic device that uses semiconductors to regulate current flow and thus requires much less energy for operation than a vacuum tube.

(2) تعریف: (informal) a radio equipped with such a device.

• small portable radio receiver; small electrical component used to amplify voltage, output or current
a transistor is a small electronic device in something such as a television or a radio. it is used for amplification and switching.
a transistor or transistor radio is a small portable radio containing transistors.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] ترانزیستور - ترانزیستور دستگاهی الکترونیکی که امکان کنترل جریان بزرگی را در محل دیگری توسط یک جریان کم در یک محل می دهد . از این رو ترانزیستورها در مدارهای رادیویی و صوتی به عنوان تقویت کننده ها و و در مدارهای منطقی به عنوان کلید ( سوئیچ ) به کار می روند . نگاه کنید به nand gate .. nor gate . or gate . not gate field . effective transistor . and gate . در کامپیوتر ها، ترانزیستور مانند کلید عمل می کند. جریان عبوری از پایه ( base ) جریان عبوری از جمع کننده ( collector ) را کنترل کرده و آن را تحت کنترل بیرونی خاموش یا روشن می کند. نگاه کنیدبه logic circuits .
[برق و الکترونیک] ترانزیستور - ترانزیستور واژه ژنریک پوشش دهنده ی گروهی از قطعات حالت جامد که قادر به تقویت کردن و یا قطع و وصل کردن هستند . ترانزیستور های پیوندی دوقطبی ( BJT ) و ترانزیستورهای اثر میدان )FET ) دودسته اصلی ترانزیستورها هستند . BJT به دو دسته NPN ,PNP , FET ها به انواع پیوندی ( JFET ) یا نیمرسانای اکسید فلزی ( MOSFET ) تقسیم می شوند .
[ریاضیات] تراینده

مترادف و متضاد

ترانزیستور (اسم)
transistor

جملات نمونه

1. a transistor circuit
مدار ترانزیستوری

2. The firm excels at producing cheap transistor radios.
[ترجمه ترگمان]شرکت در تولید رادیوهای ترانزیستوری ارزان برتری دارد
[ترجمه گوگل]این شرکت در تولید رادیوهای ترانزیستور ارزان تر عمل می کند

3. This factory entered into transistor production more than forty years ago.
[ترجمه ترگمان]این کارخانه بیش از چهل سال پیش وارد تولید ترانزیستور شد
[ترجمه گوگل]این کارخانه بیش از چهل سال پیش به تولید ترانزیستور وارد شده است

4. She took her transistor everywhere with her.
[ترجمه ترگمان]او همه جا را با او در نظر گرفته بود
[ترجمه گوگل]او ترانزیستور خود را در همه جا با او گذراند

5. Furthermore, the availability of cheap transistors makes obtaining maximum power gain through each transistor rather unimportant in any case.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر این، در دسترس بودن ترانزیستورهای ارزان قیمت، دستیابی به حداکثر توان برق از طریق هر ترانزیستور به نسبت بی اهمیت است
[ترجمه گوگل]علاوه بر این، در دسترس بودن ترانزیستورهای ارزان قیمت، از هر ترانزیستور حداکثر قدرت را به دست می آورند و در هر صورت بی اهمیت است

6. The phase winding is excited whenever its switching transistor is saturated by a sufficiently high base current.
[ترجمه ترگمان]سیم پیچ فازی هر زمان که ترانزیستور کلیدزنی آن به اندازه کافی از جریان پایه بالا اشباع شود به هیجان می آید
[ترجمه گوگل]سیم پیچ فاز هر زمانی که ترانزیستور سوئیچینگ آن توسط یک جریان پایه به اندازه کافی بالا می شود، هیجان زده می شود

7. At the beginning of the excitation interval the transistor T1 is switched on and the base drive to T2 is enabled.
[ترجمه ترگمان]در آغاز این فاصله تحریک، ترانزیستور T۱ روشن می شود و درایو پایه به T۲ فعال می شود
[ترجمه گوگل]در ابتدای فاصله تحریک، ترانزیستور T1 روشن می شود و درایو پایه به T2 فعال می شود

8. Such all-embracing inventions as the transistor, X-rays and nuclear magnetic resonance spectroscopy all come into this category.
[ترجمه ترگمان]چنین اختراعات در آغوش گرفتن به عنوان ترانزیستور، اشعه ایکس و طیف سنجی رزونانس مغناطیسی هسته ای همه در این دسته قرار می گیرند
[ترجمه گوگل]چنین اختراعات فراگیر مانند ترانزیستور، اشعه ایکس و طیف سنجی رزونانس مغناطیسی هسته ای همه به این دسته می آیند

9. The advent of the transistor brought rapid expansion in set ownership.
[ترجمه ترگمان]ظهور ترانزیستور گسترش سریع مالکیت را به ارمغان آورد
[ترجمه گوگل]ظهور ترانزیستور موجب گسترش سریع مالکیت مجموعه شد

10. The two heatsinks for the Darlington transistor and diode D1 should also be readily available.
[ترجمه ترگمان]دو heatsinks برای ترانزیستور دارلینگتون و D۱ diode نیز باید به آسانی در دسترس باشند
[ترجمه گوگل]دو هیدرولیک برای ترانزیستور Darlington و دیود D1 نیز باید به آسانی در دسترس باشند

11. Lines of washing hung between the caravans, transistor radios played loudly.
[ترجمه ترگمان]خطوط شستشو بین کاروان ها آویزان شده بود و رادیوهای ترانزیستوری با صدای بلند پخش می شدند
[ترجمه گوگل]خطوط شستشوی میان کاروانها، رادیوهای ترانزیستور با صدای بلند پخش می شوند

12. These sets are no bigger than a transistor radio and cost as little as $ 100 at the nearby discount electronics store.
[ترجمه ترگمان]این مجموعه ها بزرگ تر از یک رادیو ترانزیستور و هزینه کم تر از ۱۰۰ دلار در فروشگاه های الکترونیکی تخفیف در نزدیکی هستند
[ترجمه گوگل]این مجموعه ها از یک رادیو ترانزیستور بزرگتر نیستند و به قیمت 100 دلار در فروشگاه الکترونیک تخفیف در نزدیکی هزینه می شوند

13. Also his transistor radio and his pocket piece of purple fluorite.
[ترجمه ترگمان]همچنین رادیوی ترانزیستوری او و pocket های بنفش اش
[ترجمه گوگل]همچنین رادیو ترانزیستور و قطعه جیب خود را از فلوریت بنفش

14. The transistor was a nice touch!
[ترجمه ترگمان]این ترانزیستور یک تماس دوست داشتنی بود!
[ترجمه گوگل]ترانزیستور یک لمس خوب بود!

15. Similarly, the transistor took decades to become incorporated into commercial products such as hearing aids, navigational instruments and computers.
[ترجمه ترگمان]به طور مشابه، ترانزیستور ده ها سال طول کشید تا در محصولات تجاری مانند سمعک، ابزارهای جهت یابی، و رایانه بکار گرفته شود
[ترجمه گوگل]به طور مشابه، ترانزیستور چندین دهه برای تبدیل شدن به محصولات تجاری مانند سمعک ها، ابزارهای ناوبری و رایانه ها به کار گرفته شد

a transistor circuit

مدار ترانزیستوری


پیشنهاد کاربران

transistor ( فیزیک )
واژه مصوب: ترانزیستور
تعریف: وسیلۀ نیمه‏رسانای فعال در مدارهای الکترونیکی که شامل سه یا تعداد بیشتری پایانه باشد و تقریباًً تمام عملیات لامپ های گرما ـ یونی، ازجمله تقویت و آشکارسازی و نوسان‏سازی و کلیدزنی را انجام دهد


کلمات دیگر: