کلمه جو
صفحه اصلی

trapping


معنی : بدام انداختن، در تله اندازی، تله گذاری، تجملات و تزئینات، بدام اندازی
معانی دیگر : تله گذاری، در تله اندازی

انگلیسی به فارسی

یراق، تجملات وتزئینات، بدام اندازی


تله گذاری، در تله اندازی


به دام انداختن، تله گذاری، تجملات و تزئینات، بدام انداختن، در تله اندازی، بدام اندازی


دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] غلط یابی، تله انداختن - تله گذاری تشخیص و پاسسخگویی به حوادثی که به طور عادی عملیات کامپیوتر را متوقف می کنند .مثلاً برخی از زبانهای برنامه نویسی یک ( خطای تله گذاری ) را تامین می کنند . معنای این خطا آن است که وقتی برنامه تلاش می کند . تا کاری غیر ممکن را انجام دهد . ( مانند تقسیم بر صفر، خواندن فایلی که وجود ندارد . ) کنترل به یک روال مدیریت کننده ی خطا که توسط برنامه نویس تامین شده، منتقل می شود . اگر عمل به دام انداختن خطا وجود نداشته باشد. برنامه با پیام خطای غیر منتظره ای پایان می یابد . در بیسیک، به دام انداختن خطا به وسیله ی عباراتی مانند ON ERROR انجام می شود .
[برق و الکترونیک] به دام اندازی فرایندی که در آن الکترونها به طور بی نظم در شبکه بلوری نیمرسانا نگهاشته می شود تا زمانی که ر اثر آشوب حرارتی آزاد شوند.
[نساجی] داخل جعبه رفتن ماکو
[پلیمر] به دام اندازی، به تله اندازی

مترادف و متضاد

بدام انداختن (اسم)
enticement, trapping

در تله اندازی (اسم)
trap, trapping

تله گذاری (اسم)
trapping

تجملات و تزئینات (اسم)
trapping

بدام اندازی (اسم)
trapping

جملات نمونه

1. The car rolled onto its roof, trapping him.
[ترجمه ترگمان]اتومبیل روی پشت بام چرخید و او را به دام انداخت
[ترجمه گوگل]ماشین روی سقفش ریخت و او را گرفت

2. Each fibre has a hollow core trapping still air and aiding warmth.
[ترجمه ترگمان]هر تار عنکبوتی یک هسته خالی دارد که هنوز در حال و هوای تازه است و به گرما کمک می کند
[ترجمه گوگل]هر فیبر دارای یک هسته توخالی است که هنوز هوای گرم را به همراه دارد

3. The light aircraft then cartwheeled, trapping both men.
[ترجمه ترگمان]سپس هواپیماهای سبک به پرواز درآمدند و هر دو مرد را به دام انداختند
[ترجمه گوگل]هواپیما نور پس از آن چرخش، ضبط هر دو مردان

4. His car overturned, trapping him inside.
[ترجمه ترگمان]ماشینش خراب شده و اونو گیر انداخته
[ترجمه گوگل]ماشین او لغو شد، او را به دام انداخت

5. The child needed treatment after trapping her finger in the car door.
[ترجمه ترگمان]کودک پس از به دام انداختن انگشت خود در ماشین به درمان نیاز داشت
[ترجمه گوگل]کودک بعد از دستگیر کردن انگشت خود در درب ماشین نیاز به درمان داشت

6. The guard hairs are hollow, trapping air within and between them, and the underfur also traps air.
[ترجمه ترگمان]موهای محافظ خالی هستند و هوا را در داخل و بین خود به دام می اندازند، و the هوا نیز هوا را گرفتار می کنند
[ترجمه گوگل]موهای محافظی توخالی هستند، هوا را در داخل و بین آنها قرار می دهند، و ضعیف نیز هوا را تکان می دهد

7. Trapping is a method which meets with limited success and involves feeding within a specialised wire cage for a period of time.
[ترجمه ترگمان]تله گذاری یک روش است که با موفقیت محدود مطابقت دارد و شامل تغذیه در یک قفس سیمی تخصصی برای یک دوره زمانی است
[ترجمه گوگل]تله کشیدن یک روش است که با موفقیت محدود همراه است و شامل تغذیه در یک قفس مخصوص سیم برای مدت زمان است

8. Today, though trapping still goes on, it is disappearing because there are not enough wild elephants to justify it.
[ترجمه ترگمان]امروزه، اگرچه به دام انداختن هنوز ادامه دارد، اما به دلیل وجود فیل های وحشی کافی برای توجیه آن وجود ندارد
[ترجمه گوگل]امروزه، هرچند که دامنه هنوز ادامه دارد، ناپدید می شود، زیرا فیل ها به اندازه کافی وحشی نیستند تا آن را توجیه کنند

9. He followed her down, trapping her against the upholstered arm and his hard muscular body.
[ترجمه ترگمان]او را تا پایین دنبال کرد و او را با روکش چرمی و بدن عضلانی خود به دام انداخت
[ترجمه گوگل]او به دنبال او رفت، او را به دام انداختن در برابر بازوهای براق و بدن بدن عضلانی اش

10. Eleven years of trapping has demonstrated that it is inadvisable to generalise from two or three years' experience.
[ترجمه ترگمان]یازده سال حبس نشان داده است که عاقلانه نیست از دو یا سه سال تجربه کند
[ترجمه گوگل]یازده سال سقوط نشان داده است که از تجربیات دو یا سه ساله مطلوب نیست

11. Oh, they had a little fun trapping regents going to the bathroom during the lunch break.
[ترجمه ترگمان]اوه، اونا موقع استراحت برای رفتن به دستشویی یه خورده تفریح کردن
[ترجمه گوگل]آه، آنها کمی سرگرم کننده گیرنده ها به حمام در طول ناهار رفتند

12. Physical trapping is likely to be about as effective for neon, argon and krypton.
[ترجمه ترگمان]تله گذاری فیزیکی به احتمال زیاد در مورد لامپ های نئون، آرگون و کریپتون موثر است
[ترجمه گوگل]تله فیزیکی احتمالا در مورد نئون، آرگون و کریپتون نیز بسیار موثر است

13. Was she not indeed, not only trapping herself, but deceiving herself, being, to herself, a traitor?
[ترجمه ترگمان]آیا او نه تنها خود را به دام انداخت بلکه خود را فریب دهد و خود را فریب دهد؟
[ترجمه گوگل]آیا او در واقع نه تنها خود را تسخیر کرد، بلکه خود را فریب داد که خود را یک خائن است؟

14. Methane is a potent greenhouse gas, each molecule trapping 25 times as much heat radiation as one molecule of carbon dioxide.
[ترجمه ترگمان]متان یک گاز گلخانه ای قوی است، هر مولکول ۲۵ برابر گرما به عنوان یک مولکول کربن دی اکسید به دام می اندازد
[ترجمه گوگل]متان یک گاز گلخانه ای قوی است، هر مولکول 25 برابر همان تابش گرما به عنوان یک مولکول دی اکسید کربن است

15. As a community project, I had them trapping small mammals to get an idea of the world under the snow.
[ترجمه ترگمان]به عنوان یک پروژه اجتماعی، من به آن ها اجازه دادم تا پستانداران کوچک را گرفتار کنند تا ایده ای از جهان زیر برف ها به دست آورند
[ترجمه گوگل]به عنوان یک پروژه اجتماعی، من آنها را به دام انداختن پستانداران کوچک برای به دست آوردن ایده از جهان در زیر برف

پیشنهاد کاربران

هدف قرار دادن

جمع آوری
جمع کردن
به دام انداختن

possessions that show that sb is rich, powerful, or important; accessories,
ornaments

trapping ( مهندسی محیط زیست و انرژی )
واژه مصوب: حرکت تله‏ای
تعریف: حرکتی که در آن دامنۀ انتشار عمودی دودستون بین دو لایۀ وارونگی محدود می‏شود


کلمات دیگر: