1. time . . . must have a stop
(شکسپیر) زمان . . . باید پایان داشته باشد.
2. time and experience change a person's perspective
زمان و تجربه دید انسان را عوض می کند.
3. time crawled by
زمان به آهستگی می گذشت.
4. time flashed by
زمان تند گذشت.
5. time flattens mountains
زمان کوه ها را صاف می کند.
6. time flies
زمان زود می گذرد.
7. time is of paramount importance
زمان بالاترین درجه ی اهمیت را دارد.
8. time lag
اختلاف زمانی
9. time passes quickly
زمان زود می گذرد.
10. time proved that he was indeed right
زمانه ثابت کرد که واقعا حق با او بوده.
11. time qualified the fire of their love
زمان آتش عشق آنان را ملایم تر کرد.
12. time slipped by
زمان تند گذشت.
13. time to go there and back
وقت برای رفت و برگشت به آنجا
14. time was short, so i jumped over many paragraphs to see how the story would end
چون وقت کم بود تعداد زیادی پاراگراف را رد کردم تا ببینم داستان چگونه پایان می یابد.
15. time will bear out the truth of my words
زمان،صحت حرف هایم را ثابت خواهد کرد.
16. time after time (or time and again)
بارها،چندین بار
17. time and tide wait for no man
فرصت را از دست نده
18. time bomb
بمب ساعتی،بمب شماطه دار
19. time flies
زمان زودگذر است
20. time heals all wounds
زمان آزردگی ها را التیام می بخشد
21. time of life
عمر،سن
22. time of one's life
(امریکا - عامیانه) دوران خوش
23. time on one's hands
وقت زیاد،وقت بیکاری
24. time out of mind
رجوع شود به: time immemorial
25. time was
در گذشته،زمان هایی بود که در آن. . .
26. a time bomb
بمب ساعتی
27. a time loan
وام مدت دار
28. a time payment
پرداخت قسطی
29. a time when people started to protest
زمانی که مردم شروع به اعتراض کردند
30. across time
در طول زمان
31. any time you want
هرگاه که تو بخواهی
32. curtain time is seven p. m.
آغاز نمایش ساعت هفت شب است.
33. cyclic time
زمان چرخه سان
34. dinner time
وقت شام
35. dinner time
وقت شام،شامگاه
36. each time he saw her he became passionate
هربار که او را می دید تحریک می شد.
37. each time i bought something on credit, they would cut a few more notches on the stick
هر بار که چیزی را نسیه می خریدم چند شکاف دیگر روی چوب خط می کندند.
38. each time i stirred the bed would squeak
هر بار که لول می خوردم تختخواب صدا می کرد.
39. each time the door opened a blast of cold air rushed into the room
هر بار که در باز می شد دمشی از باد سرد به داخل اتاق هجوم می آورد.
40. each time this orchard yields a (new) fruit. . .
هر دم از این باغ بری می رسد. . .
41. enough time to write this book
وقت بسنده برای نگارش این کتاب
42. every time he closed his eyes he saw horrible shapes
هرگاه که چشمان خود را می بست اشباح وحشتناکی به نظرش می رسیدند.
43. every time he did something wrong his sister would tell on him
هرگاه کار بدی می کرد خواهرش او را لو می داد.
44. every time he drives past my shop, he toots his horn
هروقت با ماشین از جلو مغازه ی من رد می شود بوق می زند.
45. every time he gives money to a beggar, he makes a parade of it
هر بار که به گدا پول می دهد کاری می کند که همه بفهمند.
46. every time he gives money to a begger he tries to be conspicuous
هر وقت پول به گدا می دهد سعی می کند دیگران بفهمند.
47. every time he opens his mouth his wife slams him
تا دهانش را باز می کند زنش او را می کوبد.
48. every time he thought of her big nose he chuckled
هر وقت به دماغ گنده ی او فکر می کرد پیش خود می خندید.
49. every time he was asked about the murder he falsified
هر بار که درباره ی آن قتل از او پرسش می شد دروغ می گفت.
50. every time his children came to our garden they raised cain
هر بار که بچه هایش به باغ ما می آمدند آشوب به پا می کردند.
51. every time his honesty was questioned he weaseled and changed the subject
هر بار که صداقت او زیر سئوال می رفت او حرف چند پهلو بکار می برد و موضوع را عوض می کرد
52. every time i think of the accident my stomach churns
هر وقت فکر آن حادثه را می کنم دلم زیر و رو می شود.
53. every time she has cheese, she breaks out all over her body
هر وقت پنیر می خورد بدنش پر از جوش می شود.
54. every time the car went over a bump. . .
هر وقت ماشین از دست اندازی رد می شد. . .
55. every time the phone rings she jumps
هربار که تلفن زنگ می زند او از جا می پرد.
56. every time there is a tax increase, the public starts beefing
هر بار که مالیات ها اضافه می شود مردم شروع می کنند به غر و لند.
57. every time there was talk of her sick child, her brow would become furrowed
هرگاه صحبت از طفل بیمارش می شد جبین او چروکیده می شد.
58. every time we went to a restaurant, my father picked up the tab
هر بار که به رستوران می رفتیم پدرم صورتحساب را پرداخت می کرد.
59. from time immemorial
از زمان های کهن
60. geologic time
دوره ی زمین شناسی
61. his time at bat
(بیس بال) نوبت چوگان زدن او
62. his time is almost over
عمر او تقریبا به سر رسیده است.
63. it's time to be moving on
موقع رفتن است.
64. it's time to flop
موقع خواب است.
65. leisure time
وقت تفریح
66. lunch time
وقت ناهار
67. next time
دفعه ی دیگر
68. the time and energy i have expended in writing this book
زمان و نیرویی که صرف نگارش این کتاب کرده ام
69. the time bomb was discovered and deactivated by the police
بمب ساعتی توسط پلیس کشف و خنثی شد.
70. the time for talking is past; it's now time to act
وقت حرف زدن تمام شده ; حالا موقع عمل است.