کلمه جو
صفحه اصلی

seed


معنی : دانه، تخم، سلاله، بذر، ذریه، تخم اوری، بازیکن سابقهدار، تخم ریختن، کاشتن
معانی دیگر : (به ویژه گیاه) تخم، منج، تخمه، (قدیمی) منی، اعقاب، زاد و رود، (مجازی) سرچشمه، سرآغاز، مرحله ی تخم گذاری یا تخم ریزی، تخم آوری، تخم کاشتن، بذر افشاندن، هسته یا دانه ی چیزی را در آوردن، بی دانه کردن، بذری، (مسابقات به ویژه تنیس) شرکت کنندگان را رتبه بندی کردن (به طوری که در مراحل اول بهترین ها با هم روبرو نشوند)، رتبه، میوه ی کوچک و دانه مانند، (قدیمی) تبار، رجوع شود به: spore، حباب کوچک هوا (مثلا در شیشه)، گندمه، ریزدانه، ذره، ریزبلور (ذرات ریزی که برای بلورین کردن یا ایجاد باران در محلول یا ابر وغیره می پاشند)، ریز بلور افشانی کردن، (ابر را) بارور کردن، باران زا کردن، (برای رشد یا پیشرفت و غیره) انگیزاندن، (گیاه) به تخم نشستن، دارای تخم رسیده شدن، اولاد

انگلیسی به فارسی

بذر، دانه، تخم، ذریه، تخم اوری، بازیکن سابقهدار، سلاله، کاشتن، تخم ریختن


بذر، دانه، تخم، ذریه، اولاد، تخم اوری، تخم ریختن،کاشتن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: seed, seeds
عبارات: go to seed
(1) تعریف: the small part of a flowering plant that is capable of growing into a new plant.
مترادف: beginning, germ, root, source
مشابه: basis, bulb, cause, embryo, germ, grain, kernel, nucleus, origin, pip, pit, tuber

(2) تعریف: such parts collectively.
مشابه: grain

(3) تعریف: a source or beginning of something.
مشابه: germ, root, source

- He planted seeds of hope with his speech.
[ترجمه ترگمان] او بذر امید را با سخنرانی خود کاشت
[ترجمه گوگل] او با سخنرانی خود بذر امید را به کاشت

(4) تعریف: human or animal sperm.
مترادف: semen, sperm
مشابه: gametes
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: seeds, seeding, seeded
(1) تعریف: to sow with seed.
مترادف: plant, sow

- He seeded the ground with corn.
[ترجمه ترگمان] زمین را با ذرت کشت
[ترجمه گوگل] او زمین را با ذرت کشت

(2) تعریف: to remove seeds from.
مترادف: pit
مشابه: core

- She seeded the melon.
[ترجمه ترگمان] She را seeded
[ترجمه گوگل] او خربزه را کشت

(3) تعریف: in sports, to establish the ranking of (teams or players) in a tournament or contest.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: seedless (adj.), seedlike (adj.)
(1) تعریف: to sow seed.
مترادف: plant

(2) تعریف: to shed seeds.

• ovule of a plant; grain, kernel; sperm; source, origin; offspring, progeny; ranked player or competitor (sports)
plant or sow seeds; produce seeds; remove seeds; rank players or competitors (sports)
a seed is the small, hard part of a plant from which a new plant grows.
if you seed a piece of land, you plant seeds in it.
the seeds of something are its beginnings or origins; a literary use.
in a knockout tournament, the seeds are the strongest players or teams who are kept apart in the early stages of the tournament.
in a knockout tournament, when sports players or teams are seeded at a particular level, they are ranked according to their ability to play the game.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] پیگردی کردن ؛ طلب کردن؛ پیگرد ؛ جستجو کردن ؛ بنیاد
[برق و الکترونیک] دانه تک بلور کوچکی از ماده نیمرسانا که برای آغاز رشد تک بلور بزرگ به کار می رود که پولکهای نیمرسانا از آن بریده می شوند .
[آب و خاک] هسته

مترادف و متضاد

دانه (اسم)
grain, kernel, bait, seed, granulation, bean, piece, granule, berry, pill, birdseed, furuncle, rash, whelk, knurl, currant, semen

تخم (اسم)
kernel, seed, fry, egg, zygote, semen, testicle, testis

سلاله (اسم)
progeny, seed, offspring

بذر (اسم)
seed, spawn, spore, sperm

ذریه (اسم)
seed

تخم اوری (اسم)
seed

بازیکن سابقه دار (اسم)
seed

تخم ریختن (فعل)
seed, oviposit

کاشتن (فعل)
grow, seed, plant, husband, dibber, dibble, implant, inseminate

beginning, source


Synonyms: berry, bud, cell, conceit, concept, conception, core, corn, ear, egg, embryo, germ, grain, image, impression, inkling, kernel, notion, nucleus, nut, ovule, ovum, particle, rudiment, semen, spark, sperm, spore, start, suspicion


Antonyms: effect, end, ending, result


children


Synonyms: brood, descendants, heirs, issue, offspring, posterity, progeniture, progeny, race, scions, spawn, successors


Antonyms: ancestor, parent


جملات نمونه

Cucumber seed can be sown in May.

تخم خیار را می‌توان در ماه مه کاشت.


1. seed crop
محصول بذری

2. a seed coat
پوست تخم

3. cotton seed is expressed to yield oil
پنبه دانه را می فشارند تا روغن بدهد.

4. cucumber seed can be sown in may
تخم خیار را می توان در ماه مه کاشت.

5. poppy seed
دانه ی خشخاش

6. to seed a plot with barley
در زمینی بذر جو افشاندن

7. watermelon seed
تخم هندوانه

8. we seed beets in the spring
در بهار دانه ی چغندر می کاریم.

9. wheat seed soaked in water soon germinates
تخم گندم خیسانده در آب زود جوانه می زند.

10. sunflower seed
تخمه ی آفتابگردان

11. distributing the seed over the lawn
پاشیدن تخم بر روی چمن

12. to be in seed
دانه آوردن،به تخم نشستن

13. the fruits of his seed
تخم و ترکه ی او،فرزندان او

14. this bill became the seed of reforms
این لایحه سرچشمه ی اصلاحات شد.

15. go (or run) to seed
1- (گیاه) تخم ریختن،دارای تخم رسیده شدن 2- رو به خرابی یا تباهی گذاشتن

16. the plant springs from a seed
گیاه از تخم می روید.

17. a sweet edible pulp embeds the seed of plums and peaches
شفت شیرین و خوراکی هسته ی آلو و هلو را در بر می گیرد.

18. the city center is going to seed
مرکز شهر دارد مخروبه می شود.

19. he cracked a peach pit and took the seed out
هسته ی هلو را شکست و مغز آن را در آورد.

20. Every seed is a potential plant.
[ترجمه ترگمان]هر دانه گیاهی یک گیاه بالقوه است
[ترجمه گوگل]هر بذر یک گیاه بالقوه است

21. Sweet pea seed can be sown in May.
[ترجمه ترگمان]دانه نخود شیرین می تواند در ماه می کشت شود
[ترجمه گوگل]دانه نخود شیرین می تواند در ماه مه کاشته شود

22. to love someone in secret is like a seed in bottle waiting for growing up, though not sure whether the future will be more beautiful, still waiting it earnestly and eagerly.
[ترجمه ترگمان]دوست داشتن کسی در خفا مثل بذر است که در بطری به انتظار بزرگ شدن است، اما مطمئن نیست که آینده آینده زیباتر خواهد بود، با این حال مشتاقانه و مشتاقانه منتظر است
[ترجمه گوگل]برای دوست داشتن کسی که در راز است، مانند بذر بذری در حال انتظار برای رشد است، هر چند مطمئن نیستید که آینده زیبا تر خواهد شد، اما هنوز به طور جدی و مشتاقانه انتظار آن را دارید

23. Sow the seed in a warm place in February/March.
[ترجمه ترگمان]در فوریه \/ مارس دانه را در یک مکان گرم پر کنید
[ترجمه گوگل]دانه را در فوریه / مارس بذر بگذارید

24. Were these roses grown from seed or from cuttings?
[ترجمه ترگمان]آیا این گل های سرخ از بذر و یا بریده شدن بریده بودند؟
[ترجمه گوگل]آیا این گل رز از دانه و یا از قلمه ها رشد کرد؟

25. Scatter the lawn with grass seed.
[ترجمه ترگمان] چمن رو با بذر علف بزن تو زمین
[ترجمه گوگل]پاره کردن چمن با دانه چمن

26. Scatter the grass seed over the lawn.
[ترجمه ترگمان]روی چمن ها بذر چمن را بزن
[ترجمه گوگل]بذر چمن را بر روی چمن بگذارید

poppy seed

دانه‌ی خشخاش


watermelon seed

تخم هندوانه


to scatter seeds

تخم افشاندن، دانه پاشیدن


to plant seeds

تخم کاشتن


farmers who sow seeds ...

برزگرانی که دانه می‌پرورند ...


salted and roasted pumpkin seeds

تخمه کدوی نمکزده و برشته


the fruits of his seed

تخم و ترکه‌ی او، فرزندان او


This bill became the seed of reforms.

این لایحه سرچشمه‌ی اصلاحات شد.


....you planted the seeds of love in me!

....تخم محبت به دلم کاشتی!


to be in seed

دانه آوردن، به تخم نشستن


to seed a plot with barley

در زمینی بذر جو افشاندن


We seed beets in the spring.

در بهار دانه‌ی چغندر می‌کاریم.


seeded raisins

کشمش بی‌دانه


seed crop

محصول بذری


a seeded player

بازیکن رتبه‌دار


The city center is going to seed.

مرکز شهر دارد مخروبه می‌شود.


اصطلاحات

go (or run) to seed

1- (گیاه) تخم ریختن، دارای تخم رسیده شدن 2- رو به خرابی یا تباهی گذاشتن


پیشنهاد کاربران

تداوم یافتن

بذر افشانی

هسته

بذر - دانه

پخش کردن


دانه
seeds of apple

اگر فعل باشد: به نتیجه رسیدن، به بار نشستن, پیگیری کردن, تداوم یاقتن

اگر فعل باشد: مهیا نمودن بسترها و شرایطاساسی

منشا - سرچشمه -

seed ( ورزش )
واژه مصوب: بخت
تعریف: رتبۀ یک ورزشکار یا یک تیم ورزشی که براساس چارچوب معینی، پیش از آغاز مسابقات چندجانبۀ مهم، برای جدول مسابقات یا قرعه کشی و گروه بندی اعلام می شود |||متـ . بخت بندی 1seeding1

۱. دانه - هسته - بذر
۲. منشأ - سرآغاز - آغازگر
۳. نفر یا تیم برتر
۴. تمام اولاد و فرزندان ( معمولا بصورت مفرد با the میاد )
۵. اسپرم - منی ( semen )

۶. کاشتن - بذر کاشتن - دانه را کاشتن
۷. ثمر دادن
۸. پاک کردن - حذف دانه ها از میوه
۹. قرار گرفتن ( در مسابقات و رتبه بندی )
۱۰. باردار کردن - حامله کردن

۱۱. دانه ای - تخمه ای ( معمولا قبل از یک اسم میادش )


a packet of sunflower seeds
He planted/sowed the seeds three inches apart.
( US ) apple/orange seeds [= ( Brit ) pips]
She raked the grass seed into the soil.

a man spreading his seed [=fathering many children]

I wanna seed that puc

بنیادی، اساسی ( نه تنها از ریشه بلکه از تخم )


کلمات دیگر: