کلمه جو
صفحه اصلی

slave


معنی : غلام، برده، بنده، زر خرید، اسیر، خادم، غلامی کردن، سخت کار کردن
معانی دیگر : (مجازی) دربند، کاملا مقید، گرفتار، (دستگاهی که تحت مهار دستگاه دیگر است) وابسته، تابع، فرعی، مانند برده کار کردن، جان کندن، جد و جهد کردن، مثل خر کار کردن، آدم سخت کار، کسی که جان می کند، حمال، خرکار، رجوع شود به: slave ant، بنده خرید و فروش کردن، رود اسلیو (در استان البرتا - کانادا)

انگلیسی به فارسی

برده، بنده، غلام، غلامِ زرخرید


سخت کار کردن، جان کندن، زحمت کشیدن، عرق ریختن


نگهبان برده‌ها، برده‌پا


(به طعنه) کارفرمای بی‌رحم، (کارفرمای) جلاد


برده، بنده، غلام، اسیر، خادم، زر خرید، غلامی کردن، سخت کار کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: one who is owned by and forced to work for another with no pay or personal rights.
مترادف: chattel, helot, serf
متضاد: freeman, master

(2) تعریف: one who is a captive of some habit or other influence.
مترادف: addict, fiend
مشابه: captive

- a slave to television
[ترجمه ترگمان] برده تلویزیون
[ترجمه گوگل] یک برده به تلویزیون

(3) تعریف: a person who works hard and without imagination, as in a dull or routine job.
مترادف: drudge, fag, plodder
مشابه: hack
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: slaves, slaving, slaved
• : تعریف: to work like a drudge or slave.
مترادف: drudge, grub, moil
مشابه: labor, plod, sweat, toil, travail

- She slaved all day without reward.
[ترجمه ترگمان] اون کل روز رو بدون جایزه برده بود
[ترجمه گوگل] او تمام روز را بدون پاداش شعار داد

• person who belongs to and is completely subject to another; one who is under the influence or domination of a person or thing; drudge; slave ant; system that serves another computer that is connected to it (computers)
work as a slave; work like a slave, drudge, toil, labour; enslave, traffic in slaves
a slave is a person who is owned by another person and has to work for that person.
if you are a slave to something, you are very strongly influenced or controlled by it.
if you slave away, or slave for someone, you work very hard.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] فرعی، برده - 1- واحدی وابسته در زوجی از ماشینهای متصل به هم . بر خلاف master ( تعریف 1) . 2- یکی از دو دیسک سخت IDE یا دستگاههای دیگری که به کابل مشترک IDE متصل است. به کمک تنظیم اتصال دهنده های الکتریکی ( jumper ) می توان دستگاههای اصلی و فرعی را شناسایی کرد. این اتصال دهنده ها بر روی دستگاه های IDE قرار دارند. بر خلاف master ( تعریف 2) . - پیروبرده
[برق و الکترونیک] فرمانبردار، تابع

مترادف و متضاد

غلام (اسم)
bondsman, peon, bondman, slave, bondservant, lad, serf, vassal, thrall, page, galley slave

برده (اسم)
bondsman, bondman, slave, serf

بنده (اسم)
servant, slave, bondservant, vassal, thrall, helot, villein

زر خرید (اسم)
slave, bondservant

اسیر (اسم)
captive, slave, caitiff, prisoner

خادم (اسم)
servant, gillie, sexton, slave, ministrant

غلامی کردن (فعل)
slave

سخت کار کردن (فعل)
grind, slave, fag

person who serves, often under duress


Synonyms: bondservant, captive, chattel, drudge, help, laborer, menial, peon, retainer, serf, servant, skivvy, subservient, thrall, toiler, vassal, victim, worker, workhorse


Antonyms: master


work very hard


Synonyms: be servile, drudge, grind, grovel, grub, muck, plod, skivvy, slog, toil, work fingers to bone


Antonyms: be lazy


جملات نمونه

1. slave traffic still exists
تجارت برده هنوز هم وجود دارد.

2. a slave of fashion
در بند مد

3. a slave station
ایستگاه فرعی

4. laborers slave twelve hours a day for a meager per diem
عمله ها برای مزد روزانه ی اندک،دوازده ساعت جان می کنند.

5. to liberate a slave
برده ای را آزاد کردن

6. i am tired of working like a slave -- i want to live
از اینکه مانند یک برده کار کنم خسته شده ام،می خواهم واقعا زندگی کنم.

7. He will always be a slave who knows not how to earn and save.
[ترجمه ترگمان]او همیشه یک برده خواهد بود که نمی داند چگونه پول بگیرد و پس انداز کند
[ترجمه گوگل]او همیشه یک برده است که نمی داند چطور درآمد و صرفه جویی کند

8. Do business, but be not a slave to it.
[ترجمه ترگمان]کاری را انجام بده، اما برده آن نباش
[ترجمه گوگل]انجام کسب و کار، اما نه برده به آن

9. I am not a slave, I am not a captive, and by energy I can overcome the greater obstacles.
[ترجمه ترگمان]من غلام نیستم، اسیر نیستم و با انرژی می توانم بر موانع بزرگ تری غلبه کنم
[ترجمه گوگل]من یک برده نیستم، من اسیر نیستم، و با انرژی می توانم بر موانع بزرگ غلبه کنم

10. The slave fearlessly lammed into his master.
[ترجمه ترگمان]برده بدون ترس به اربابش حمله کرد
[ترجمه گوگل]برده بدون سر و صدا به کارشناسی ارشدش چسبیده است

11. I left because the job was just slave labour.
[ترجمه ترگمان]من رفتم چون کار فقط تجارت برده بود
[ترجمه گوگل]من از آنجا بیرون رفتم چون کار تنها کار برده بود

12. My boss is a real slave driver.
[ترجمه ترگمان]رئیسم یه راننده برده واقعیه
[ترجمه گوگل]رئیس من یک راننده برده واقعی است

13. It's slave labour working in that office.
[ترجمه ترگمان]کار کردن در این دفتر کار بردگی است
[ترجمه گوگل]این کار برده در آن دفتر کار می کند

14. Huge palaces were built by slave labour.
[ترجمه ترگمان]کاخه ای عظیم توسط نیروی کار بردگان ساخته شدند
[ترجمه گوگل]کاخ های بزرگ توسط کار اجباری ساخته شد

15. It is thought that Stonehenge was built using slave labour.
[ترجمه ترگمان]تصور می شود که استون Stonehenge با استفاده از نیروی کار برده ساخته شده است
[ترجمه گوگل]فکر می کنم استون هنج با استفاده از کار برده شده ساخته شده است

16. He leathered the slave black and blue.
[ترجمه ترگمان] اون برده سیاه و کبود - ه
[ترجمه گوگل]او برده سیاه و آبی چیده بود

a slave of/to

(مجازی) اسیرِ، گرفتارِ، پای‌بندِ، بنده‌ی


پیشنهاد کاربران

پیرو

دنباله

سخت کار کردن برای پول کم


بدبختی بیچارگی

( عمران ) مقید

برده یِ

پیرو، تابع

قید ( عمران )


The answer to the unfaithfulness of a handful of unlicensed slaves

بَردِهیدن = مانند برده بودن. مانند برده کار کردن .
م. ث
آخه چرا ما باید برای چُس تومن پول این طوری، صبح تا شب، بِبَردهیم؟

بردگی

برده داری


کلمات دیگر: