کلمه جو
صفحه اصلی

smudge


معنی : لکه، اثر و یا نشان الودگی، سیاه شدن، لک کردن
معانی دیگر : کثیف کردن، لک انداختن، گلی کردن، چرکین کردن یا شدن، خال، سیاهی، آتش که به منظور ایجاد دود غلیظ درست شود، آتش دودگین، دود آتش (به ویژه دود آتش برای نابود کردن حشرات یا آفت)، با دود افشانی حفظ کردن (مثلا باغ میوه را با دود افشانی از آفت رهانیدن)، ایجاد دود برای دفع حشرات

انگلیسی به فارسی

لک، لکه، ایجاد دود برای دفع حشرات، لک کردن، سیاه شدن


لکه، لک، لک کردن


لکه دار کردن، لکه، اثر و یا نشان الودگی، سیاه شدن، لک کردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a dirty blot or mark; smear; stain.
مشابه: blur, smear, soil, stain

- There was dirty smudge on his new suede boots.
[ترجمه ترگمان] روی چکمه های جیر جدیدش لکه کثیفی دیده می شد
[ترجمه گوگل] لکه های کثیف روی چکمه های جدید جین وجود داشت
- The workers returned with smudges on their faces.
[ترجمه ترگمان] کارگران با لکه های سیاه روی صورتشان برگشتند
[ترجمه گوگل] کارگران با چهره های برافروخته باز می شوند

(2) تعریف: a thickly smoking fire used to repel insects or protect plants from frost.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: smudges, smudging, smudged
(1) تعریف: to make a dirty mark on or with; smear.
مشابه: daub, smear, stain

- The paper was smudged with ink.
[ترجمه ترگمان] کاغذ با جوهر سیاه شده بود
[ترجمه گوگل] کاغذ با جوهر رنگ شد
- The children smudged paint on their clothes.
[ترجمه ترگمان] بچه ها رنگ خود را به رنگ سیاه درآورده بودند
[ترجمه گوگل] بچه ها روی لباس هایشان نقاشی کردند

(2) تعریف: to fill (an area) with thick smoke to protect from insects or frost.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to become stained or dirtied; smear.
مشابه: smear, stain

- This fabric will not smudge.
[ترجمه ترگمان] این پارچه کثیف نخواهد شد
[ترجمه گوگل] این پارچه نخواهد بود

(2) تعریف: to make a stain or dirty mark.
مشابه: blur, stain

- Keep this polish off your clothes, or it will smudge.
[ترجمه ترگمان] این برق را از لباس هایتان دور نگه دارید، یا به لک شل می شود
[ترجمه گوگل] این لباس لهستانی را از لباس های خود بپوشانید یا آن را لکه دار کنید

• smear, blot, stain; smoky fire (especially one made to drive away insects)
smear, soil, dirty, stain; become smudged; create a smoky fire to drive away insects
a smudge is a dirty or blurred mark.
if you smudge something, you make it dirty or messy by touching it.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] لکه دار کردن - ابزاری ویرایشگر در بسیاری از برنامه های نقاشی . با این ابزار می توان رنگهای مرکب اتفاقی را در یک ناحیه پاشید، و به تصویر تار و پود داد، اما اگر رنگ ناصاف ( زبر) پاشیده شود، تصویر حالت تجسمی پیدا می کند.

مترادف و متضاد

لکه (اسم)
blotch, smut, spot, dot, glob, blur, mulct, smudge, freckle, taint, stain, smear, gall, blob, blot, nebula, pip, dirt, dapple, splotch, iron mold, smirch, smooch, soilure

اثر و یا نشان الودگی (اسم)
smudge, smutch

سیاه شدن (فعل)
black, be afflicted, smudge, turn black, be blacked, become black, be blackened, be ruined

لک کردن (فعل)
blur, smudge, gaum, slubber

dirt smear


Synonyms: blemish, blot, blur, macule, smut, smutch, soiled spot, spot


Antonyms: cleanliness


smear, dirty


Synonyms: begrime, blacken, blotch, blur, daub, defile, foul, grime, mark, plaster, slop, smirch, soil, spatter, sully, taint, tarnish


Antonyms: clean


جملات نمونه

1. You'vegot a smudge of soot on your cheek.
[ترجمه ترگمان] یه لکه خاکستر روی گونه تو پیدا کردی
[ترجمه گوگل]شما یک لکه دار از دوده روی گونه خود دارید

2. There was a dark smudge on his forehead.
[ترجمه ترگمان]لکه سیاهی بر پیشانی اش نقش بست
[ترجمه گوگل]لکه های تیره روی پیشانی اش وجود داشت

3. The police identified the murderess from a smudge of blood on the shirt.
[ترجمه ترگمان]پلیس قاتل را از یک لکه خون بر روی پیراهن شناسایی کرد
[ترجمه گوگل]پلیس این قاتل را از یک لکه خون در پیراهن شناسایی کرد

4. A grey smudge appeared on the horizon. That must be Calais, thought Fay.
[ترجمه ترگمان]لکه خاکستری رنگی در افق پدیدار شد باخود گفت: این باید کاله باشد
[ترجمه گوگل]پراکنده خاکستری در افق ظاهر شد این باید کاله باشد، فای فکر کرد

5. Don't touch it! You'll smudge the ink.
[ترجمه ترگمان]دست نزن! تو جوهر رو لکه می کنی
[ترجمه گوگل]آن را لمس نکن! شما جوهر را لکه دار می کنید

6. The police identified the murderer from a smudge of blood on the shirt.
[ترجمه ترگمان]پلیس قاتل را از یک لکه خون بر روی پیراهن شناسایی کرد
[ترجمه گوگل]پلیس قاتل را از یک لکه خون در پیراهن شناسایی کرد

7. She kissed me, careful not to smudge me with her fresh lipstick.
[ترجمه ترگمان]او مرا بوسید، مراقب بود که با ماتیک fresh مرا سیاه نکند
[ترجمه گوگل]او مرا بوسید، دقت نکنید که با رژۀ تازه خود را لکه دار کنید

8. Smudge the outline using a cotton-wool bud.
[ترجمه ترگمان]طرح کلی طرح را با استفاده از نطفه پنبه - پشم مقایسه کنید
[ترجمه گوگل]با استفاده از پشم پنبه پانزده را پاره کنید

9. There was a smudge of flour on the tip of Toni's nose.
[ترجمه ترگمان]روی نوک بینی تونی یک لکه آرد بود
[ترجمه گوگل]یک نقطه ضخیم آرد در نوک بینی تونی وجود دارد

10. Blend and smudge the darker colours under the bottom lashes from the outer corner to the middle of the eye.
[ترجمه ترگمان]تمام رنگ های تیره تر زیر سایه مژه ها را از گوشه خارجی تا وسط چشم به هم بزنید و به هم بزنید
[ترجمه گوگل]رنگ های تیره تر را زیر ریسمان های پایین از گوشه بیرونی تا وسط چشم مخلوط کنید

11. I then deliberately smudge the area with my fingers and pick out the highlights with a plastic eraser.
[ترجمه ترگمان]سپس به عمد منطقه را با انگشتانم تمیز می کنم و هایلایت ها را با یک پاک کن پلاستیکی برجسته می کنم
[ترجمه گوگل]سپس به طور عمدی ناحیه را با انگشتانم پراکنده می کنم و با پاک کننده پلاستیکی برجسته می کنم

12. A smudge of catsup made paint on her chin.
[ترجمه ترگمان]یک لکه سس گوجه فرنگی روی چانه او نقاشی شده بود
[ترجمه گوگل]یک نقاشی catsup رنگ بر روی چانه اش ساخته شده است

13. Typically the fisherman is a lone black smudge hunched on his bait-box for hours at a time.
[ترجمه ترگمان]به طور معمول، ماهیگیر تنها یک لکه سیاه تنها بر روی طعمه خود به مدت چند ساعت در یک زمان قرار دارد
[ترجمه گوگل]به طور معمول، ماهیگیر یک لکه سیاه و سفید تنها یک بار در ساعت در جعبه طعمه خود قرار دارد

14. Which type to choose Waterproof Shouldn't smudge or run in water, but many do.
[ترجمه ترگمان]کدام نوع برای انتخاب ضد آب نباید در آب کثیف شود یا اجرا شود، اما بسیاری از آن ها انجام می دهند
[ترجمه گوگل]کدام نوع را انتخاب کنید ضد آب نباید لکه دار شود و یا در آب اجرا شود، اما بسیاری انجام می دهند

the smudged faces of the coal miners

چهره‌های چرکین کارگران معدن زغال‌سنگ


پیشنهاد کاربران

indistinct

لکه ای کثیف که شکل واضح و خاصی ندارد
مثلا the people were just like smudges from above the funfair

۱ - لکه، آلودگی که روی سطح چیزی مالیده شده.
۲ - لکه اندود کردن، کثیف کردن از طریق مالیدن چیزی
Smear or blur something in a messy way
There was a smudge of ash on one of his cheeks.

لکه ( شدن ) ؛ پخش کردن , پخش شدن ( لکه )

# He was dirty and he had a black smudge on his nose
# The mirror was smudged with fingerprints
# The children smudged paint on their clothes
# She was crying and her mascara had smudged


کلمات دیگر: