کلمه جو
صفحه اصلی

slice


معنی : باریکه، تکه، لقمه، قاش، گوه، برش، خلال، قاچ، مرهم کش، باریک بریدن، قاچ کردن، بریدن، قاش کردن
معانی دیگر : بریده، لزگه، گرچ، آله، لاهوره، برین، قطعه، لغزه، بخش، قسمت، سهم، لایه لایه کردن، ورقه ورقه کردن، بخش کردن، حصه کردن، تقسیم کردن، سهم دادن، کفگیرک، کاردک، چلک، کفچه، تیغه گوشت بری

انگلیسی به فارسی

برش، قاش، تکه، باریکه، باریک، گوه، سهم، قسمت،تیغه گوشت بری، قاش کردن، بریدن


قاچ، برش، قاچ کردن


تکه، برش، خلال، قاچ، سهم، قسمت، قاش، لقمه، باریکه، مرهم کش، گوه، تیغه گوشت بری، تراشه، بریدن، قاچ کردن، قاش کردن، باریک بریدن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a broad and flat or wedge-shaped piece of a larger object.

- slices of bread
[ترجمه atena] چند تکه نان
[ترجمه moh] قسمت هایی از نان
[ترجمه امین] تکه های نان
[ترجمه You] تکه ای از نان
[ترجمه ترگمان] تکه های نان را
[ترجمه گوگل] برنج نان
- a slice of pie
[ترجمه Me] یک تکه پای
[ترجمه ترگمان] یک تکه پای
[ترجمه گوگل] یک برش پای

(2) تعریف: a portion or segment of anything.

- a slice of their profits
[ترجمه مائده حوایی] سهمی از سود آنها
[ترجمه ترگمان] یک تکه از profits را
[ترجمه گوگل] یک تکه از سود خود را

(3) تعریف: in sports such as golf and baseball, the curve of a ball away from the direction intended and toward the right if the player is right-handed, or a ball that follows such a path.

(4) تعریف: in tennis, a stroke that puts backspin on the ball.

(5) تعریف: a kitchen implement with a wide blade for lifting portions of food.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: slices, slicing, sliced
(1) تعریف: to divide into slices.
مشابه: carve, cut

- Will you slice the bread?
[ترجمه شیما.ف] آیا شما نان را تکه خواهید کرد؟
[ترجمه مائده حوایی] آیا نان را تقسیم می کنید؟
[ترجمه ELARAF] آیا شما نان را برش میدهید
[ترجمه ترگمان] تو نان را می بری؟
[ترجمه گوگل] نان را بریزید؟

(2) تعریف: to take, as by cutting, from a larger portion (sometimes fol. by off, from, away, or the like).
مشابه: carve, shave

- Slice some cheese off the block.
[ترجمه ترگمان] یه کم پنیر از بلوک کم کن
[ترجمه گوگل] بعضی از پنیر را از بلوک بریزید

(3) تعریف: to use a knife or the like to cut into or across.
مشابه: knife, lance, slit

- The surgeon sliced the skin.
[ترجمه ترگمان] جراح پوست رو تیکه تیکه کرد
[ترجمه گوگل] جراح پوست را برش داد

(4) تعریف: in certain sports, to strike (a ball) so that it curves in a slice, or is given intentional backspin.
مشابه: undercut
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: sliceable (adj.), slicer (n.)
(1) تعریف: in certain sports, to hit a ball so it curves in a slice or has backspin.

(2) تعریف: to move swiftly and in a straight line.
مشابه: cleave, knife, slash

- The schooner sliced through the waves.
[ترجمه ترگمان] کشتی بادبانی از میان امواج گذشت
[ترجمه گوگل] شونر از طریق امواج رد می شود

• thin piece cut from a larger object; portion, share
cut into slices, cut into portions; cut off from; make a cut in, cut into; cleave, move quickly through
a slice is a thin or flat piece of food that has been cut from a larger piece.
if you slice food, you cut it into thin pieces.
a slice of something is a part of it.
to slice or slice through something means to cut or move through it quickly, like a knife.
see also sliced.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] برش
[برق و الکترونیک] برش 1. فناوری نیمرسانا برای بریدن بلور به برشهای نازک یا پولک، ناصاف که پس از صاف و صیقلی کردن به پولک تبدیل می شود. 2. مخفف( تابع ) استاندارد خطی و آی سی ( سیگنال - ترکیبی ) .
[مهندسی گاز] برش
[ریاضیات] لغزش، لغزیدن، لغزنده، لغزاندن، ورقه، ورقه ورقه کردن، تراشه، برش، قاچ

مترادف و متضاد

piece; share


باریکه (اسم)
slip, slice, tab, track, belt, strip, isthmus, berm, listel, slab, stripe

تکه (اسم)
slice, lump, bit, whit, tailing, portion, gob, lot, fragment, item, patch, piece, dab, chunk, morsel, shred, nub, slab, cantle, scrap, doit, dribblet, loaf, ort, smidgen, nubble, pane

لقمه (اسم)
slice, bit, gobbet, piece, mouthful, morsel

قاش (اسم)
slice, sliver, cantle, plug

گوه (اسم)
slice, quoin, gad, cleat, chock, wedge, gib, sprag

برش (اسم)
cut, cutting, abscission, incision, section, slice, dissection, mammock, borsch, borscht, broach, slash, clip, concision, scissoring, truncation, slicing, hack, excision, resection, snip, snipping

خلال (اسم)
interval, slice, pick

قاچ (اسم)
slice, plug

مرهم کش (اسم)
slice, spatula

باریک بریدن (فعل)
slice, shred

قاچ کردن (فعل)
slice, plug

بریدن (فعل)
chop, truncate, dock, cut off, cut, intercept, carve, rift, slice, flick, amputate, sliver, cut back, haggle, knife, shred, gash, engrave, whittle, incise, shear, mangle, raze, hack, exsect, hew, lancinate, resect, scarp, sever, skive, stump, sunder

قاش کردن (فعل)
slice, sliver, flitch

Synonyms: allotment, allowance, bite, chop, cut, helping, lot, part, piece of pie, portion, quota, segment, sliver, thin piece, triangle, wedge


Antonyms: whole


cut into portions, shares


Synonyms: carve, chiv, cleave, dissect, dissever, divide, gash, hack, incise, pierce, segment, sever, shave, shred, slash, slit, split, strip, subdivide, sunder


Antonyms: combine, unite


جملات نمونه

1. a slice of bread
یک قطعه نان،یک بریده نان

2. a slice of his earnings
یک بخش از درآمدهای او

3. a slice of watermellon
یک قاچ هندوانه

4. a big slice of that cake
یک بریده ی بزرگ از آن کیک

5. we are trying to slice a little fat off the budget
ما داریم سعی می کنیم کمی از زوائد بودجه را بزنیم.

6. gin and tonic and a slice of lime
جین و تونیک و یک قاچ لیموترش

7. She took a slice of chocolate cake and smothered it in cream.
[ترجمه ghazal] او یک برش از کیک شکلاتی را برداشت و در کرم فرو برد.
[ترجمه billie lover] او یک برش از کیک شکلاتی را برداشت و در خامه فرو برد.
[ترجمه Yekta] او یک برش از کیک شکلاتی را برداشت و آن را در خامه فرو کرد
[ترجمه ترگمان]یک تکه کیک شکلاتی برداشت و آن را با کرم فرو کرد
[ترجمه گوگل]او یک تکه کیک شکلاتی را گرفت و آن را در کرم خفه کرد

8. She took up a slice of bread, broke it nervously, then put it aside.
[ترجمه ترگمان]یک تکه نان برداشت و با حالتی عصبی آن را شکست و بعد آن را کنار گذاشت
[ترجمه گوگل]او یک تکه نان را برداشت، آن را نا امید کرد، سپس آن را کنار گذاشت

9. To make a ham sandwich you put a slice of ham between two slices of bread.
[ترجمه محسن] برای درست کردن ساندویچ گوشت، قرار دهید یک تکه از گوشت را بین دو تکه از نان.
[ترجمه ترگمان]برای درست کردن یک ساندویچ گوشت، یک تکه گوشت را بین دو تکه نان قرار دهید
[ترجمه گوگل]برای ساخت ساندویچ سس گوجه فرنگی، شما یک تکه ژامبون بین دو تکه نان قرار داده اید

10. It's best to slice into a rich cake from the middle.
[ترجمه ترگمان]بهتر است کیک غنی را از وسط نصف کنیم
[ترجمه گوگل]بهتر است به یک کیک غنی از وسط بپزد

11. She had only a slice of bread and butter for breakfast.
[ترجمه ترگمان]فقط یک تکه نان و کره برای صبحانه خورده بود
[ترجمه گوگل]او فقط یک تکه نان و کره برای صبحانه داشت

12. They spend a fair slice of the budget on research and development.
[ترجمه ترگمان]آن ها یک تکه خوب از بودجه را صرف تحقیق و توسعه می کنند
[ترجمه گوگل]آنها یک قطعه عادلانه از بودجه را برای تحقیق و توسعه صرف می کنند

13. She takes a large slice of the credit for our success.
[ترجمه ترگمان]او یک تکه بزرگ از اعتبار برای موفقیت ماست
[ترجمه گوگل]او موفق به کسب یک تکه بزرگ از اعتبار می شود

14. For breakfast I had a thick slice of bread and syrup.
[ترجمه ترگمان]برای صبحانه تکه بزرگی از نان و شربت خوردم
[ترجمه گوگل]برای صبحانه من یک تکه نان نان و شربت داشتم

15. Would you like another slice of ham/beef?
[ترجمه ترگمان]یه تیکه گوشت خوک دیگه می خوای؟
[ترجمه گوگل]آیا می خواهید یک تکه دیگر از ژامبون / گوشت گاو؟

16. Would you like a slice/piece of cheese with your bread?
[ترجمه ترگمان]یک تکه پنیر با نان می خواهی؟
[ترجمه گوگل]آیا می خواهید یک نان / تکه پنیر را با نان خود بخرید؟

17. Would you like a piece of/a slice of/some cake.
[ترجمه ترگمان]یک تکه از کیک را دوست دارید
[ترجمه گوگل]آیا می خواهید یک تکه / یک تکه از / برخی از کیک

18. She hungrily ate a slice of bread.
[ترجمه Mahnaz] او با اشتها یک تکه نان خورد
[ترجمه اشی جون 😜] با اشتیاق یک تکه نان خورد
[ترجمه ترگمان]او با ولع یک تکه نان خورد
[ترجمه گوگل]او به شدت یک تکه نان خورد

19. Scrape the carrots and slice them thinly.
[ترجمه ترگمان] هویج رو بکش و تیکه تیکه کن
[ترجمه گوگل]هویج را تکه تکه کنید و آنها را نازک کنید

20. That wonderful backhand slice of Ben's sends the ball where his opponent just can't reach it.
[ترجمه ترگمان]آن تکه backhand عجیب و غریب بن (بن)توپ را به جایی می فرستد که حریف نتواند به آن برسد
[ترجمه گوگل]این تکه تکه تکه تکه شده از بن، توپ را به جایی فرستاد که حریفش نمیتوانست به آن برسد

a slice of watermellon

یک قاچ هندوانه


a sandwich made of two slices of bread

ساندویچی که از دو بریده‌ی نان درست شده است


a big slice of that cake

یک بریده‌ی بزرگ از آن کیک


a slice of his earnings

یک بخش از درآمدهای او


a sliced loaf of bread

یک قرص نان لایه‌لایه بریده‌شده


He carefully sliced the mellon.

بادقت خربزه را قاچ کرد.


A plow slices through the earth.

تیغه‌ی شخم، زمین را می‌شکافد.


They sliced up the profits.

آنها منافع را تقسیم کردند.


پیشنهاد کاربران

لقمه ی باریک

بریدن مانند بریدن پیاز

Slice fruit = برش میوه

Slice sth into sth :

چیزی را به شکل/صورت چیزی دیگر بُرِش زدن

به عنوان مثال:

Slice the paper into strips : این کاغذ را به صورت نوارهای باریک، برش بزنید.

Cut into wide flat pieces

I have a slice of vanilla cake for my lunch

قسمت

تکه

اگه فعل باشد به معنای تکه تکه کردن، واگر اسم باشد به معنای تکه یا قسمت های صاف است

slice through /into sth
چیزی را شکافتن پیش رفتن

بریدن میوه slice fruit


تکه های نان

تکه ای مثل تو ( هنگام خطاب به یک دختر ) a slice like you!

اگر قبل از اسم غیر قابل شمارش بیاد به معنای قسمت، قاچ، تکه است
a slice of banana
برای نون بیشتر از a loaf of bread استفاده میشه

از قاچ ( فکر کنم ترکی ) می توان استفاده کرد و به فعل/ کارواژه تبدیلش کرد.
To slice/قاچیدن

‏بُرَنگ = slice

بن مایه: فرهنگ کرمانی، منوچهر ستوده

{روشن است که این واژه از ریشهٔ بُریدن است. البته در گویش کرمانی �بُرِنگ� خوانده می شود. }

‎#پارسی دوست


کلمات دیگر: