1. search until you find!
بگرد تا بجوری !
2. search me
(خودمانی) پاسخ پرسش تورا نمی دانم،من چه می دانم !
3. a search warrant
حکم بازرسی خانه (یا اداره و غیره)
4. the search for happiness
جستجوی خوشبختی
5. the search for the missing ring
جستجو برای (یافتن) انگشتر گمشده
6. to search a house for a lost article
برای (یافتن) چیز گمشده خانه را گشتن
7. to search one's conscience
به وجدان خود مراجعه کردن
8. in search of
در جستجوی،به دنبال
9. a blind search
جستجوی کورکورانه
10. a close search
کاوش دقیق
11. a thorough search
جستجوی موشکافانه
12. in a search for truth
در جستجوی حقیقت
13. our vain search to find the ring
جستجوی بیهوده ی ما برای یافتن انگشتر
14. he tramped in search of a tail. . . .
در دم طلبی قدم همی زد. . .
15. he walked in search of a tail . . .
در دم طلبی قدم همی زد . . .
16. to institute a search
جستجویی را آغاز کردن
17. they dragged the river in search of the drowned boy
در جستجوی پسر بچه ی غرق شده کف رودخانه را لجن کاوی کردند.
18. don quixote sallied out the fort in search of adventure
دون کیشوت در جستجوی ماجرا از قلعه خارج شد.
19. they swept the bottom of the lake in search of the body
کف دریاچه را برای یافتن جسد تجسس کردند.
20. because of nightfall they had to give up their search
به واسطه ی فرا رسیدن شب مجبور شدند به تجسس خود خاتمه بدهند.
21. he was attracted by long shots, such as exploration in search of buried treasures
او جلب کارهایی می شد که احتمال کامیابی در آنها کم بود،مانند کاوش برای کشف گنج های مدفون
22. the soldiers went to the other side of the hill in search of cover
سربازان برای یافتن پناهگاه به آن سوی تپه رفتند.
23. How can we search out the right man for the job?
[ترجمه ترگمان]چطور می تونیم آدم درست رو برای این کار پیدا کنیم؟
[ترجمه گوگل]چگونه می توانیم مرد راست را برای این کار جستجو کنیم؟
24. Bad weather is hampering the search for survivors.
[ترجمه ترگمان]آب و هوای بد در جستجوی نجات یافتگان است
[ترجمه گوگل]آب و هوای بد جستجو برای بازماندگان را مختل می کند
25. A successful job search needs to be as well organised as any other executive task.
[ترجمه ترگمان]یک جستجوی شغلی موفق باید همانند هر کار اجرایی دیگری سازماندهی شود
[ترجمه گوگل]یک جستجوی شغلی موفق باید به عنوان یک کار اجرایی دیگر سازماندهی شود
26. He is on a perpetual search for truth.
[ترجمه ترگمان]او در جستجوی حقیقت پیوسته است
[ترجمه گوگل]او در جستجو دائمی برای حقیقت است
27. Security forces were given sweeping powers to search homes.
[ترجمه ترگمان]نیروهای امنیتی از نیروهای امنیتی برای جستجوی خانه ها استفاده کردند
[ترجمه گوگل]نیروهای امنیتی قدرت های فراوانی برای جستجوی خانه ها داده شد
28. A major search is under way to find the escaped prisoners.
[ترجمه ترگمان]یک جستجوی عمده در دست یافتن زندانیان فراری است
[ترجمه گوگل]یک جستجوی عمده در حال انجام است برای پیدا کردن زندانیان فراری
29. The search was called off for the sailors who disappeared in the storm.
[ترجمه ترگمان]به دنبال ملاحان که در طوفان ناپدید شده بودند، احضار شد
[ترجمه گوگل]جستجو برای ملوانانی که در طوفان ناپدید شد، جستجو شد
30. They did a thorough search of the area but found nothing.
[ترجمه ترگمان]آن ها یک جستجوی کامل در این ناحیه انجام دادند ولی چیزی نیافتند
[ترجمه گوگل]آنها یک جستجوی کامل منطقه انجام دادند اما چیزی نداشتند