کلمه جو
صفحه اصلی

transpose


معنی : قلب کردن، پس و پیش کردن، ترانهادن، مقدم وموخر کردن، بطرف دیگر معادله بردن
معانی دیگر : جابجا کردن، (ریاضی) معلوم و مجهول کردن، به طرف دیگر معادله بردن، فرا نهادن، (ریاضی) فرا نهاد، (موسیقی) تغییر پرده دادن، (مهجور) رجوع شود به: transform

انگلیسی به فارسی

پس وپیش کردن، قلب کردن، مقدم وموخر کردن، (ریاضی)بطرف دیگر معادله بردن


ترانهادن، پس و پیش کردن


انگلیسی به انگلیسی

• rearrange, reorder, interchange, relocate
if you transpose something to a different place or position, you move it to that place or position; a formal word.
to transpose something also means to alter it to a different form, while keeping its essential features; a formal word.

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: transposes, transposing, transposed
(1) تعریف: to exchange the position or order of (two things).
مشابه: reverse

- He accidentally transposes the "t" and the "h" when he types too fast.
[ترجمه ترگمان] او به طور تصادفی، \"t\" و \"h\" را زمانی که خیلی سریع عمل می کند، خنثی می کند
[ترجمه گوگل] او به طور تصادفی 't' و 'h' را حمل می کند که خیلی سریع کار می کند

(2) تعریف: to move (an algebraic term) from one side of an equation to another, thus reversing its sign.

(3) تعریف: to reproduce (music) in a higher or lower key than that in which it was written.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: transposable (adj.), transposer (n.)
• : تعریف: to reproduce music in a key other than the one in which it was written.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] ترانهادن
[برق و الکترونیک] ترانهاده، وارون
[ریاضیات] ترانهاده

مترادف و متضاد

swap, switch


Synonyms: alter, backtrack, change, commute, convert, double back, exchange, flip-flop, interchange, inverse, invert, metamorphose, move, put, rearrange, relocate, render, reorder, reverse, revert, shift, substitute, transfer, transfigure, transform, translate, transmogrify, transmute, turn, turn the tables


Antonyms: leave alone


قلب کردن (فعل)
permute, transpose

پس و پیش کردن (فعل)
permute, transpose

ترانهادن (فعل)
transpose

مقدم و موخر کردن (فعل)
transpose

بطرف دیگر معادله بردن (فعل)
transpose

جملات نمونه

1. Genetic engineers transpose or exchange bits of hereditary material from one organism to the next.
[ترجمه ترگمان]مهندسین ژنتیک مواد ارثی را از یک ارگانیسم به یک ارگانیسم دیگر منتقل می کنند
[ترجمه گوگل]مهندسان ژنتیک از یک ارگانیزم به بعد، بیت های موروثی را انتقال می دهند و یا مبادله می کنند

2. Many people inadvertently transpose digits of the ZIP code.
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم ناخواسته ارقام کد پستی را اعلام می کنند
[ترجمه گوگل]بسیاری از افراد به طور تصادفی تعداد رقم کد پستی را انتقال می دهند

3. We have for instance to transpose the freedom from fear into present circumstances and to help others to make the same journey.
[ترجمه ترگمان]برای مثال، ما باید از ترس در شرایط حاضر و کمک به دیگران برای رسیدن به همان سفر، آزادی را آماده کنیم
[ترجمه گوگل]به عنوان مثال، ما باید از آزادی از ترس به شرایط کنونی انتقال دهیم و به دیگران کمک کنیم که همان سفر را انجام دهند

4. To see it only need one transpose the four protagonists as follows.
[ترجمه ترگمان]برای این که تنها نیاز به یک مورد داشته باشد، چهار شخصیت به شرح زیر خواهد بود
[ترجمه گوگل]برای دیدن آن تنها نیاز به انتقال چهار قهرمان به شرح زیر است

5. The sentence can't transpose.
[ترجمه ترگمان]جمله ام را عوض نکرد
[ترجمه گوگل]حکم نمی تواند انتقال یابد

6. But when you have to transpose by a third or more you have to go back to square one.
[ترجمه ترگمان]اما وقتی باید تا یک سوم یا بیشتر به این موضوع پی ببری، باید به میدان شماره یک برگردی
[ترجمه گوگل]اما هنگامی که شما باید با یک سوم یا بیشتر به ترتیب قرار دهید، مجبورید که به یک مربع برسید

7. Transpose all these lines to other keys where range will allow.
[ترجمه ترگمان]تمام این خطوط را به کلیدهای دیگر تقسیم کنید که در آن ها محدوده مجاز خواهد بود
[ترجمه گوگل]تمام این خطوط را به کلیدهای دیگر که محدوده آن اجازه می دهد انتقال دهید

8. Taking the transpose of both sides does not change the left - hand side of the equation.
[ترجمه ترگمان]گرفتن صدق هر دو طرف چپ معادله سمت چپ معادله را تغییر نمی دهد
[ترجمه گوگل]با توجه به انتقال از هر دو طرف، سمت چپ معادله را تغییر نمی دهد

9. Transpose: To change places with another letter, word, lie or illustration.
[ترجمه ترگمان]transpose: برای تغییر مکان با نامه دیگر، کلمه، دروغ یا تصویر سازی
[ترجمه گوگل]انتقال برای تغییر مکان با یک حرف، کلمه، دروغ و یا تصویر دیگر

10. Q: Hey, can you write code to transpose a matrix in 0. 007 KB or less?
[ترجمه ترگمان]سوال: هی، آیا می توان کد را نوشت تا یک ماتریس را در صفر تنظیم کند ۰۰۷ \/ یا کم تر؟
[ترجمه گوگل]کی ام، کد میتونی برای انتقال یک ماتریس در 0 007 کیلو بایت یا کمتر؟

11. Can you transpose this fugue into G major?
[ترجمه ترگمان]- می توانیم این fugue را به صورت G بگذاریم؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید این فوگ را به G بزرگ انتقال دهید؟

12. Can you transpose this fugue into g major?
[ترجمه ترگمان]- می توانیم این fugue را به عنوان مثال مورد نظر قرار دهیم؟
[ترجمه گوگل]آیا می توانید این فوگ را به g major تغییر دهید؟

13. Dyslexics often transpose letters in a word.
[ترجمه ترگمان]Dyslexics معمولا کلمات را با یک کلمه عوض می کنند
[ترجمه گوگل]دیسلوکسیکها اغلب حروف را در یک کلمه انتقال می دهند

14. Now, transpose this analogy to the gasoline industry.
[ترجمه ترگمان]اکنون، این قیاس را به صنعت بنزین جلب می کند
[ترجمه گوگل]در حال حاضر، این تقلید را به صنعت بنزین منتقل می کند

He inadvertently transposed the "e" and the "i" in "weird".

ندانسته "e" و "i" را در واژه‌ی "weird" پس و پیش نوشت.


transposed matrix

ماتریس فرانهاده (ترانسپزه)


پیشنهاد کاربران

در آمار به معنی :جای سطر و ستون را عوض کردن

انتقال ، قرار دادن، جای دادن


کلمات دیگر: