کلمه جو
صفحه اصلی

slash


معنی : برش، ضرب، شکاف، چاک، ضربه سریع، چاک لباس، نشان ممیز، زخم زدن، چاک دادن، بریده بریده کردن، تخفیف زیاد دادن، شکاف دادن
معانی دیگر : (با ایراد ضربه نه با مالیدن) بریدن، شکافتن، پاره کردن، دارای بریدگی کردن، (سخت) شلاق زدن، تازیانه زدن، (به شدت) کاستن، کم کردن، (به شدت) مورد انتقاد قرار دادن، چوبکاری کردن، (درخت یا بته ها را) بریدن، (جامه را به ویژه برای آشکار ساختن آسترملون) چاک دار کردن، (چاقو یا شمشیر) ضربه، بریدگی، رجوع شود به: virgule، چاک سینه، چاک دامن، (در جنگل) محل باز (که درختان آن را بریده اند)، زمین گود و باتلاقی

انگلیسی به فارسی

شکاف، ضربه سریع، چاک لباس، برش، چاک دادن، شکاف دادن، زخم زدن، بریده بریده کردن، تخفیف زیاد دادن


چاک دادن، خیلی کم کردن، نشان ممیز


اسلش، چاک، شکاف، برش، ضربه سریع، چاک لباس، نشان ممیز، ضرب، بریده بریده کردن، چاک دادن، شکاف دادن، زخم زدن، تخفیف زیاد دادن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: slashes, slashing, slashed
(1) تعریف: to cut or strike with violent, sweeping, and sometimes random strokes, as with a knife.
مترادف: gash, rip, rip into
مشابه: bayonet, butcher, cut, hack, knife, lacerate, mangle, mutilate, saber, scythe, slice, tear

(2) تعریف: to sharply reduce or curtail (prices, rates, or the like).
مترادف: reduce
مشابه: curtail, cut, decrease, lower
فعل ناگذر ( intransitive verb )
(1) تعریف: to make violent, sweeping strokes with, or as if with, a sharp implement.
مشابه: cut, hack, stab, tear

(2) تعریف: to make one's way by cutting in such a manner.
مترادف: cleave, knife, slice
اسم ( noun )
مشتقات: slasher (n.)
(1) تعریف: a sweeping stroke, as with a sharp instrument, a pen, or the like.
مترادف: flourish, stroke, sweep, swipe
مشابه: rip

(2) تعریف: a cut, gash, slit, or mark made with such a stroke.
مترادف: flourish, gash, laceration, rip, stroke
مشابه: rip, slit, stab

(3) تعریف: a sharp reduction or curtailment, as in prices.
مترادف: cut, discount, markdown, rollback, saving

(4) تعریف: a diagonal line used as a punctuation mark; virgule.
مترادف: solidus, virgule

(5) تعریف: the debris remaining after the cutting of an area of forest.

• sharp quick stroke; cut, wound, gash; punctuation mark in the form of a diagonal line ( / ); reduction, decrease; small branches and other debris remaining after an area of forest has been cut
cut with a sharp quick stroke, gash, wound; reduce, lower; make sharp quick strokes; strongly criticize; create a way by cutting
if you slash something, you make a long, deep cut in it.
if you slash at something, you swing at it wildly with quick cutting movements.
to slash money or time means to reduce it greatly; an informal use.
a slash is a diagonal line that separates letters, words, or numbers. for example, you say the number 340/21/k as `three four zero, slash two one, slash k'; used in speech.

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] کاراکتر/، در مقابل کاراکتر \ .
[ریاضیات] خط کج، /

مترادف و متضاد

برش (اسم)
cut, cutting, abscission, incision, section, slice, dissection, mammock, borsch, borscht, broach, slash, clip, concision, scissoring, truncation, slicing, hack, excision, resection, snip, snipping

ضرب (اسم)
chop, impact, strike, stroke, hit, bop, shock, beat, butt, drum, blow, impulse, multiplication, coining, bruise, fib, box, buffet, buff, punch, slash, smite, cob, coinage, stab, wham, ictus, sock

شکاف (اسم)
crack, fracture, break, hiatus, breach, cut, incision, gap, craze, chap, split, flaw, chink, slot, notch, fraction, nick, breakthrough, seam, slit, slash, chasm, chine, suture, crevice, rip, cleft, rake, hair crack, interstice, scar, stoma

چاک (اسم)
cut, rift, incision, slashing, scissor, tear, split, chink, slot, slit, slash, suture, fissure, kerf, rip, hack, scotch, interstice, stoma

ضربه سریع (اسم)
slash

چاک لباس (اسم)
slash

نشان ممیز (اسم)
slash

زخم زدن (فعل)
gash, slash, hack, stab, wound

چاک دادن (فعل)
rift, strip, tear, slit, incise, slash, kerf, scotch, unseam

بریده بریده کردن (فعل)
slash

تخفیف زیاد دادن (فعل)
slash

شکاف دادن (فعل)
chap, incise, shear, slash

cut


Synonyms: carve, chop, gash, hack, incise, injure, lacerate, open up, pierce, rend, rip, score, sever, slice, slit, wound


Antonyms: fix, mend, sew


reduce greatly


Synonyms: abbreviate, abridge, clip, curtail, cut, cut back, cut down, drop, hack, lower, mark down, pare, retrench, shave, shorten


Antonyms: increase, raise


جملات نمونه

1. to slash prices
قیمت ها را بسیار کم کردن

2. We had to slash our way through the undergrowth with sticks.
[ترجمه ترگمان]مجبور بودیم راهمان را بین بوته های خار و بوته های خار فرو کنیم
[ترجمه گوگل]ما مجبور بودیم راه خود را از طریق زیر کشت با چوب بریده کنیم

3. Traditional slash and burn farming methods have exhausted the soil.
[ترجمه ترگمان]بریدن و سوزاندن سنتی روش های کشاورزی را خسته کرده است
[ترجمه گوگل]روش های سرسبز و روش های سوزاندن سوختگی خسته شده اند

4. Don't slash your horse in that cruel way.
[ترجمه ترگمان]اسبت را با این روش بیرحمانه تیز نکن
[ترجمه گوگل]اسب خود را در این راه بی رحم نابود نکنید

5. Car makers could be forced to slash prices after being accused of overcharging yesterday.
[ترجمه ترگمان]سازندگان خودرو را می توان پس از متهم شدن به بیش از حد قیمت، کاهش داد
[ترجمه گوگل]خودروسازان می توانند مجبور شوند قیمت ها را پس از اتهام افزایش بار مالی دیروز مجبور کنند

6. Slash the tops of the loaves with a sharp serrated knife in a criss-cross pattern.
[ترجمه ترگمان]نوک قرص نان را با چاقوی دندانه دار تیز در یک الگوی متقاطع رها می کند
[ترجمه گوگل]با یک چاقوی تیز خاردار در یک الگوی کراس متقاطع، تپه های کباب را برید

7. The band then signed to Slash Records.
[ترجمه ترگمان]سپس گروه برای بریدن رکوردز به امضا رسید
[ترجمه گوگل]گروه سپس به اسلش رکورد ها امضا کردند

8. We had to slash through the long grass to clear a path.
[ترجمه ترگمان]مجبور بودیم از میان علف های بلند عبور کنیم تا راهی پیدا کنیم
[ترجمه گوگل]ما مجبور بودیم از طریق چمن های طولانی به پاک کردن یک مسیر برسیم

9. The shop plans to slash fur prices after Spring Festival.
[ترجمه ترگمان]این مغازه برنامه دارد تا قیمت خز را بعد از جشنواره بهاره کاهش دهد
[ترجمه گوگل]فروشگاه پس از جشنواره بهار، قیمت محصولات خز را کاهش می دهد

10. He's just nipped out to have a slash.
[ترجمه ترگمان]او تازه از اتاق بیرون امده است تا نفسی تازه کند
[ترجمه گوگل]او فقط از روی خط بریده شده است

11. Ben took a wild slash at the ball and luckily managed to hit it.
[ترجمه ترگمان]بن ضربه ای به توپ زد و خوشبختانه موفق شد آن را بزند
[ترجمه گوگل]بن در یک توپ وحشی وحشی به توپ زد و خوشبختانه موفق به ضربه زدن به آن شد

12. The 42-year-old millionaire would slash interest rates to three percent and set up a board of go-ahead businessmen to help industry.
[ترجمه ترگمان]این میلیونر ۴۲ ساله نرخ بهره را به سه درصد کاهش می دهد و گروهی از بازرگانان پیشرو را برای کمک به صنعت تشکیل می دهد
[ترجمه گوگل]میلیونر 42 ساله، نرخ بهره تا سه درصد بریده بریده و راه اندازی یک هیئت مدیره از بازرگانان متهور برای کمک به صنعت

13. She imagined that slash through herself.
[ترجمه ترگمان]او این را در ذهن خود مجسم می کرد
[ترجمه گوگل]او تصور کرد که از بین برود

14. And don't forget that plan of Portillo's to slash state spending.
[ترجمه ترگمان]و فراموش نکنید که برنامه \"Portillo\" هزینه های دولتی را کاهش می دهد
[ترجمه گوگل]و فراموش نکنید که برنامه Portillo برای خراب کردن هزینه های دولت است

The corpse was deeply slashed in several places.

چندین جای جسد بریدگی‌های ژرفی داشت.


She committed suicide by slashing her own wrist.

با بریدن رگ دست خود خودکشی کرد.


My father untied his belt and slashed him on the legs.

پدرم کمربند خود را باز کرد و به پاهای او شلاق زد.


to slash prices

قیمت‌ها را بسیار کم کردن


Newspapers slashed the government's agricultural policies.

روزنامه‌ها سیاست‌های کشاورزی دولت را مورد انتقاد شدید قرار دادند.


The slash-and-burn method has ruined tropical forests.

روش بریدن و سوزاندن موجب تباهی جنگل‌های استوایی شده است.


The slashed their way through the thick vegetation.

آنان با بریدن (بته‌ها) راه خود را از میان گیاهان انبوه گشودند.


پیشنهاد کاربران

محکم ضربه زدن ( مثلا به سیم های گیتار )

براده

کاهش دادن چیزی به مقدار زیاد


کلمات دیگر: