کلمه جو
صفحه اصلی

semantics


معنی : معنی شناسی، علم معانی، علم لغات ومعانی
معانی دیگر : (زبان شناسی) معناشناسی، چم شناسی، رجوع شود به: semiotics، معنی

انگلیسی به فارسی

علم معانی، علم لغات ومعانی، معنی شناسی


معنی، معنی شناسی


معنایی، معنی شناسی، علم معانی، علم لغات ومعانی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
مشتقات: semanticist (n.)
• : تعریف: (used with a sing. verb) the study of meaning in language, esp. from a developmental or historical point of view.

• study of the meaning and use of words and phrases

دیکشنری تخصصی

[کامپیوتر] علم لغات و معانی ؛ معنی شناسی ؛ معنی؛معناشناسی
[آمار] معناشناسی

مترادف و متضاد

معنی شناسی (اسم)
semantics

علم معانی (اسم)
semantics

علم لغات و معانی (اسم)
semantics

جملات نمونه

1. My ideas on semantics needed more careful exploration.
[ترجمه ترگمان]ایده های من در مورد معانی معانی به اکتشاف بیشتر نیاز داشتند
[ترجمه گوگل]ایده های من در زمینه معناشناسی نیاز به کاوش دقیق تر داشت

2. Some would argue that above semantics lies a level concerned with the use of language in its social context.
[ترجمه ترگمان]برخی استدلال می کنند که در بالا معنا، یک سطح مرتبط با استفاده از زبان در بافت اجتماعی خود است
[ترجمه گوگل]برخی معتقدند که در بالا معناشناسی، سطح مربوط به استفاده از زبان در بستر اجتماعی آن است

3. This involves information about syntax, semantics, discourse structure, pragmatics and knowledge of the world.
[ترجمه ترگمان]این شامل اطلاعات درباره نحو، معناشناسی، ساختار گفتمان، عملگرایی و دانش جهان است
[ترجمه گوگل]این شامل اطلاعات در مورد نحو، معناشناسی، ساختار گفتمان، عملگرایی و دانش جهان است

4. In this case, the relative weighting of lexical:syntax:semantics could be 4:2:
[ترجمه ترگمان]در این حالت، وزن نسبی واژگانی: معناشناسی: معناشناسی ممکن است ۴: ۲ باشد:
[ترجمه گوگل]در این مورد، ارزش نسبی معانی واژگان اصطلاحا می تواند 4 2 باشد

5. These include for example syntax and semantics, and the use of information about compounds, commonly used phrases and idioms.
[ترجمه ترگمان]اینها شامل نحو و معناشناسی شناختی و استفاده از اطلاعات مربوط به ترکیب ها، عموما از عبارات و اصطلاحات استفاده می شوند
[ترجمه گوگل]اینها به عنوان مثال نحو و معناشناسی و استفاده از اطلاعات در مورد ترکیبات، عبارات و اصطلاحات رایج استفاده می شود

6. Does this mean that the semantics of natural language can not deal with truth and falsity?
[ترجمه ترگمان]آیا این به این معنی است که معانی زبان طبیعی نمی تواند با حقیقت و فریب مقابله کند؟
[ترجمه گوگل]آیا این بدان معناست که معانی زبان طبیعی نمیتواند با حقیقت و دروغ مقابله کند؟

7. By a contortion of semantics he led the so-called Liberal Party.
[ترجمه ترگمان]با a از معانی، حزب لیبرال به اصطلاح لیبرال را رهبری کرد
[ترجمه گوگل]او با استفاده از معناشناسی، حزب به اصطلاح لیبرال را رهبری کرد

8. Nevertheless, it is helpful to have some underlying semantics by which to judge the laws.
[ترجمه ترگمان]با این حال، داشتن برخی از معانی اساسی که توسط آن برای قضاوت درباره قوانین مفید است، مفید است
[ترجمه گوگل]با این وجود، مفید است که معناشناسی زمینه ای را برای قضاوت در مورد قوانین داشته باشیم

9. There was no point in quibbling over semantics so we went back to Mazzin.
[ترجمه ترگمان]هیچ دلیلی بر سر علم semantics وجود نداشت که ما دوباره به Mazzin برگشتیم
[ترجمه گوگل]هیچ نقطه ای در تحقق معناشناسی وجود نداشت، بنابراین ما به Mazzin رفتیم

10. The algebraic approach to programming language semantics has several features to recommend it.
[ترجمه ترگمان]رویکرد جبری برای زبان برنامه نویسی زبان چندین ویژگی دارد که آن را توصیه می کند
[ترجمه گوگل]رویکرد جبری به معانی زبان برنامه نویسی ویژگی های متعددی دارد که آن را توصیه می کنند

11. A clearer distinction is that between semantics and pragmatics.
[ترجمه ترگمان]تفاوت واضح بین معناشناسی و عملگرایی است
[ترجمه گوگل]تمایز واضح تر این است که بین معانی و عملگرایی

12. Petrey seems to equate locution with semantics and illocution with pragmatics, but does not say so explicitly.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که Petrey گرایی را با معناشناسی و انطباق با عملگرایی، مقایسه می کند، اما این را به صراحت بیان نمی کند
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد Petrey به معنای منطق و معرفت با عملگرایی برابر است، اما چنین به صراحت نمی گوید

13. Syntax describes the rules by which words can be combined into sentences, while semantics describes what they mean.
[ترجمه ترگمان]نحو نحو قوانینی را شرح می دهد که در آن کلمات می توانند با جملات ترکیب شوند، در حالی که معنا شناسی آن ها را توصیف می کند
[ترجمه گوگل]نحو توصیف قوانینی است که کلمات را می توان به جملات ترکیب کرد، در حالی که معانی توصیف آنچه آنها به معنی

14. Sentence 9a illustrates another type of meeting point between grammar and semantics.
[ترجمه ترگمان]جمله ۹ a نوع دیگری از نقطه تلاقی بین دستور زبان و معانی را نشان می دهد
[ترجمه گوگل]حکم 9a نشان می دهد نوع دیگری از نقطه دید بین گرامر و معناشناسی

15. But the stakes are so much higher than the mere semantics of the laws relating to lifting at the lineout.
[ترجمه ترگمان]اما مخاطرات آن قدر بالاتر از معنای واقعی قوانین مربوط به بلند کردن the است
[ترجمه گوگل]اما سهم ها بسیار بالاتر از معناشناسی تنها قوانین مربوط به بالا بردن در جدول رده بندی

پیشنهاد کاربران

نیماد - واژه دساتیری ( ساخته موبد آذر کیوان ) - نام پسرانه

معنی:نیروی شناسایی درست از نادرست، عقل، خِرَد، دانش، زیرکی، هوشمندی، باهوشی -
کشف، شهود، نویابی، پیدایی، پژوهش، کند و کاو، واکاوی! -
نام و معناشناسی، زبان شناسی

می توان به جای واژه انگلیسی"semantics" از آن بهره برد!


semantics ( زبان‏شناسی )
واژه مصوب: معنی‏شناسی
تعریف: شاخه‏ای از زبان شناسی که به مطالعۀ معنی در زبان می‏پردازد|||متـ . معناشناسی


کلمات دیگر: