کلمه جو
صفحه اصلی

immediacy


معنی : اگاهی، فوریت، بی واسطگی، بی درنگی، بی فاصلگی، حضور ذهن، قرب جواز، مستقیم و بی واسطه بودن
معانی دیگر : نزدیکی، وابستگی، ربط، بدیهی

انگلیسی به فارسی

بی درنگی، فوریت، بی واسطگی، بی فاصلگی، مستقیم وبی واسطه بودن، اگاهی، حضور ذهن، بدیهی، قرب جواز


بلافاصله، فوریت، بی واسطگی، بی درنگی، بی فاصلگی، اگاهی، حضور ذهن، قرب جواز، مستقیم و بی واسطه بودن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
• : تعریف: the condition or quality of being immediate; directness.

• quality of being immediate, instantaneousness; directness
when you talk about the immediacy of something, you mean that it seems to be happening now or that it makes you feel directly involved with it; a formal word.

مترادف و متضاد

اگاهی (اسم)
knowledge, acquaintance, awareness, consciousness, inkling, intelligence, advice, advertisement, monition, idea, dope, perception, cognizance, immediacy

فوریت (اسم)
promptitude, urgency, immediacy

بی واسطگی (اسم)
immediacy

بی درنگی (اسم)
immediacy

بی فاصلگی (اسم)
immediacy

حضور ذهن (اسم)
immediacy

قرب جواز (اسم)
immediacy

مستقیم و بی واسطه بودن (اسم)
immediacy

جملات نمونه

1. Television brings a new immediacy to world events.
[ترجمه ترگمان]تلویزیون a جدیدی را به رویداده ای جهانی وارد می کند
[ترجمه گوگل]تلویزیون به طور مستقیم به رویدادهای جهانی به ارمغان می آورد

2. Our aim is immediacy of response to emergency calls.
[ترجمه ترگمان]هدف ما فوریت واکنش به تماس های اورژانسی است
[ترجمه گوگل]هدف ما فوری پاسخ دادن به تماسهای اضطراری است

3. Pre-recorded TV programmes have so much less immediacy and warmth than live theatre.
[ترجمه ترگمان]برنامه های پیش از ضبط تلویزیون، immediacy و گرمی بسیار کمتری نسبت به تئاتر زنده دارند
[ترجمه گوگل]برنامه های تلویزیونی که پیش از ضبط شده اند بسیار سریعتر و گرمتر از تئاتر زنده هستند

4. The personnel manager doesn't seem to realize the immediacy of the problem.
[ترجمه ترگمان]به نظر نمی رسد که مدیر پرسنل فوریت این مشکل را درک کند
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد که مدیر پرسنل فورا مشکل را متوجه نمی کند

5. Newspapers lack the immediacy of television.
[ترجمه ترگمان]روزنامه ها فاقد فوریت تلویزیون هستند
[ترجمه گوگل]روزنامه ها فوری از تلویزیون ندارند

6. They demand our attention with the same immediacy as the everyday crises in our lives.
[ترجمه ترگمان]آن ها توجه ما را با همان فوریت به عنوان بحران های روزمره در زندگی ما طلب می کنند
[ترجمه گوگل]آنها با توجه به بحران های روزمره زندگی ما، با توجه به همین مسأله، ما را مورد توجه قرار می دهند

7. Both improved letter services and the immediacy of the telephone enabled distant business operations to flourish.
[ترجمه ترگمان]هر دو خدمات نامه بهبود یافته و فوریت تلفن موجب پیشرفت عملیات تجاری دور شدند
[ترجمه گوگل]هر دو سرویس نامه نامه بهبود یافته و فوری از تلفن، عملیات تجاری دوردست را برای رشد و شکوفایی فراهم می کند

8. Some aspects of this immediacy can also be transmitted by our contacts with non-human organisms whose lifespan far exceeds our own.
[ترجمه ترگمان]برخی از جنبه های این فوریت را نیز می توان از طریق تماس ما با ارگانیسم های غیر انسانی منتقل کرد که طول عمر آن ها بسیار فراتر از نیازهای ما است
[ترجمه گوگل]بعضی از جنبه های این مداخله نیز می توانند توسط تماس های ما با موجودات غیر انسانی که طول عمر آنها بیش از خود ما است، انتقال یابد

9. I could smell the fierce immediacy of cinnamon, anise, and fish sauce on the tips of her nails.
[ترجمه ترگمان]بوی تند دارچین، رازیانه و سس ماهی را روی نوک انگشتان او حس می کردم
[ترجمه گوگل]من می توانستم بلافاصله از دارچین، آنیس و سس ماهی بر روی ناخن ها بوی تند

10. The moving image has immediacy and can offer vivid detail.
[ترجمه ترگمان]تصویر متحرک فوریت دارد و می تواند جزئیات واضحی ارائه دهد
[ترجمه گوگل]تصویر متحرک بلافاصله می تواند جزئیات دقیق ارائه دهد

11. These brief meditations make up with immediacy of impression what they might lack in depth or inventiveness.
[ترجمه ترگمان]این تفکرات کوتاه، باعث می شوند که درک از آنچه ممکن است در عمق و یا ابتکار باشند، وجود داشته باشد
[ترجمه گوگل]این تفاسیر کوتاه با فوریتی از تصور می شود که چه چیزی ممکن است در عمق یا نوآوری وجود داشته باشد

12. The immediacy of these visionary experiences endows them with a high degree of intensity, but also renders them fleeting and transient.
[ترجمه ترگمان]فوریت این تجربیات visionary به آن ها شدت بالایی می بخشد، اما آن ها را گذرا و گذرا می کند
[ترجمه گوگل]فوری بودن این تجربیات فکری، آنها را با شدت بالایی از دست می دهد، اما آنها را سریع و کوتاه می کند

13. In every one of her pictures she conveys a sense of immediacy.
[ترجمه ترگمان]در هر یک از تصاویر تصویری از بی immediacy وجود دارد
[ترجمه گوگل]او در هر یک از عکس های او یک حس فوری را بیان می کند

پیشنهاد کاربران

قرابت

رفتار های نزدیک شدن

فوریت

وضوح


کلمات دیگر: