کلمه جو
صفحه اصلی

immoderate


معنی : زیاد، بی اعتدال
معانی دیگر : نامیانه رو، نامعتدل، ناملایم، افراطی، تندرو، زیاده، بی بندوبار، زیاده رو، اهل زیاده روی

انگلیسی به فارسی

بی نظیر، زیاد، بی اعتدال


بی اعتدال، زیاد


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: immoderately (adv.), immoderateness (n.), immoderation (n.)
• : تعریف: beyond reasonable or appropriate limits; excessive.
متضاد: moderate, modest, temperate
مشابه: excess, exorbitant, extravagant, extreme, unreasonable

- immoderate desires
[ترجمه ترگمان] آرزوهای immoderate،
[ترجمه گوگل] خواسته های بی نظیر

• excessive, extreme, exaggerated, not moderate
immoderate is used to describe people, behaviour, or beliefs that are considered to be too extreme; used showing disapproval.

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] بیش از حد، افراطی

مترادف و متضاد

Antonyms: calm, justified, mild, moderate, reasonable, restrained


Synonyms: dizzying, egregious, enormous, exaggerated, exorbitant, extravagant, inordinate, intemperate, overindulgent, profligate, steep, too much, too-too, towering, unbalanced, unbridled, uncalled-for, unconscionable, uncontrolled, undue, unjustified, unmeasurable, unreasonable, unrestrained, unwarranted, wanton


زیاد (صفت)
wide, great, numerous, liberal, manifold, high, thick, vast, rife, heavy, generous, intense, extortionate, copious, fulsome, populous, immane, immoderate, superabundant, supererogatory

بی اعتدال (صفت)
intemperate, immoderate, inclement

excessive, extreme


جملات نمونه

1. immoderate drinking ruined his health
زیاده روی در میخوارگی سلامتی او را تباه کرد.

2. he is immoderate in everything he does
او در هر کاری که می کند افراطی است.

3. He launched an immoderate tirade on Turner.
[ترجمه ترگمان]سخنرانی immoderate را در Turner آغاز کرد
[ترجمه گوگل]او یک تیراد بی نظیر در ترنر را راه اندازی کرد

4. Dinah would contract such an immoderate attachment to her scoured tin.
[ترجمه ترگمان]Dinah چنین پیوند immoderate را با آن تکه حلبی پاک می کرد
[ترجمه گوگل]دینا چنین دلبستگی غیرمستقیم به قلع قلعۀ او را می پذیرد

5. A negotiation with Jordan, less immoderate and free of any influence, was more hopeful.
[ترجمه ترگمان]مذاکره با اردن، کم تر از حد و عاری از هرگونه نفوذ، امیدوار کننده تر بود
[ترجمه گوگل]مذاکره با اردن، کمتر مداوم و بدون هر گونه نفوذ، بیشتر امیدوار بود

6. Immoderate international tax competition is vicious and harmful.
[ترجمه ترگمان]رقابت بین المللی مالیاتی فاسد و مضر است
[ترجمه گوگل]رقابت مالیات بین المللی بی حد و حصر و مضر است

7. Their demands might be immoderate.
[ترجمه ترگمان]خواسته های آن ها ممکن است بیش از حد معمول باشد
[ترجمه گوگل]تقاضای آنها ممکن است بی نظیر باشد

8. He knew he was immoderate.
[ترجمه ترگمان]می دانست که بیش از حد معمول است
[ترجمه گوگل]او می دانست که او بی حد و حصر است

9. In 1761 J. Hill associated cancer of the nasal passages with the immoderate use of snuff.
[ترجمه ترگمان]در ۱۷۶۱ J (هیل)سرطان مربوط به مجاری بینی را با استفاده بیش از حد انفیه مرتبط می کند
[ترجمه گوگل]در سال 1761 جی هیل سرطان دهانه های بینی را با استفاده از استفاده غیر متراکم از آنفلوآنزا ارتباط داد

10. Although Leapor accepts that many women are guilty of inconstancy and immoderate behaviour, she none the less holds out the prospect of transformation.
[ترجمه ترگمان]هر چند که Leapor قبول می کند که بسیاری از زنان به خاطر رفتار inconstancy و افراطی گناهکار شناخته می شوند، اما هیچ یک از آن ها چشم انداز تغییر را درک نمی کند
[ترجمه گوگل]اگر چه Leapor معتقد است که بسیاری از زنان گناه ناپذیری و رفتار غیرمتعارف هستند، او هرگز چشم انداز تغییر را از بین نمی برد

11. Already the tragic discovery of a yellow-suited body among the pinnacles has led to furious and immoderate speculation in the national press.
[ترجمه ترگمان]کشف مصیبت بار جسم زرد رنگ در میان قله های بزرگ منجر به گمانه زنی های شدید و زیاده از حد در مطبوعات ملی شده است
[ترجمه گوگل]در حال حاضر کشف غم انگیز یک بدن زرد رنگ در میان پرچم ها منجر به گمانه زنی های خشمگین و غیرمنتظره در مطبوعات ملی شده است

12. Among a growing minority there was a tendency to immoderate attacks on selectors and, increasingly, Martin Crowe's leadership.
[ترجمه ترگمان]در میان اقلیتی که در حال رشد بودند گرایش به حملات زیاد به selectors وجود داشت و به طور فزاینده ای رهبری مارتین کرو را بر عهده داشت
[ترجمه گوگل]در میان یک اقلیت رو به رشد، تمایل به تعدیل حملات بر انتخابگرها و به طور فزاینده رهبری مارتین کرو وجود داشت

13. His successor, Ben Bernanke, did best to allay fears of an immoderate slowdown.
[ترجمه ترگمان]به گفته بن برنانک، جانشین وی، ترس از slowdown immoderate را کاهش داد
[ترجمه گوگل]جانشین او، بن برنانکی، بهترین کار را برای نابودی ترس از افت سرعت بی نظیر انجام داد

14. Also, one step in"Step Algorithm", which takes off one unit of bandwidth away from the virtual path with lowest CBP in the whole network, is explained to be immoderate.
[ترجمه ترگمان]همچنین، یک گام در \"مرحله گام\"، که یک واحد پهنای باند را از مسیر مجازی با پایین ترین سطح در کل شبکه از مسیر مجازی حذف می کند، توضیح داده می شود تا افراطی باشد
[ترجمه گوگل]همچنین، یک گام در الگوریتم 'مرحله ای'، که یک واحد پهنای باند را از مسیر مجازی با کمترین CBP در کل شبکه می گیرد، توضیح داده می شود که بی نظیر است

Immoderate drinking ruined his health.

زیاده‌روی در میخوارگی سلامتی‌اش را تباه کرد.


He is immoderate in everything he does.

او در هر کاری که می‌کند، افراطی است.


پیشنهاد کاربران

بیش از حد


کلمات دیگر: