کلمه جو
صفحه اصلی

headman


معنی : سرپرست، سالار، رئیس، پیشوا، سر عمله
معانی دیگر : سرور، میر، سرجنبان، سردمدار، بزرگ، بزرگتر

انگلیسی به فارسی

رئیس، بزرگ، بزرگتر، پیشوا، سرپرست


سرپرست، رئيس، پیشوا، سالار، سر عمله


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
حالات: headmen
(1) تعریف: a leader or chief, as of a tribe or clan.

(2) تعریف: an executioner who beheads condemned persons.

• leader; chief
a headman is a chief or tribal leader in a village.

مترادف و متضاد

سرپرست (اسم)
protector, administrator, supervisor, caretaker, superintendent, warden, attendant, overseer, headman, hierarch, symposiarch

سالار (اسم)
principal, head, chief, leader, headman, chieftain, don, sheik, sheikh, goodman, patriarch

رئیس (اسم)
provost, principal, superior, head, master, manager, director, superintendent, warden, commander, chief, leader, prefect, premier, headman, premiere, boss, chairman, president, ruler, sheik, sheikh, regent, dean, head master, higher-up, syndic

پیشوا (اسم)
leader, bellwether, rector, imam, fugleman, headman, pendragon, pontiff, primate

سر عمله (اسم)
foreman, gaffer, headman, ganger, taskmaster

جملات نمونه

1. The Headman too was bright and intelligent, and they had a cheery conversation with me as interpreter.
[ترجمه ترگمان]The هم باهوش و باهوش بود و با من به عنوان مترجم صحبت می کردند
[ترجمه گوگل]Headman نیز روشن و هوشمند بود، و آنها گفتگو شاد با من به عنوان مترجم بود

2. Thus the headman had a veto over criminal prosecutions for the petty offences over which village tribunals had exclusive jurisdiction.
[ترجمه ترگمان]از این رو، کدخدا در مورد پی گرد قانونی کیفری نسبت به تخلفات کوچک که در آن دادگاه های روستا صلاحیت انحصاری خود را داشتند، حق وتو داشت
[ترجمه گوگل]بدین ترتیب، سرپرست حقوقی را درمورد مجازات های جنایی برای جرم های کوچک که بیش از آن به دادگاه های روستایی صلاحیت منحصر به فرد داشت، به وتو داد

3. The headman issued vouchers, and the animals were brought back to the slaughterhouse with their papers in order.
[ترجمه ترگمان]کدخدا کوپن را صادر کرد و حیوانات با اوراق خود به کشتارگاه باز گردانده شدند
[ترجمه گوگل]سرپرست صدور گواهینامه را صادر کرد و حیوانات با مراجعه به مقبره خود به کشتارگاه بازگشتند

4. It now remained to be seen whether this headman would be able to hand us over to another in Bahdu.
[ترجمه ترگمان]حالا مانده بود ببیند که آیا این کدخدا می تواند ما را به جای دیگری در Bahdu تحویل دهد یا خیر
[ترجمه گوگل]در حال حاضر باقی مانده است که می بینیم که آیا این سرپرست قادر خواهد بود ما را به یکی دیگر در Bahdu ما

5. Eventually the headman passed on the hookah stem and stood up, saying he'd go and fetch the soothsayer.
[ترجمه ترگمان]بالاخره کدخدا از ساقه قلیان گذشت و بلند شد و گفت که go و soothsayer را بیاورد
[ترجمه گوگل]سرانجام سرانجام در ساقه قلیان گذراند و برخاست و گفت که او می خواهد بروید و معشوقه را بیرون بیاورید

6. Supervised by a headman, people thrust their hands into boiling oil.
[ترجمه ترگمان]Supervised توسط یک کدخدا، مردم دست هایشان را در روغن جوشان فشار می دهند
[ترجمه گوگل]مردم تحت نظارت یک سرپرست، دستان خود را به روغن جوش می دهند

7. When the day arrived, the headman assembled all the villagers and led them into the jungle.
[ترجمه ترگمان]وقتی روز رسید، کدخدا تمام روستائیان را جمع کرد و آن ها را به داخل جنگل راهنمایی کرد
[ترجمه گوگل]وقتی روز وارد شد، سرپرست همه روستاییان را جمع کرد و آنها را به جنگل برد

8. In addition to being clever, the headman was also very greedy. Collecting the king's taxes was not enough reward for him.
[ترجمه ترگمان]علاوه بر زیرکی، کدخدا هم بسیار حریص بود جمع آوری مالیات بر پادشاه برای او کافی نبود
[ترجمه گوگل]علاوه بر داشتن هوشمندانه، سرپرست نیز بسیار حریصانه بود جمع آوری پاداش پادشاه برای او کافی نبود

9. And the headman tells the villagers to give them food and let them stay at the mosque.
[ترجمه ترگمان]و کدخدا به روستائیان می گوید که غذا را به آن ها بدهند و بگذارند آن ها در مسجد بمانند
[ترجمه گوگل]و سرپرست روستاییان می گوید غذا دادن به آنها و اجازه دادن به آنها در مسجد بماند

10. The second was a Geordi LaForge-esque "personal 3-D viewing visor" that wags promptly dubbed the "Headman.
[ترجمه ترگمان]این بذله دوم یک \"نقاب شخصی ۳ - D\" بود که بذله گویان به طور فوری لقب \"headman\" را به نام \"headman\" لقب داده بود
[ترجمه گوگل]دوم، شخصی 'سهبعدی دیدنی دیداری' Geordi LaForge-esque بود که بلافاصله به نام 'Headman' نامگذاری شد

11. Since ancient times, circle headman water door, with water for a living, in harmony.
[ترجمه ترگمان]از زمان باستان، در آبی دایره، با آب برای زندگی، هماهنگ با آب
[ترجمه گوگل]از زمان های قدیم، دایره ای از درب آب، با آب برای زندگی، در هماهنگی

12. Before long the headman was completely accepted by the villagers.
[ترجمه ترگمان]قبل از اینکه کدخدا به طور کامل توسط روستاییان پذیرفته شود
[ترجمه گوگل]پیش از این، روستاییان به طور کامل پذیرفته بودند

13. After congratulations on them, I interview the headman of the group.
[ترجمه ترگمان]بعد از تبریک به آن ها، من با رئیس گروه مصاحبه می کنم
[ترجمه گوگل]پس از تبریک به آنها، من با سرپرست گروه مصاحبه می کنم

14. Enough, headman, put that aside. Don't ask me that.
[ترجمه ترگمان] کافیه، جناب رئیس اونو کنار بذارین این را از من نپرس
[ترجمه گوگل]به اندازه کافی، سرپرست، کنار گذاشتن از من نپرسید

15. The headman of the gypsies, cowed and nervous, was apparently trying to offer explanations.
[ترجمه ترگمان]رئیس گروه کولی ها، ترسان و دست پاچه، ظاهرا سعی داشت توضیح دهد
[ترجمه گوگل]ظاهرا سرپرست کولی ها، گاو و عصبی تلاش داشت تا توضیحات ارائه دهد

پیشنهاد کاربران

کدخدای روستا، کدخدا


کلمات دیگر: