1. you can't bore a square hole with a gimlet
با مته نمی توانی سوراخ چهارگوش ایجاد کنی.
2. I-Ie had gimlet eyes and a notably still, restrained manner.
[ترجمه ترگمان]ie، چشمان gimlet داشت و یک حالت خاص و آرام داشت
[ترجمه گوگل]I-Ie داشت چشمان گرمی داشت و به طور قابل ملاحظه ای هنوز و با آرامش
3. He has a piercing gimlet eye.
[ترجمه ترگمان] اون یه سوراخ سوراخ سوراخ داره
[ترجمه گوگل]او دایره ای پر سر و صدا دارد
4. His glance was like a gimlet, cold and piercing.
[ترجمه ترگمان]نگاهش شبیه یک مته بود، سرد و نافذ بود
[ترجمه گوگل]نگاهش مثل یک گلبرگ، سرد و پر سر و صدا بود
5. Gimlet: It originally means dimond - bracelet . Make it with Vodka or Jin and sour orange juice.
[ترجمه ترگمان]gimlet: در اصل به معنای دست بند - دست بند است آن را با Vodka و یا آب پرتقال ترش کنید
[ترجمه گوگل]Gimlet: در اصل به معنی دستبند dimond - دستبند است آن را با ودکا یا جین و آب پرتقال ترش کنید
6. This gimlet bores well.
[ترجمه پوریابهداروند] این مَتّه به خوبی کار ( سوراخ ) میکند.
[ترجمه ترگمان]این gimlet حالش را به هم می زند
[ترجمه گوگل]این خمیر به خوبی خرد می شود
7. Tu Wei - yueh's face was dark now, and his gimlet eyes bored into Mo Kan - cheng's.
[ترجمه ترگمان]صورت Tu - yueh حالا تاریک بود و gimlet از into کان - cheng خسته بود
[ترجمه گوگل]توو وای - چهره یوغ در حال حاضر تاریک بود، و چشمان گرمی او را به Mo Kan-cheng خسته می کردند
8. In person, he has the air of a philosophy professor rather than a gimlet - eyed financier.
[ترجمه ترگمان]در انسان، او به جای یک سرمایه گذار با چشم مته، دارای یک استاد فلسفه است
[ترجمه گوگل]شخصا، او یک استاد فلسفه است و نه یک سرمایه دارنده چشم