کلمه جو
صفحه اصلی

gimlet


معنی : مته، درفش، گردبر، سوراخ کننده، سوراخ کردن، متهکردن
معانی دیگر : (با مته) سوراخ کردن، مته (به ویژه نوعی که دسته ی آن عمود است بر میله ی پیچ مانندی که با آن سوراخ ایجاد می کنند)، مته ی دستی، نوعی مشروب که مخلوطی است از آب لیمو و شکر و جین یا ودکا، مته کاری، پر ماه، سورا  کننده، سورا  کردن

انگلیسی به فارسی

مته، پر ماه، سوراخ کننده، گردبر، سوراخ کردن، مته کردن


گرند، گردبر، درفش، مته، سوراخ کننده، سوراخ کردن، متهکردن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a tool used to make holes, consisting of a shaft with a sharp, spiral tip attached to a handle at a right angle.
مشابه: broach

(2) تعریف: an alcoholic beverage consisting of sweetened lime juice mixed with vodka or gin.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: gimlets, gimleting, gimleted
• : تعریف: to make a hole in with a gimlet or similar tool.
مشابه: bore, puncture

• tool for making holes, drill; awl
a gimlet is a small sharp tool used for making small holes in wood.
if someone has gimlet eyes, they look at things very carefully and notice every detail.

دیکشنری تخصصی

[عمران و معماری] مته حلزونی - مته دستی
[زمین شناسی] مته حلزونی، مته دستی

مترادف و متضاد

مته (اسم)
bit, drill, auger, borer, gimlet

درفش (اسم)
gimlet, awl, banner, forthcoming, bradawl, oriflamme, vexillum

گردبر (اسم)
gimlet

سوراخ کننده (اسم)
gimlet, puncher

سوراخ کردن (فعل)
stick, puncture, bore, gimlet, delve, gore, jab, pierce, dig a hole, perforate, notch, thrust, broach, punch, cut a hole, stab, impale, peck a hole

مته کردن (فعل)
gimlet, wimble

جملات نمونه

1. you can't bore a square hole with a gimlet
با مته نمی توانی سوراخ چهارگوش ایجاد کنی.

2. I-Ie had gimlet eyes and a notably still, restrained manner.
[ترجمه ترگمان]ie، چشمان gimlet داشت و یک حالت خاص و آرام داشت
[ترجمه گوگل]I-Ie داشت چشمان گرمی داشت و به طور قابل ملاحظه ای هنوز و با آرامش

3. He has a piercing gimlet eye.
[ترجمه ترگمان] اون یه سوراخ سوراخ سوراخ داره
[ترجمه گوگل]او دایره ای پر سر و صدا دارد

4. His glance was like a gimlet, cold and piercing.
[ترجمه ترگمان]نگاهش شبیه یک مته بود، سرد و نافذ بود
[ترجمه گوگل]نگاهش مثل یک گلبرگ، سرد و پر سر و صدا بود

5. Gimlet: It originally means dimond - bracelet . Make it with Vodka or Jin and sour orange juice.
[ترجمه ترگمان]gimlet: در اصل به معنای دست بند - دست بند است آن را با Vodka و یا آب پرتقال ترش کنید
[ترجمه گوگل]Gimlet: در اصل به معنی دستبند dimond - دستبند است آن را با ودکا یا جین و آب پرتقال ترش کنید

6. This gimlet bores well.
[ترجمه پوریابهداروند] این مَتّه به خوبی کار ( سوراخ ) میکند.
[ترجمه ترگمان]این gimlet حالش را به هم می زند
[ترجمه گوگل]این خمیر به خوبی خرد می شود

7. Tu Wei - yueh's face was dark now, and his gimlet eyes bored into Mo Kan - cheng's.
[ترجمه ترگمان]صورت Tu - yueh حالا تاریک بود و gimlet از into کان - cheng خسته بود
[ترجمه گوگل]توو وای - چهره یوغ در حال حاضر تاریک بود، و چشمان گرمی او را به Mo Kan-cheng خسته می کردند

8. In person, he has the air of a philosophy professor rather than a gimlet - eyed financier.
[ترجمه ترگمان]در انسان، او به جای یک سرمایه گذار با چشم مته، دارای یک استاد فلسفه است
[ترجمه گوگل]شخصا، او یک استاد فلسفه است و نه یک سرمایه دارنده چشم

You can't bore a square hole with a gimlet.

با مته نمی‌توانی سوراخ چهارگوش ایجاد کنی.



کلمات دیگر: