کلمه جو
صفحه اصلی

impotence


معنی : کاری، عنن، لاغری، نا توانی، عجز، ضعف جنسی، سستی کمر
معانی دیگر : impotency کاری

انگلیسی به فارسی

( impotency ) کاری، سستی کمر، عنن، ناتوانی، ضعف جنسی، لاغری


ناتوانی جنسی، لاغری، ضعف جنسی، عجز، نا توانی، کاری، سستی کمر، عنن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: the condition or trait of being impotent; weakness; ineffectiveness.
متضاد: potency, puissance, strength
مشابه: weakness

- Due to the impotence of its leadership, the government accomplished very little.
[ترجمه ترگمان] با توجه به ناتوانی رهبری آن، دولت بسیار کم انجام شد
[ترجمه گوگل] به دلیل ناتوانی رهبری آن، دولت بسیار کم کار کرده است

(2) تعریف: in a male, inability to have an erection of the penis.

- New drugs can be effective against impotence.
[ترجمه ترگمان] داروهای جدید می توانند در برابر ناتوانی موثر باشند
[ترجمه گوگل] داروهای جدید می توانند در برابر ناتوانی جنسی موثر باشند

(3) تعریف: sterility, esp. in a male.

- Having mumps as a child can cause impotence in an adult male.
[ترجمه ترگمان] داشتن اوریون به عنوان یک کودک می تواند موجب ناتوانی در یک مرد بالغ شود
[ترجمه گوگل] داشتن سموم به عنوان یک کودک می تواند باعث ناتوانی جنسی در یک مرد بالغ شود

• weakness, powerlessness, helplessness; inability to sustain an erection, inability to perform sexually (of a male)
impotence is a lack of power over people or events; a formal use.
impotence is also a man's inability to perform the sex act because he cannot have an erection.

مترادف و متضاد

کاری (اسم)
acting, curry, impotence, impotency

عنن (اسم)
impotence, impotency, anaphrodisia, debility, impuissance

لاغری (اسم)
impotence, impotency, angularity, emaciation, atrophy, maceration

ناتوانی (اسم)
failure, weakness, asthenia, impotence, impotency, impuissance, infirmity, inability, incapacitation, disability, flivver, intolerance, disablement, insufficiency, intolerancy, incapability, insufficience

عجز (اسم)
weakness, paralysis, impotence, impotency, entreaty, cry, impuissance, inability, disability, disablement, incapacity, insufficiency, incapability, imploration, insufficience

ضعف جنسی (اسم)
impotence, impotency

سستی کمر (اسم)
impotence, impotency

sterility


Synonyms: infertility, unproductiveness, infecundity, barrenness, erectile dysfunction


weakness


Synonyms: powerlessness, helplessness, feebleness, infirmity


جملات نمونه

1. Violence may result from a sense of impotence.
[ترجمه ترگمان]خشونت می تواند ناشی از حس ناتوانی باشد
[ترجمه گوگل]خشونت ممکن است ناشی از ناتوانی جنسی باشد

2. His impotence to help made him despair.
[ترجمه ترگمان]عجز و ناتوانی او باعث شد که او را ناامید کند
[ترجمه گوگل]ناتوانی او برای کمک به او ناامید شد

3. In the midst of his feelings of impotence, a comforting thought arrived.
[ترجمه ترگمان]در خلال این احساس ناتوانی، یک فکر آرامش بخش به ذهنش رسید
[ترجمه گوگل]در میان احساسات ناتوانی جنسی، یک تفکر آرامش بخش وارد شد

4. Impotence affects 10 million men in the US alone.
[ترجمه ترگمان]Impotence تنها در ایالات متحده ۱۰ میلیون نفر را تحت تاثیر قرار می دهد
[ترجمه گوگل]ناتوانی جنسی تنها در ایالات متحده 10 میلیون نفر را شامل می شود

5. Men sometimes suffer from impotence after a serious illness.
[ترجمه ترگمان]مردان پس از یک بیماری جدی، گاه از ناتوانی رنج می برند
[ترجمه گوگل]مردان پس از یک بیماری جدی از ناتوانی جنسی رنج می برند

6. Tears of self-pity, perhaps, tears of anger and impotence certainly.
[ترجمه ترگمان]اشک های خود ترحم، شاید، اشک های خشم و ناتوانی
[ترجمه گوگل]اشک های خودخواهانه، شاید، اشک های خشم و ناتوانی جنسی قطعا

7. Our drug czar watches in impotence as shooting wars between drug gangs erupt in city after city.
[ترجمه ترگمان]با تیراندازی بین گروهه ای قاچاق مواد مخدر در شهر بعد از شهر، تزار مواد مخدر ما در حال ضعف است
[ترجمه گوگل]کارزار دارویی ما در ناتوانی جنسی دیده می شود زیرا جنگ های تیراندازی بین گروه های مواد مخدر در شهر پس از شهر فوران می کنند

8. There was a feeling of helpless impotence which permeated up through the ranks from GI to Supreme Command.
[ترجمه ترگمان]احساس عجز و عجز ناشی از عجز و ناتوانی در میان صفوف سربازان به صورت فرماندهی عالی نفوذ می کرد
[ترجمه گوگل]احساس ناراحتی ناخوشایند وجود داشت که از طریق صفوف از GI به فرماندهی عالی نفوذ کرد

9. Drowsiness, impaired cognitive function, and impotence may be a problem with higher doses.
[ترجمه ترگمان]خواب آلودگی، خواب آلودگی، ضعف عملکرد شناختی، و ناتوانی می تواند یک مشکل با دوزهای بالاتر باشد
[ترجمه گوگل]خواب آلودگی، اختلال عملکرد شناختی و ناتوانی جنسی ممکن است مشکل با دوزهای بالاتر باشد

10. It must now face the imperial impotence that Britain has found it so difficult to adapt to.
[ترجمه ترگمان]اکنون باید با ناتوانی امپراطوری مواجه شود که انگلستان آن را بسیار دشوار یافته تا با آن سازگار شود
[ترجمه گوگل]اکنون باید با ناتوانی امپریالیستی روبرو شویم که بریتانیا آن را برای انطباق با آن دشوار کرده است

11. Complaints of insomnia, impotence, or gout, or the sudden onset of a confusional state could be indicators.
[ترجمه ترگمان]شکایت از بی خوابی، ناتوانی، یا نقرس، یا ظهور ناگهانی یک دولت confusional می تواند نشانه باشد
[ترجمه گوگل]شکایات بی خوابی، ناتوانی جنسی، نقرس یا ناگهانی ناگهانی یک وضعیت سردرگمی می تواند شاخص باشد

12. This would indicate that the expectation of impotence in old age can play an important role in actually bringing it about.
[ترجمه ترگمان]این نشان می دهد که امید به ناتوانی در پیری می تواند نقش مهمی در ایجاد آن بازی کند
[ترجمه گوگل]این نشان می دهد که انتظار ناتوانی در پیری می تواند نقش مهمی در تحقق آن داشته باشد

13. I had seen the billboard for male impotence, but I did not really know what had been going on down here.
[ترجمه ترگمان]من آن بیلبورد را برای ناتوانی مرد دیده بودم، اما واقعا نمی دانستم چه اتفاقی دارد می افتد
[ترجمه گوگل]من بیلبورد را برای ناتوانی جنسی مردی دیده بودم، اما واقعا نمی دانستم که در اینجا چه اتفاقی افتاده است

14. Impotence has for some time been the leading complaint at most college psychiatric clinics.
[ترجمه ترگمان]Impotence مدتی است که بیش ترین شکایت را در اغلب کلینیک های روانی کالج داشته است
[ترجمه گوگل]در اغلب کلینیک های روانپزشکی کالج، ناتوانی جنسی در بعضی مواقع به عنوان شکایت اصلی مطرح شده است

پیشنهاد کاربران

بی میلی جنسی در پزشکی

ناتوانی جنسی


کلمات دیگر: