کلمه جو
صفحه اصلی

impotent


معنی : اکار، ناتوان، دارای ضعف قوهباء
معانی دیگر : عاجز، بی اثر، بی فایده، بی نتیجه، عنین، ناتوان جنسی

انگلیسی به فارسی

دارای ضعف قوه با ، ناتوان، اکار


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: impotently (adv.)
(1) تعریف: lacking strength, effectiveness, or capability.
متضاد: effective, potent, powerful, puissant
مشابه: feeble, ineffective, powerless, sterile, weak

- He was popular and had charisma, but he proved to be an impotent leader.
[ترجمه ترگمان] او محبوب بود و گیرایی داشت، اما ثابت کرد که یک رهبر ضعیف است
[ترجمه گوگل] او محبوب بود و دارای charisma بود، اما او ثابت کرد که یک رهبر ناتوان است
- The city was impotent to avert the disaster.
[ترجمه ترگمان] این شهر قادر به جلوگیری از این فاجعه نبود
[ترجمه گوگل] شهر ناتوان بود که از وقوع حادثه جلوگیری کند

(2) تعریف: of a male, unable to have an erection of the penis.
متضاد: potent

- It was not his age, but the side effect of a drug that caused him to be impotent.
[ترجمه ترگمان] این سن او نبود، بلکه اثر جانبی دارویی بود که او را ناتوان کرده بود
[ترجمه گوگل] این سن او نیست، بلکه اثر جانبی دارو است که موجب ناتوانی او شد

(3) تعریف: of a male, sterile.

- As the husband was impotent, the couple were unable to have children.
[ترجمه ترگمان] هنگامی که شوهر ناتوان بود، این زوج نتوانستند فرزند داشته باشند
[ترجمه گوگل] همانطور که شوهر ناتوان بود، زوج قادر به داشتن فرزند نبودند

• powerless, weak, helpless; unable to sustain an erection, unable to perform sexually (of a male)
you say that someone is impotent when they have no power over people or events; a formal use.
if a man is impotent, he is unable to have sex.

مترادف و متضاد

اکار (اسم)
impotent

ناتوان (صفت)
weak, feeble, asthenic, unable, incapable, impotent, invalid, sickly, infirm

دارای ضعف قوهباء (صفت)
impotent

disabled; unable to perform action


Synonyms: barren, crippled, dud, effete, enervated, enfeebled, feeble, forceless, frail, gutless, helpless, inadequate, incapable, incapacitated, incompetent, ineffective, ineffectual, inept, infecund, infirm, nerveless, paper tiger, paralyzed, powerless, prostrate, sterile, unfruitful, unproductive, weak


Antonyms: able, capable, fertile, potent, productive, strong


جملات نمونه

1. impotent protest
اعتراض بی اثر

2. impotent rage
خشم بی فایده

3. without the people's support, my government will be impotent
بدون حمایت مردم،دولت اینجانب ناتوان خواهد بود.

4. Companies are rendered impotent by all the rules and regulations.
[ترجمه ترگمان]شرکت ها از لحاظ قوانین و مقررات ناتوان شده اند
[ترجمه گوگل]شرکت ها با تمام قوانین و مقررات ناتوان می شوند

5. Without the chairman's support, the committee is impotent.
[ترجمه ترگمان]بدون حمایت رئیس کمیته، این کمیته ناتوان است
[ترجمه گوگل]بدون حمایت رئیس، کمیته ناتوان است

6. They were virtually impotent against the power of the large companies.
[ترجمه ترگمان]آن ها عملا در برابر قدرت شرکت های بزرگ ناتوان بودند
[ترجمه گوگل]آنها در برابر قدرت شرکت های بزرگ تقریبا ناتوان بودند

7. You feel so impotent when your child is ill and you cannot help them.
[ترجمه ترگمان]وقتی بچه ات مریض است و تو هم نمی توانی به آن ها کمک کنی، احساس ضعف می کنی
[ترجمه گوگل]هنگامی که فرزند شما بیمار است، احساس خستگی می کنید و نمی توانید به آنها کمک کنید

8. We felt quite impotent to resist the will of the dictator.
[ترجمه ترگمان]ما کاملا از مقاومت در برابر اراده دیکتاتور ناتوان بودیم
[ترجمه گوگل]ما احساس ناتوانی کردیم تا در برابر اراده دیکتاتور مقاومت کنیم

9. The mass is politically apathetic and impotent, and policy is imposed upon this large proportion of the population.
[ترجمه ترگمان]این جرم از نظر سیاسی سست و سست است و سیاست بر این بخش بزرگ مردم تحمیل می شود
[ترجمه گوگل]این جرم از لحاظ سیاسی بیهوده و ناتوان است و سیاست بر این بخش بزرگی از جمعیت اعمال می شود

10. They have become impotent - a fact which naturally causes a great deal of anxiety to them and to their wives.
[ترجمه ترگمان]آن ها ناتوان شده اند - واقعیتی که به طور طبیعی باعث ایجاد تنش زیادی برای آن ها و همسرانشان می شود
[ترجمه گوگل]آنها ناتوان هستند - این واقعیتی است که به طور طبیعی موجب اضطراب زیادی به آنها و همسرانشان می شود

11. Clearly, not all legislatures are impotent or dying institutions.
[ترجمه ترگمان]واضح است که همه مجالس قانون گذاران ناتوان و یا در حال مرگ هستند
[ترجمه گوگل]واضح است که نه همه مجامع قانونگذار ناتو هستند یا نابود می شوند

12. At one time such excluded or impotent minorities tended to be religious.
[ترجمه ترگمان]در یک زمان این عده از اقلیت های محروم یا ناتوان تمایل به مذهبی بودن داشتند
[ترجمه گوگل]در یک زمان چنین اقلیت های محروم و یا ناتوان تمایل داشتند مذهبی باشند

13. Morality is often rendered impotent by human selfishness, avarice and wickedness. And few people take morality seriously, or are committed to what is morally right, when personal interests are at stake. Dr T. P. Chia
[ترجمه ترگمان]اخلاق معمولا از خودخواهی انسانی، حرص و wickedness ناتوان می شود و افراد کمی اخلاقیات را جدی می گیرند و یا نسبت به آنچه که از نظر اخلاقی درست است، زمانی که علایق شخصی در خطر هستند، متعهد می شوند دکتر تی پی چیا
[ترجمه گوگل]اخلاق اغلب توسط خودخواهی انسان، دلواپسی و شرارت ناتوان می شود و تعداد کمی از مردم به طور جدی اخلاقیات را می گیرند و یا متعهد به آنچه از لحاظ اخلاقی درست هستند، زمانی که منافع شخصی در معرض خطر هستند دکتر T P Chia

14. They say it expresses women's impotent desire.
[ترجمه ترگمان]آن ها می گویند که این کار اشتیاق impotent زنان را ابراز می کند
[ترجمه گوگل]آنها می گویند این میل میل جنسی زنان است

Without the people's support, my government will be impotent.

بدون حمایت مردم، دولت اینجانب ناتوان خواهد بود.


impotent rage

خشم بی‌فایده


impotent protest

اعتراض بی‌اثر


پیشنهاد کاربران

عقیم - خواجه

مردی که مشکل نعوظ دارد


کلمات دیگر: