کلمه جو
صفحه اصلی

hay


معنی : تختخواب، علف خشک، یونجه خشک، گیاه خشک کرده، حشک کردن، خوراک دادن
معانی دیگر : (خودمانی) بستر (به ویژه برای جماع)، (امریکا- خودمانی) مقدار کم (به ویژه پول)، چندرغاز، پشیز، علوفه ی خشک (برای خوراک حیوانات)، یونجه ی خشک، خشک چرامین، کاه، علف (یا شبدر و یونجه و غیره) بریدن و خشکاندن، بریدن و در آفتاب پهن کردن، (نادر) علف خشک دادن به، کاه دادن به، علوفه (یونجه یا شبدر و غیره) کشت کردن، رقص روستایی کهن، حشک کردن یونجه ومانند ان، پاداش

انگلیسی به فارسی

علف خشک، گیاه خشک کرده، یونجه خشک، حشک کردن(یونجه ومانند ان)، تختخواب، پاداش


یونجه، علف خشک، یونجه خشک، گیاه خشک کرده، حشک کردن، تختخواب، خوراک دادن


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
عبارات: make hay while the sun shines, hit the hay
(1) تعریف: grass, clover, alfalfa, or the like that is cut, dried, and stored for animal food.

(2) تعریف: grass, clover, or the like grown for such use.

(3) تعریف: (slang) a small amount of money.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: hays, haying, hayed
(1) تعریف: to make (grass or a field of grass) into hay.

- We're haying the south field today.
[ترجمه ترگمان] امروز در میدان جنوبی هستیم
[ترجمه گوگل] امروز ما میدان جنوب را میبینیم

(2) تعریف: to give (animals) hay to eat.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to make grass or the like into hay.

• family name; john milton hay (1838-1905), american politician and author
number of different grasses which are cut and dried for fodder
cut and dry grasses for fodder
hay is grass which has been cut and dried so that it can be used to feed animals.

مترادف و متضاد

تختخواب (اسم)
bedstead, hay

علف خشک (اسم)
hay

یونجه خشک (اسم)
hay

گیاه خشک کرده (اسم)
hay

حشک کردن (اسم)
hay

خوراک دادن (فعل)
graze, feed, diet, meal, nourish, serve, grub, board, bait, subsist, nutrify, hay, mess, meat, forage, serve a meal

جملات نمونه

1. new-mown hay
علف خشک تازه چیده

2. make hay
1- علوفه را زدن و در آفتاب پهن کردن 2- از فرصت استفاده کردن

3. make hay (out) of
از چیزی به سود خود استفاده کردن،فرصت را غنیمت شمردن

4. make hay while the sun shines
تا تنور داغ است نان را بچسبان،از فرصت استفاده کن

5. hit the hay
(خودمانی) به بستر رفتن،به رختخواب رفتن

6. hit the hay (or sack)
(خودمانی) به بستر رفتن،به رختخواب رفتن

7. a bottle of hay
یک بسته کاه

8. he pitchforked the hay into the truck
او کاه را با چنگک توی کامیون می انداخت.

9. they forked the hay onto the truck
آنها کاه ها را با چنگک به داخل کامیون ریختند.

10. we store the hay in the loft
ما کاه را در اتاق بالای طویله انبار می کنیم.

11. a cart loaded with hay
گاری پراز کاه

12. a hundred dollars ain't hay
صد دلار کم نیست.

13. a roll in the hay
(خودمانی) جماع

14. a quick jump in the hay
جماع باشتاب (در رختخواب)

15. we spent the afternoon baling hay
بعدازظهر را صرف بسته بسته کردن علف خشک کردیم.

16. this machine presses and bundles the hay
این دستگاه کاه را فشرده و عدل بندی می کند.

17. we lofted the rest of the hay
بقیه ی کاه را در اطاق بالای طویله انبار کردیم.

18. He's been a lifelong sufferer from hay fever.
[ترجمه ترگمان]از تب یونجه سخت خسته شده است
[ترجمه گوگل]او دچار تب یونجه بوده است

19. They make hay to feed the cattle in winter.
[ترجمه ترگمان]علف خشک می کنند و در زمستان به گاوها غذا می دهند
[ترجمه گوگل]آنها یونجه را برای تغذیه دام در زمستان می کنند

20. He took a herbal remedy for his hay fever.
[ترجمه ترگمان]یک داروی گیاهی برای تب یونجه خود برداشت
[ترجمه گوگل]او یک دارو گیاهی برای تب یونجه خود گرفت

21. Gleb scrabbled about in the hay, pulled out a book and opened it.
[ترجمه ترگمان]دست و پا روی علف ها گیر کرد و کتابی را بیرون آورد و آن را باز کرد
[ترجمه گوگل]گلب در مورد یونجه، کتابی را کشید و آن را باز کرد

22. A stack of hay will self-ignite if it stays for a long time.
[ترجمه ترگمان]اگر برای مدتی طولانی بماند، توده ای از کاه مشتعل خواهد شد
[ترجمه گوگل]اگر مدت زمان طولانی باقی بماند، پشته ای از یونجه منفجر خواهد شد

23. Hay fever sufferers should check the pollen count every day.
[ترجمه ترگمان]مبتلایان به تب هی باید هر روز تعداد گرده را بررسی کنند
[ترجمه گوگل]بیماران مبتلا به تب یونجه باید تعداد گرده را هر روز بررسی کنند

a quick jump in the hay

جماع باشتاب (در رختخواب)


A hundred dollars ain't hay.

صد دلار کم نیست.


اصطلاحات

make hay

1- علوفه را زدن و در آفتاب پهن کردن 2- از فرصت استفاده کردن


make hay (out) of

از چیزی به سود خود استفاده کردن، فرصت را غنیمت شمردن


hit the hay

(عامیانه) به بستر رفتن، به رختخواب رفتن


make hay while the sun shines

تا تنور داغ است نان را بچسبان، از فرصت استفاده کن


پیشنهاد کاربران

یونجه

weed
گل
سیگاری


کلمات دیگر: