کلمه جو
صفحه اصلی

imbed


معنی : جا دادن، خواباندن، محاط کردن، دور گرفتن، فرو کردن، نشاندن، در درون کار کردن
معانی دیگر : رجوع شود به: embed

انگلیسی به فارسی

embed =


imbed، در درون کار کردن، نشاندن، فرو کردن، خواباندن، محاط کردن، دور گرفتن، جا دادن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: imbeds, imbedding, imbedded
• : تعریف: variant of embed.

• insert, set firmly in place; surround tightly, enclose (also embed)

دیکشنری تخصصی

[ریاضیات] جادادن، نشاندن، جاسازی کردن، محاط کردن، فرو کردن

مترادف و متضاد

جا دادن (فعل)
settle, house, stable, stead, receive, accommodate, incorporate, embed, infix, insert, fix, intromit, chamber, imbed, engraft, intercalate

خواباندن (فعل)
stop, suppress, embed, appease, pacify, put to sleep, lull to sleep, cause to sleep, imbed, cause to subside, mollify, put an end to

محاط کردن (فعل)
embed, belay, inscribe, imbed

دور گرفتن (فعل)
embed, circle, encircle, imbed, encompass, girth, enlace, insphere

فرو کردن (فعل)
steep, embed, infix, imbed, poach, jam, thrust, horn in, inculcate, dig, detrude, hold down, implant

نشاندن (فعل)
seat, embed, infix, set, imprint, imbed, immigrate, push, enchase, inlay, set down, stud

در درون کار کردن (فعل)
embed, imbed

جملات نمونه

1. Dellinger Web A fabric web imbedded into the midsole, which acts like a trampoline.
[ترجمه ترگمان]وب سایت dellinger، به داخل the، که همانند یک ترامپولین عمل می کند، قرار گرفته است
[ترجمه گوگل]Web Dellinger یک وب سایت پارچه ای که در داخل بالشتک قرار گرفته است، عمل می کند که مانند یک استخر است

2. Its seamless curve swept across the canyon and imbedded itself in each side, a gigantic but somehow graceful intrusion.
[ترجمه ترگمان]خمیدگی سنگی آن در میان دره و در هر سو از هم جدا شده بود اما نوعی ورود زیبا و خوشایند به وجود آمده بود
[ترجمه گوگل]منحنی بدون درز آن در سراسر کانیون و در هر طرف، نفوذ غول پیکر، اما به طرز وحشیانه ای جابجا شده است

3. The experience at Aswan has many imbedded lessons which could aid planners of new projects.
[ترجمه ترگمان]تجربه در اسوان درس های زیادی دارد که می تواند به برنامه ریزان پروژه های جدید کمک کند
[ترجمه گوگل]تجربه در آسوان دارای بسیاری از درس های مبهم است که می تواند به برنامه ریزان پروژه های جدید کمک کند

4. The calculate way that this forward can to imbed in the information in the edge effectively.
[ترجمه ترگمان]روش محاسبه این روش به جلو می تواند به طور موثر در اطلاعات موجود در لبه به دست آید
[ترجمه گوگل]روش محاسبه این که می تواند به طور موثر در اطلاعات را در لبه وارد کند

5. You imbed the implementation details in the code,(Sentence dictionary) which makes the object even less like the simple POJO that you seemed to crave.
[ترجمه ترگمان]شما جزئیات پیاده سازی را در کد، (فرهنگ لغت جمله)که باعث می شود شی حتی کم تر به سادگی ساده ای که به نظر می رسید مشتاق آن هستید، تبدیل کنید
[ترجمه گوگل]شما جزئیات تکمیلی را در کد، (Dictionary of sentences) وارد می کنید، که باعث می شود که هدف حتی کمتر از POJO ساده باشد که به نظر می رسید تمایل دارید

6. First of all, he wanted to imbed in his upcoming high potentials the user application of really advanced investment theory.
[ترجمه ترگمان]اول از همه، او می خواست در پتانسیل بالای خود، کاربرد کاربر از تیوری سرمایه گذاری واقعا پیشرفته را پیش بینی کند
[ترجمه گوگل]اول از همه، او می خواست به پتانسیل بالایی در آینده خود اعمال کاربر از نظریه سرمایه گذاری واقعا پیشرفته وارد شود

7. Methods To imbed artificial thigh bone in the continuous epidural operation.
[ترجمه ترگمان]روش های برای استخوان ران مصنوعی در عملیات اپیدورال مداوم
[ترجمه گوگل]روش ها برای استخراج استخوان مصنوعی استخوان در عمل اپیدورال مداوم

8. You can imbed the following statement in an application program or issue it interactively.
[ترجمه ترگمان]می توانید شرح زیر را در یک برنامه کاربردی بیان کنید و یا آن را به طور تعاملی مطرح کنید
[ترجمه گوگل]شما می توانید عبارت زیر را در یک برنامه کاربردی وارد کنید یا آن را به صورت تعاملی بیان کنید

9. Lapping—Cams, garnet compound because it doesn't imbed .
[ترجمه ترگمان]lapping - cams، ترکیب گارنت، چون it نیست
[ترجمه گوگل]لپینگ کام، ترکیب گارنت به دلیل آن که وارد نشده است

10. Process of withdrawing with imbed of the process is contrary.
[ترجمه ترگمان]فرآیند ترک کردن با imbed فرآیند بر خلاف آن است
[ترجمه گوگل]فرایند خروج از فرایند، بر خلاف آن است

11. Through various attack tests, the digital watermark imbed can be withdraw with the higher likeness degree.
[ترجمه ترگمان]با استفاده از تست های مختلف حمله، نشانه دیجیتالی imbed می تواند با درجه بالاتری از شباهت کنار بیاید
[ترجمه گوگل]با استفاده از تست های مختلف حمله، علامت دیجیتال مد نظر می تواند برتری با درجه بالاتر است

12. Because portlets require a portal context, you must imbed these portlet tags into the portal init tag.
[ترجمه ترگمان]از آنجا که portlets به یک زمینه پورتال نیاز دارد، باید این برچسب های portlet را در برچسب init وارد کنید
[ترجمه گوگل]از آنجا که پورتلت ها نیاز به یک پورتال دارند، شما باید این تگ های پورتلت را در تگ init inaltern وارد کنید

13. Imbed a seed in it.
[ترجمه ترگمان] یه دونه از بذر رو توش بریز
[ترجمه گوگل]دانه در آن قرار داده است

14. Would I have instead to till a box with plaster of Paris and imbed the bones, and her teeth as well?
[ترجمه ترگمان]آیا به جای آن بودم که یک تابوت با گچ پاریس و imbed و دندان هایش را از هم باز کنم؟
[ترجمه گوگل]آیا می خواهم به جای آن یک جعبه را با گچ پاریس ببندم و استخوان ها و دندان هایم را نیز وارد کنم؟

15. More than 400 years ago, a great citizen wished to imbed the 5th of November forever in our memory.
[ترجمه ترگمان]بیش از ۴۰۰ سال پیش، یک شهروند بزرگ آرزو داشت که پنجم نوامبر را برای همیشه در حافظه ما تجدید کند
[ترجمه گوگل]بیش از 400 سال پیش، یک شهروند بزرگ آرزو کرد که در تاریخ 5 نوامبر برای حافظه ما جا به جا شود


کلمات دیگر: