کلمه جو
صفحه اصلی

inattentive


معنی : بی دقت، غافل، بی توجه، بی اعتنا
معانی دیگر : سربه هوا، فراموشکار

انگلیسی به فارسی

بی اعتنا، بی توجه


انگلیسی به انگلیسی

صفت ( adjective )
مشتقات: inattentively (adv.), inattentiveness (n.)
• : تعریف: not giving proper attention or regard; neglectful.
مترادف: careless, faraway, inadvertent, neglectful, unmindful
متضاد: alert, attentive, careful, observant, vigilant, wakeful
مشابه: absent, absent-minded, abstracted, distracted, heedless, indifferent, negligent, oblivious, preoccupied, regardless, remiss, thoughtless, unaware, unobservant

• not attentive, heedless; negligent
someone who is inattentive is not paying attention.

مترادف و متضاد

negligent, not paying attention


بی دقت (صفت)
careless, butterfingered, negligent, inattentive, inobservant

غافل (صفت)
unaware, neglectful, careless, negligent, inattentive, heedless

بی توجه (صفت)
unwitting, inattentive, listless, unresponsive, oblivious, unconsidered

بی اعتنا (صفت)
reckless, inattentive, irregardless

Synonyms: absent, absentminded, apathetic, blind, bored, careless, distracted, distrait, distraught, diverted, dreamy, faraway, heedless, inadvertent, indifferent, inobservant, listless, lost, musing, neglectful, oblivious, off-guard, out to lunch, preoccupied, rapt, regardless, remiss, removed, scatterbrained, thoughtless, unconscious, undiscerning, unheeding, unmindful, unnoticing, unobservant, unobserving, unperceiving, unthinking, unwatchful, vague


Antonyms: attentive, heedful, looking, noticing, observant


جملات نمونه

1. Every careless and inattentive person has his past being careful and attentive for someone.
[ترجمه ترگمان]هر آدم بی احتیاط و سربه هوا، گذشته را فراموش کرده و مراقب کسی است
[ترجمه گوگل]هر شخص بی دقت و بی توجهی گذشته خود را در حال مراقبت و توجه به کسی است

2. An inattentive pupil is unnecessarily an unclever boy or a girl.
[ترجمه ترگمان]یک دانش آموز بی اعتنا به طور غیر ضروری یک پسر بچه یا یک دختر است
[ترجمه گوگل]یک دانش آموز بی توجه بی نیاز به یک پسر نابالغ یا یک دختر است

3. He was wholly inattentive to the needs of his children.
[ترجمه ترگمان]حواسش به نیازهای بچه هاش بود
[ترجمه گوگل]او کاملا به نیازهای فرزندانش بی توجه بود

4. Item: In Southern California, an inattentive tenant cooking a meal caused a grease fire.
[ترجمه ترگمان]مورد: در کالیفرنیای جنوبی، یک مستاجر بی اعتنا به پختن غذا، باعث آتش سوزی چربی می شود
[ترجمه گوگل]مورد: در جنوب کالیفرنیا، یک مستاجر بی توجه، یک پخت غذا یک وعده غذا ایجاد کرد

5. The sometimes inattentive audience only betrayed the fact that they were as much participants in the total popular-cultural spectacle as the performers.
[ترجمه ترگمان]تماشاگران حساس، تنها به این واقعیت که آن ها به اندازه اجرا کنندگان در نمایش عمومی - فرهنگی شرکت داشتند، خیانت کردند
[ترجمه گوگل]مخاطبان گه گاه ناخوشایند تنها این واقعیت را فریب دادند که آنها به عنوان هنرمندان در مجموع نمایش عمومی فرهنگی شرکت داشتند

6. Often children are inattentive during this stage because they get overloaded.
[ترجمه ترگمان]اغلب کودکان در این مرحله به این دلیل که بیش از حد کار می کنند، بی توجه هستند
[ترجمه گوگل]اغلب کودکان در این مرحله بی توجه هستند؛ زیرا آنها بیش از حد هستند

7. Like Bush, Reagan was inattentive, unlearned and apparently simplistic.
[ترجمه ترگمان]مانند بوش، ریگان به ظاهر بی اعتنا، unlearned و ظاهرا ساده بود
[ترجمه گوگل]ریگان، مانند بوش، بی توجه، بی نظیر و ظاهرا ساده بود

8. That is how inattentive children feel.
[ترجمه ترگمان]این همان احساسی است که کودکان احساس می کنند
[ترجمه گوگل]این است که چگونه کودکان بی توجه احساس می کنند

9. Another hazard in dealing with inattentive children is treating them in a mechanical and inflexible manner.
[ترجمه لیلا] خطر دیگر در برخورد با کودکان بی توجه برخورد فیزیکی و غیرمنعطف با آنهاست.
[ترجمه ترگمان]خطر دیگر در برخورد با توجه به کودکان به شیوه مکانیکی و انعطاف ناپذیر آن ها را درمان می کند
[ترجمه گوگل]یکی دیگر از خطر در برخورد با کودکان بی توجه است که آنها را به شیوه ای مکانیکی و انعطاف پذیر رفتار می کند

10. Our seemingly more inattentive child may get turned on by something other than conversations with her parents.
[ترجمه ترگمان]به نظر می رسد که بیشتر به کودک توجه کنیم تا با والدین او صحبت کنیم
[ترجمه گوگل]ما به نظر می رسد کودک بی توجه بیشتر ممکن است توسط چیزی غیر از گفتگو با پدر و مادر خود تبدیل شده است

11. The government is still being accused of being inattentive to the plight of the Health Service.
[ترجمه ترگمان]دولت هنوز متهم به جلب توجه به مشکلات خدمات بهداشتی است
[ترجمه گوگل]دولت همچنان متهم به نادیده گرفتن وضعیت بحرانی خدمات بهداشتی شده است

12. In spite of the inattentive servers and the bad decor, it's worth eating at Leon's for the great cheap food.
[ترجمه ترگمان]با وجود سرورهای بی اعتنا و دکور بد، ارزش خوردن غذاهای ارزان قیمتی دارد
[ترجمه گوگل]به رغم سرورهای نامناسب و دکوراسیون بد، ارزش غذای ارزان قیمت در لئون است

13. Roger was hyperactive and inattentive as a child.
[ترجمه ترگمان]راجر بی قرار بود و به اندازه یک بچه بی اعتنا بود
[ترجمه گوگل]راجر بیش از حد فعال و بی توجه به عنوان یک کودک است

14. The state of being drowsy or inattentive; dullness.
[ترجمه ترگمان]حالت خواب آلودگی یا بی اعتنا بودن، کندی
[ترجمه گوگل]حالت خواب آلودگی یا بی توجهی؛ کسل کننده بودن

15. However, his logic is imprecise, incautious, and inattentive.
[ترجمه ترگمان]با این حال، منطق او مبهم، مبهم، و بی اعتنا است
[ترجمه گوگل]با این حال، منطق او نامشخص، بی رحم و بی توجه است

پیشنهاد کاربران

بی دقت، غافل ، فراموش کار، سر به هوا، بی توجه، بی اعتنا


کلمات دیگر: