کلمه جو
صفحه اصلی

handful


معنی : مشت، تنی چند
معانی دیگر : (به اندازه ی یک دست پر) یک مشت، مشت واره، شمار کم، تعداد کمی (از مردم یا چیزها)، معدودی، (عامیانه) شیطان، مایه ی شر، چموش، مایه ی صد من شیر، یک مشت پر، مشتی

انگلیسی به فارسی

تعداد انگشت شماری، مشت، تنی چند


مشت، یک مشت پر، تنی چند، مشتی


انگلیسی به انگلیسی

اسم ( noun )
(1) تعریف: a quantity that can be held in a single hand.

- She put one more handful of dirt into the flower pot.
[ترجمه ترگمان] او یک مشت خاک به درون ظرف گل انداخت
[ترجمه گوگل] او یک انگشت کوچک دیگر را در گلدان گل قرار داد
- We sat there eating popcorn by the handful.
[ترجمه ترگمان] ما اونجا نشسته بودیم و ذرت بو داده می خوردیم
[ترجمه گوگل] ما آنجا نشسته بودیم و ذرت بو داده پاپ کورن را می خوردیم

(2) تعریف: a small, undetermined amount of something.
مشابه: couple

- We got only a handful of replies.
[ترجمه ترگمان] فقط یه مشت جواب داریم
[ترجمه گوگل] ما فقط تعداد انگشت شماری از پاسخ ها را دریافت کردیم

(3) تعریف: (informal) one that is difficult to deal with or control.

- That child is really a handful!
[ترجمه فهیمه] کنترل این بچه واقعا سخت است! در واقع be a handful یک اصطلاح هستش . . و یعنی a child who is a handful is difficult to control
[ترجمه ترگمان] این بچه واقعا یک مشت بچه است!
[ترجمه گوگل] این کودک واقعا یک انگشت کوچک است!

• amount that can be held in one hand; small quantity; one who is difficult to control or manage (informal)
as much as the hand can hold
a handful of something is a small quantity of it that you can hold in one hand.
if there is only a handful of people or things, there are not very many of them.
if you describe a child as a handful, you mean that he or she is difficult to control; an informal use.

مترادف و متضاد

Synonyms: few, scattering, small number, smattering, some, spattering, sprinkling


Antonyms: lot, mass


مشت (اسم)
clump, knock, jab, fist, cuff, buffet, handful, punch

تنی چند (اسم)
handful

a small quantity


جملات نمونه

She stained her honor for a handful of money.

برای یک مشت پول شرف خود را لکه‌دار کرد.


A handful of students voted for him.

شمار کمی از دانشجویان به او رأی دادند.


1. a handful of students voted for him
شمار کمی از دانشجویان به او رای دادند.

2. she stained her honor for a handful of money
برای یک مشت پول شرف خود را لکه دار کرد.

3. the exchange of his mother's cow for a handful of beans
معاوضه ی گاو مادرش با یک مشت لوبیا

4. A handful of common sense is worth a bushel of learning.
[ترجمه ترگمان]یک مشت عقل سلیم به اندازه یک سبد آموزش ارزش دارد
[ترجمه گوگل]تعداد انگشت شماری از عقل سلیم ارزش بوشل یادگیری است

5. A handful of common sense is worth bushel of learning.
[ترجمه ترگمان]یک مشت عقل سلیم ارزش اندازه گیری کردن را دارد
[ترجمه گوگل]تعداد انگشت شماری از حس مشترک ارزش بوشل یادگیری است

6. The boy picked up a handful of stones and started throwing them at us.
[ترجمه ترگمان]پسر یک مشت سنگ را برداشت و شروع به پرت کردن آن ها کرد
[ترجمه گوگل]پسر چند شمشیر سنگ را برداشت و شروع به پرتاب آنها کرد

7. The little lad was a real handful. He was always up to mischief.
[ترجمه kazemi10000] پسرکوچولو به معنی واقعی شیطون بود. اون همیشه شرارت می کرد.
[ترجمه ترگمان]بچه کوچک یک مشت بچه واقعی بود همیشه شرارت می کرد
[ترجمه گوگل]پسر کوچولو یک انگیزه واقعی بود او همیشه به بدبختی بود

8. He pulled out a handful of coins from his pocket.
[ترجمه ترگمان]یک مشت سکه از جیبش بیرون آورد
[ترجمه گوگل]او یک شمشیر سکه را از جیبش بیرون آورد

9. Only a handful of firms offer share option schemes to all their employees.
[ترجمه ترگمان]تنها تعداد معدودی از شرکت ها طرح های پیشنهادی را برای همه کارمندان خود به اشتراک می گذارند
[ترجمه گوگل]فقط تعداد انگشت شماری از شرکت ها طرحهای اشتراک سهمی را به همه کارکنان خود ارائه می دهند

10. He grabbed a handful of hair and jerked at it.
[ترجمه ترگمان]یک مشت مو برداشت و به آن اشاره کرد
[ترجمه گوگل]او انگشت شماری از مو را برداشت و به آن ضربه زد

11. Frank emptied a handful of loose change on the table.
[ترجمه ترگمان]فرانک یک مشت پول خرد را روی میز خالی کرد
[ترجمه گوگل]فرانک تعدادی از تغییرات سست را روی میز گذاشت

12. A handful of good life is better than a bushel of learning.
[ترجمه ترگمان]یک مشت زندگی خوب بهتر از یک سبد یادگیری است
[ترجمه گوگل]تعداد انگشت شماری از زندگی خوب بهتر از بوشل یادگیری است

13. A handful of pebbles in the bottom of a flowerpot will help drainage.
[ترجمه Yahya] یک مشت سنگ ریزه در ته گلدان به زهکشی کمک خواهد کرد.
[ترجمه ترگمان]یک مشت ریگ در ته یک گلدان به زه کشی کمک خواهد کرد
[ترجمه گوگل]تعداد انگشت شماری از سنگ ریزه در پایین گلدان کمک خواهد کرد که زهکشی

14. There are a handful of charities which I support regularly.
[ترجمه ترگمان]چندین موسسه خیریه وجود دارند که به طور مرتب از آن ها حمایت می کنم
[ترجمه گوگل]تعدادی از موسسات خیریه وجود دارد که من به طور منظم آن را پشتیبانی می کنم

15. Steve barely said a handful of words during the first half hour.
[ترجمه ترگمان]استیو به سختی یک مشت کلمات در طول نیم ساعت اول گفته بود
[ترجمه گوگل]استیو به سختی گفت چند کلمه در نیم ساعت اول است

پیشنهاد کاربران

معدود

کم
انگشت شمار
a small, undefined number or quantity

انگشت شمار

مقداری که دو کف دست یا یک کف دست را پر می کند.
مثل یک کف دست پر از دانه ی گندم"برنج"خاک"و غیره. .

ناجور، نامطلوب

تعدادی، مقداری، میزانی

مشتی از چیزی: a handful of stones
A handful of sth: تعداد کمی از مردم یا چیزی
A handful of people
Be a handful: برای بچهای شیطون که نمیشه کنترلشون کرد استفاده میشه
She can be a bit of handful sometime

To the handful of people who asked about when is my release date of my album , im dropping it this november
Hanful : معدود - کم - انگشت شمار بهترین واژه برای توصیف این واژه هست

انگشت شمار، تعداد کم

انگشت شمار

noun
1 [count] : an amount that you can hold in your hand
The children collected seashells by the handful.
— often of
a handful of strawberries

2 singular] : a small amount or number — often of]
Only a handful of people showed up for the lecture.

3 [singular] informal : someone or something that is difficult to control
Our dog is a real handful.

Handful به بچه های شیطون و نافرمان هم اطلاق میشه

1 - مشتی از چیزی
2 - تعداد کم

کسی که کنترلش سخته

در زبان عامیانه به معنی شیطون و دردسرساز


کلمات دیگر: