کلمه جو
صفحه اصلی

hearten


معنی : جرات دادن، تشجیع کردن، دل دادن
معانی دیگر : دلشاد کردن، دلداری دادن، امیدوار کردن

انگلیسی به فارسی

دل دادن، جرات دادن، تشجیع کردن


خوشحالم، دل دادن، جرات دادن، تشجیع کردن


انگلیسی به انگلیسی

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: heartens, heartening, heartened
مشتقات: heartened (adj.), hearteningly (adv.)
• : تعریف: to make hopeful, confident, or glad; give heart to; encourage.
متضاد: daunt, demoralize, discourage, dishearten, unnerve
مشابه: buoy, cheer, encourage, fortify, nerve, spirit, support, sustain

• comfort; encourage; cheer
if you are heartened by something, it encourages you and makes you cheerful.

مترادف و متضاد

جرات دادن (فعل)
abet, heart, hearten

تشجیع کردن (فعل)
encourage, heart, hearten, bield, solicit, cheer up, embolden

دل دادن (فعل)
hearten

raise someone’s spirits


Synonyms: animate, arouse, assure, buck up, buoy, cheer, comfort, console, embolden, encourage, energize, enliven, incite, inspire, inspirit, rally, reassure, revivify, rouse, steel, stimulate, stir, strengthen


Antonyms: bring down, depress, discourage, dishearten


جملات نمونه

1. This good news will hearten you.
[ترجمه اعظم] این خبر خوب شما را دلگرم خواهد کرد
[ترجمه ترگمان]این خبر خوب به شما دلگرم خواهد شد
[ترجمه گوگل]این خبر خوب شما را خواهد شنید

2. He said a lot to hearten me.
[ترجمه ترگمان] اون خیلی حرف زد که به من دلگرمی بده
[ترجمه گوگل]او گفت که خیلی به من لطف دارد

3. There was hot, spiced wine to hearten the bride, who drank it gratefully.
[ترجمه ترگمان]شراب داغ و پر ادویه برای دلگرم عروس بود که با خوشحالی آن را نوشید
[ترجمه گوگل]شراب گرم و طعم دهنده برای عاشق شدن، که آن را با افتخار می نوشید

4. It would hearten the many feminists who crowded the church that night without contradicting the teachings of the magisterium.
[ترجمه ترگمان]این کار باعث می شد بسیاری از طرفداران who که آن شب کلیسا را در کلیسا جمع کرده بودند بدون آن که تعلیمات of را تکذیب کنند
[ترجمه گوگل]این فمینیست های زیادی را می بیند که شب را بدون هیچ گونه تناقض با آموزه های کارشناسی پرستش می کنند

5. His decision is likely to hearten his father, Prince Charles, who loathes his son's nicotine habit.
[ترجمه ترگمان]این تصمیم به احتمال زیاد باعث دلگرمی پدرش، شاهزاده چارلز می شود که از عادت نیکوتین پسرش بیزار است
[ترجمه گوگل]تصمیم او احتمالا پدرش را، پرنس چارلز، که عادت نیکوتین پسرش را دوست دارد، آزار می دهد

6. The manager tried to hearten ( up ) the players.
[ترجمه ترگمان]مدیر سعی کرد تا دلگرمی بازیکنان را تقویت کند
[ترجمه گوگل]مدیر سعی کرد تا بازیکنان را تشویق کند

7. Hearten: This shield grants the owner up to 5 temporary hit points per day on command.
[ترجمه ترگمان]hearten: این سپر به صاحب ۵ امتیاز موقتی در هر روز فرمان می دهد
[ترجمه گوگل]Hearten: این سپر صاحب تا 5 امتیاز موقت ضربه در روز را در فرمان می دهد

8. Good: You hearten explain adolescent sex knowledge to the daughter.
[ترجمه ترگمان]بسیار خوب: به شما اطمینان می دهم که دانش جنسی نوجوانان را به دختر توضیح می دهید
[ترجمه گوگل]خوب: شما احساس می کنید دانش جنس نوجوانان را به دختر توضیح دهید

9. I will go first to hearten thee.
[ترجمه ترگمان]اول نزد تو خواهم رفت
[ترجمه گوگل]من برای اولین بار به تو می اندیشم

10. Anyhow, want hearten drive, advance despite difficulties.
[ترجمه ترگمان]به هر حال، می خو ای رانندگی کنی، با وجود مشکلات پیش بری
[ترجمه گوگل]به هر حال، می خواهم رانندگی دلنشین، به رغم مشکلات پیش برود

11. This new clause may hearten domestic opponents of moves dictated from Brussels.
[ترجمه ترگمان]این بند جدید ممکن است موجب تقویت مخالفان داخلی از طرف بروکسل شود
[ترجمه گوگل]این بند جدید ممکن است مخالفان داخلی حرکتهای دیکته شده از بروکسل را تحسین کند

12. The sight of the flames leaping up did much to hearten me.
[ترجمه ترگمان]دیدن شعله ها بسیار موثر بود که مرا دلگرم کرد
[ترجمه گوگل]دیدم که شعله های آتش جهنم به من خیره شد

13. Encouragement gets greatly after young minister listens, the spirIt'since hearten begins to do expatiatory liturgy.
[ترجمه ترگمان]Encouragement پس از اینکه وزیر جوان گوش می دهد به شدت تحت تاثیر قرار می گیرد، از زمانی که hearten شروع به عبادت در مراسم عبادت می کند
[ترجمه گوگل]تشویق بسیار بعد از آنکه وزیر جوان گوش فرا می دهد، صدای آرامش آغاز می شود تا خط مشی صلح آمیز را شروع کند

14. We these old Yanan and everybody are same, very glad to mix hearten.
[ترجمه ترگمان]ما این Yanan پیر و همه از هم ون glad
[ترجمه گوگل]ما این یانان قدیمی و همگی یکسان هستیم، بسیار خوشحالیم که با هم مخلوط شویم

The doctor's words heartened them.

حرف‌های دکتر آن‌ها را امیدوار کرد.


The officer's arrival heartened the soldiers further.

آمدن افسر دل و جرئت سربازان را بیشتر کرد.


پیشنهاد کاربران

جانی دیگر بخشیدن ( شاد و امیدوار کردن )

جیگر دادن، شیر کردن

دلگرم کردن

قوت قلب دادن

دل و جرات دادن ، قوت قلب دادن

دلیر کردن. [ دِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) دل دادن. شجاع و دلاور کردن. بی باک کردن. تجرئه. تشجیع. ( المصادر زوزنی ) . تطویع. ( از منتهی الارب ) . تنجید. ( تاج المصادر بیهقی ) . گستاخ کردن : عبداﷲبن سبا خواست که مردمان را بر عثمان دلیر کند. ( ترجمه ٔ طبری بلعمی ) .
به خونش بپرورد برسان شیر
بدان تا کند پادشا را دلیر.
فردوسی.
بهر کارمر کهتران را دلیر
مکن کآنگهی بر تو گردند چیر.
اسدی.
چو دیده به دیدار کردی دلیر
نگردد چومستسقی از آب سیر.
سعدی.


کلمات دیگر: