معنی : دسته، دستگیره، جنگ دست به یقه، دست بگریبان
معانی دیگر : گرفتن با دست، دست گرفت، دست دادن، دسته (مثلا دسته ی دوچرخه)، دستجا، قبضه، محل دست گرفتن و مانند دسته شمشیر
دستگیره، دسته، محل دست گرفتن و مانند دسته شمشیر)، جنگ دست به یقه، دست بگریبان
دستگیره، جنگ دست به یقه، دسته، دست بگریبان، محل دست گرفتن و مانند دسته شمشیر
He was holding my wrist and his handgrip was painful.
مچ دستم را گرفته بود و فشار دست او دردناک بود.
come to handgrips
دست به گریبان شدن، کتککاری کردن